مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک                            چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

شعر زیبایی است، آیا این نظری است که شما نسبت به خود دارید؟ آیا هیچ وقت از خود پرسیده بودید که این کلام تا چه حد واقعیت دارد؟ «مرغ باغ ملکوت» یعنی کسی که جایش در ملکوت آسمان است اما چند صباحی در قفس بدن و در این جهان اسیر شده ولی جای نگرانی نیست چونکه مرگ درهای قفس را باز کرده و مرغ دوباره به جای اولش باز می گردد. این باور چقدر از حقایق مکشوف کتاب مقدس دور است! بگذارید تا این تفاوت بزرگ را از زبان یکی از معلمین شهیر کلیسای مسیح بشنویم. آرتور پینک در مورد وضعیت طبیعی ما انسانها – قبل از اینکه فیض خداوند ما را متحول سازد- چنین می نویسد:

««اما اگر بشارت ما مخفی است، بر هلاک شوندگان مخفی است که در ایشان خدای این جهان ذهن‌های بی ایمانشان را کور گردانیده است که مبادا نور بشارت جلال مسیح که صورت خداست، ایشان را روشن سازد. (دوم قرنتیان ۴ ایات ۳ و ۴)

چه فراوان هستند کسانی که از وضعیت بسیار اسف بارشان هیچ نگرانی و در حقیقت هیچ آگاهی ذهنی ندارند. اگرچه آنها خودشان را انسانهای کاملی نمی دانند اما ایرادی جدی هم در خود نمی یابند؛ ایشان انسانهای محترمی هستند، شهروندانی قانونمند. وجدان آنها ذره‌ای هم نگرانشان نمی سازد. آنها خودشان را بدتر از همسایگان مسیحی خود نمی دانند با اینکه به ندرت لای کتاب مقدس را باز می کنند و یا پایشان به کلیسا می‌رسد، اما کاملا انتظار دارند که بعد از مرگ به بهشت بروند. عده‌ای از آنها اعتراف می کنند که گناهکارند اما خیال می کنند که کارهای نیکشان بسیار بیشتر از گناهانشان است. بعضی از آنها در کودکی تعمید گرفته، در کلاس‌های شادی کلسیا شرکت کرده و در بزرگسالی هم عضو کلیسا شدند. اما تا این لحظه درک نکرده‌اند که دشمنان خدای زنده و حقیقی هستند؛ موجوداتی منفور در نظر خدای قدوس که فقط شایسته رفتن به جهنم می باشند. آنها هیچ زیبایی و جلالی در انجیل خداوند ندیده و نه آن را مناسب حال خود می دانند؛ درنتیجه آن را خوار شمرده و رد می کنند.

اگرچه شیطان در دلهایشان ساکن است و آنها را کنترول می‌کند (افسسیان ۲: ۲) اما این به خواسته و اختیار خودشان است. آنها به اراده خود از او اطاعت کرده و تسلیم خواسته‌های او هستند. تسلط شیطان بر آنها از راه تاریک نگاه داشتن ذهن و اندیشه ایشان است؛ با فریب دادن و گمراه ساختنشان، از طریق غرور و تعصب آنها را کور ساخته است.

در هیچ کجا، مگر در کتاب مقدس، ما نمی توانیم به درستی وضعیت انسان را دریابیم؛ در آنجا بیماری او توسط خدای نهان بین به دقت تشخیص داده شده است. روح القدس در کتاب مقدس از واژه های متفاوتی استفاده کرده تا نشان بدهد که سقوط در گناه چه مصیبتی بر سر هر یک از فرزندان آدم آورده است. در میان آنها هیچ واژه ای موشکافانه تر از این واژه نیست؛ گم شده! چه تصویر اندوهباری است، چه بار معنایی در این کلمه نهفته است! وضعیت آدمی گناهکار بسیار تیره، مصیبت بارو خطرناک است. وی از خدای زنده و حقیقی بسیار دور گشته و راه انجام وظیفه را ترک کرده است.

گم شده؛ مسافری از زمان به سوی ابدیت و روانه راهی که به هلاکت ابدی منتهی خواهد شد. گم شده؛ مخلوقی که لطف و نظر مساعد آفریننده خود را از دست داده و از سوی او طرد شده است. گم شده؛ کسی که دارایی اش را صرف عیاشی و هرزگی کرده و به لحاظ معنوی گدا و دست خالی است، دور از راه صلح و برکات خدای زنده و کاملا ناتوان از یافتن راه بازگشت به سوی او. در وضعیتی وحشتناک ؛ دقیقا شبیه کسی که بیماری ای کشنده و غیرقابل درمانی دارد. کودکی گم شده مایه دلسوزی و ترحم است اما چه قلمی می تواند وضعیت گم گشتگی جانهای ما را به تصویر بکشد؟ هم اکنون گم گشته و تا به ابد گم گشته. مگر اینکه خدای زنده و حقیقی دست به کاری زده و با معجزه فیض او را به نزد خویش باز گرداند.

بنی آدم گم گشته است؛ در اینکه او چنانکه باید باشد نیست؛ او مخلوقی ناپاک است، جنایتکاری گناه آلود، فرزندی سرکش و یاغی. گم گشته به لحاظ قضایی؛ تحت لعنت شکستن شریعت خدای متعال، محکوم به مرگ که هم اکنون خشم خداوند بر او قرار دارد. گم گشته‌ای که شایسته آن است؛ زیرا گناهان او شایسته مرگ ابدی – که مزد گناه است- و وی این دستمزد را کاملا کسب کرده است. گم گشته به لحاظ تجربی و توانایی؛ وی قدرت اصلاح خود را ندارد، وی تسلیم خدای زنده نیست و نمی تواند هم باشد (رومیان ۸: ۷)

هیچ یک از فرزندان آدم نمی داند که کاملا گم گشته است تا وقتی که خشم خدای زنده را در جهنم تجربه کند و دریابد که تا چه حد از او دور شده و گم گشته است. بنی آدم به معنای کلمه گم گشته است؛ هم از طریق به ارث بردن گناه نماینده اش «آدم» که گناه ورزید، هم به شکل عملی و با رفتارهای شریرانه اش : « ای اسرائیل، هلاک شدی» (هوشع ۱۳: ۹) گم شده به شکل عادتی؛ با عادت های بد خویش «اکنون در بند گناهان خویش گرفتار می آید» (امثال ۵: ۲۲)

گم گشته نسبت به خدای زنده و حقیقی، زیرا هیچ خدمت و یا جلالی از افرادی که از نو زاده نشده باشند به او نمی‌رسد؛ آنها خداوند را از حرمتی که شایسته اوست محرومش می دارند. بنی آدم گم گشته است و بی تفاوت نسبت به هرگونه برهان و دلیل منطقی تا باور کند که به خداوند بدهکار و پاسخگوست. گم گشته نسبت به هرگونه شرم و خجالتی از وضعیت پلیدش در نظر خدای زنده. چنان گم گشته که از بدی و شرارت لذت می‌برد ( دوم تسالونیکان ۲: ۱۲) گم گشته نسبت به خویشتن داری و شادمانی واقعی. گم گشته در گناه، خرافه مذهبی، دروغ و اشتباه. گم گشته به شکلی غیرقابل بازگشت؛ مثل گوسفندی که از گله جدا شده و دورترو دورتر می رود تا عاقبت به ته دره سقوط کند.

آدمی کاملا عاجز است تا راه بازگشت خودش را نزد خدای زنده و حقیقی پیدا کند، زیرا در تاریکی کامل است؛ همچون رهگذری روبه مرگ در بیابانی برهوت و سنگلاخی، در کوره راهی بی انتها. آنچه که وضعیتش را بدتر می سازد این است که هیچ تمایلی ندارد تا بازگردد؛ وی مصمم است تا خدای خود و ناخدای کشتی زندگی‌اش باشد و با لجاجت تمام قصد دارد تا فقط خودش را راضی نگاه داشته و سهمش را از این دنیا بگیرد. انسان نفسانی به جای اینکه نزد خدای زنده بازگشت کند، هر راه دیگری را در پیش روی می گیرد تا بیشتر از او فاصله بگیرد. وی از دعوت خداوند نفرت داشته و در برابر روح القدس مقاومت می کند، اگر نه به زبان اما در دلهایشان به خداوند می گویند: « از ما دور شو، ما خواهان شناخت طریق های تو نیستیم» (ایوب ۲۱: ۱۴)

آری بنی آدم ترجیح می دهد تا بعد از مرگ بدل به هیچ گردد تا اینکه با خدای زنده روبرو شده و به او حساب پس بدهد. (رومیان ۱۴: ۱۲) ایشان از قدوسیت خدای زنده نفرت داشته و از عدالتش وحشت دارند در حالیکه از رحمت هایش سوء استفاده می کنند.»»

آرتور پینک. ۱۹۵۱ میلادی