امروزه کم نیستند مسیحیان ایرانی که خارج از کشور زندگی کرده و قصد دارند تا از راه دور انجیل را به مردم ایران برسانند. ایشان با حسن نیت صدها کلیسای اینترنتی و برنامه ماهوارهای راه انداخته و در آنجا دم از مسیح می زنند. این عزیزان فقط از دور دستی بر آتش داشته ولی به هیچ وجه حاضر نیستند تا آسایش و راحتی زندگی در غرب را رها کرده و زندگی خود را به خاطر خداوند عیسی مسیح به خطر بیندازند.
اما همیشه چنین نبوده؛ کلیسای مسیح را مردانی در این دنیای تاریک گسترش دادند که مثل پولس رسول حاضر بودند تا چیزهای این دنیا را فضله شمرده و به سبب برتری معرفت خداوند خود عیسی مسیح زیان بدانند. مبشرین مسیحی محیط گرم خانواده و کشور خود را ترک کرده و بین مردمی که در تاریکی نشسته بودند ساکن شدند و انجیل را به آنها بشارت دادند. این کار آنها البته نیاز به از خودگذشتگی فراوانی داشت. کلیسای ایران امروز نیاز به چنین مردانی دارد، کسی مثل آنتونی گرووز.
وی که پدر مبشرین ایمانی خوانده شده در سال ۱۷۹۵ میلادی در کشور انگلیس پا به دنیا گذاشت. بعد از پایان دوره دندانپزشکی در لندن به شهر جنوبی«پلی موث» رفته و در آنجا مطب خود را باز کرده و به درمان بیماران پرداخت.
وی در همان ابتدای جوانی فراخوانده شد تا زندگی اش را وقف بشارت انجیل کند. او پس از گذراندن دوره تعلیمی به خدمت انجمن بشارت انجیل درآمد.
اما تصمیم گرفت تا به جای دریافت حمایت مالی از سوی کلیسا، از روش مسیحیان اولیه پیروی کرده و بدون پشتوانه و دریافت کمک از کسی به میان مسلمین گمراه رفته تا نور انجیل را به آنها برساند. آنتونی گرووز شغل پردرآمد و خانه بزرگ و زندگی مرفه خویش را در انگلیس رها کرد و به همراه خانواده اش به بغداد رفت. وی مایملک خود را به خاطر مسیح از دست داد تا گنجی در آسمان داشته باشد و آماده شد تا با تمام وجود از خداوند خود پیروی کند.
آنتونی در سال ۱۸۲۹ میلادی به همراه همسرش مری و دو پسر خردسالش به بغداد رفت. اما جز سختی و بلا چیزی انتظارشان را نمی کشید؛ جنگ و آشوب مدنی، وبا، طاعون، سیل و قحطی که در نهایت باعث شد تا همسر و دختر نوزادش را از دست بدهد. پس از آزار و اذیت فراوان در بین مسلمین به هند رفت و در آنجا به تعلیم کلام خدای زنده ادامه داد تا اینکه در سال ۱۸۵۲ به دلیل ضعف جسمی و بیماری مجبور به بازگشت به وطن شد. وی کمتر از یک سال بعد به دیدار خداوند و نجات دهنده خود عیسی مسیح شتافت.
در اینجا یک صفحه از خاطرات ایشان را که در بغداد نوشته شده ترجمه می کنیم:
«« ۱۰ سپتامبر ۱۸۳۰
…پاشا (حکمران مسلمان منطقه) خبر فرستاده که وبا به کرکوک هم رسیده و درخواست راهنمایی کرده است. اگر وبا با قدرت مرگبارش به اینجا رسید چه باید کرد؟ آقای م. قرار است راهنمایی بهداشتی را دیکته کرده و سروان ت. آن را به عربی ترجمه کند تا مردم در اینجا از آن استفاده کنند.
متبارک باد نام خداوند ما، دستورالعمل ما (مسیحیان) در چنین شرایط خطیری این است: «اگر چه هزار تن در کنار تو فرو افتند و ده هزار بر جانب راست تو، اما به تو نزدیک هم نخواهد آمد.» (مزمور ۹۱: ۷) با این کلام است که دلهای بی قرار خود را آرام می سازیم.
پاشا نگران است که اگر وبا به بغداد رسید با خانواده اش به کجا فرار کند! تبریز جای امنی نخواهد بود زیرا خبر رسیده که ۸۰۰۰ تا ۹۰۰۰ نفر از جمعیت ۶۰۰۰۰ نفری آنجا از وبا مرده اند. دو سال قبل در بصره ۱۵۰۰ نفر از جمعیت ۶۰۰۰ نفری مردند به طوری که خانه ها متروکه رها شدند، قایق ها روی رودخانه بدون صاحب به این سو و آن سو روانه بودند و اگر کسی در خانه اش می مرد، بقیه اهل خانه در را قفل زده و جسد را به حال خود رها کرده و می گریختند.
اما ما (مسیحیان) در محل سکونت خود نوری داریم که مسلمین گمراه شده از آن بی خبر هستند؛ کسانی که نه خدای زنده ما را می شناسند و نه ذره ای از قدرت و محبتش آگاهند. دل ما قادر است تا همه نگرانی ها را به رحمت بی نهایت او بسپارد.»»
برگفته شده از کتاب:
Journal of a residence at Bagdad during the year 1830-1831. Anthony Norris Groves. Kindle edition. Pp 41-42
نوشته و ترجمه : دکتر زرین قلوب. لندن. آوریل ۲۰۲۰