خداوند آدمی را موجودی آفریده با قابلیت پرستش؛ هرکس برای خودش خدایی دارد و اکثر اوقات این خدا خدایی ذهنی است و در دیگر موارد به شکل بت بیجانی مورد پرستش قرار میگیرد. خداوند در کلامش به ما میگوید که هر چند آدمی به طور غریزی میداند که آفرینندهای حکیم و توانا وجود دارد که جهان را خلق کرده اما به دلیل تاریک بودن ذهنش به پرستش بتهای زمینی روی میآورد:
«زیرا آنچه از خدا میتوان شناخت بر آنان آشکار ساخته است. زیرا از آغاز جهان، صفات سرمدی خدا یعنی قدرت سرمدی و الوهیت او را میتوان با ادراک از امور جهان مخلوق به روشنی دید…اما او را چون خدا حرمت نداشتند و سپاس نگفتند بلکه در اندیشه خود به بطالت گرفتار آمدند و دلهای بیفهم ایشان را تاریکی فراگرفت. اگرچه ادعای حکمت میکردند اما احمق گردیدند و جلال خدای غیرفانی را با تمثالهای شبیه انسان فانی و پرندگان و حیوانات و خزندگان معاوضه کردند.» (رومیان ۱: ۲۰ -۲۳)
وجود معابد و بتخانههای فراوان در هند، چین و تایلند اثباتی است بر درستی کلام مکاشفه خداوند. هند و چین که پرجمعیتترین کشورهای دنیا هستند بیشترین معابد و بتکدهها را نیز در خود جای دادهاند. هر دو این کشورها نیز توسط تلاش پیروان ادیان دیگر با ادیانی متفاوت – و خدایی دیگر- آشنایی پیدا کردند. بگذارید تا به شکل بسیار مختصر به شیوهای که این دو دین متفاوت به این کشورهای بتپرست وارد شدند نگاهی بیندازیم.
ورود اسلام به هندوستان:
میلیونها هندو در جهالت کامل نسبت به خدای زنده دست به پرستش حیوانات بیشعوری مثل گاو و فیل زده و در گوشه و کنار شهرها و دهات خود بتخانههای فراوانی را برای خدایان باطل خود ساخته بودند. هر هندو -به حسب توانایی مالیاش- بتی سنگی یا طلایی را در خانه پرستش کرده و جلویش غذا میگذاشت. آنها در گمراهی خود حتی ادرار گاو را به عنوان داروی شفادهنده به بیمارانشان میدادند. آنها جلال خدای غیرفانی را با تمثال فیل و آدمی فانی معاوضه کرده بودند و کسی نبود تا آنها را از وجود خدای زنده و حقیقی آگاه سازد.
پس از پایگیری دین محمدی و در طول قرنهای متوالی لشکریان اسلام به هندوستان آمدند تا بتهایی را که آنها به جدای خدای حقیقی پرستش میکردند از میان بردارند. آنها از هندوها میخواستند تا دست از پرستش سنگ و چوب برداشته و در عوض خدای آنها را پرستش کنند که خانهاش در مکه بود. هندوها به خدایان ساخته دست خود بیشتر اعتماد داشتند که خانهاش گوشه خیابان در هند بود. هندوها حرف حساب سرشان نمیشد و درنتیجه چارهای جز جنگ وجود نداشت؛ در طول ۸۰۰ سال کشورگشایی سربازان مسلمان عرب، ترک، مغول و افغان به دفعات به هندوستان حمله کرده، بتخانهها را نابود کرده و به جایش مسجد ساختند. مسلمین غیور زنها و دختران هندو را به اسارت برده و مردانی را که به اسلام نمیگرویدند گردن زدند. تاریخنویسان میزان تلفات ناشی از این جنگهای طولانیمدت را در کل رقمی حدود به ۲۰۰ میلیون نفر (دوبرابر کل جمعیت ایران) گمانه میزنند! هندوها تنها با یک انتخاب روبرو بودند؛ یا باید به الله و پیامبرش ایمان میآوردند و یا جانشان را از دست میدادند؛ میلیونها هندو به دین آبا و اجدادی وفادار مانده و جان باختند. عدهای هم که از روی ترس جان و برای حفظ ناموس مسلمان شدند در نهایت برادران هندویشان را نجس فرض کرده، با جنگ و کشتار گوشهای از خاک هندوستان را برای خود جدا ساخته و در سال ۱۹۴۷ میلادی پاکستان را بنیان گذاردند؛ کشوری که در آن مسلمانهای پاک جدا و مستقل از هندوهای نجس زندگی میکنند. کشور مسلماننشینی که هماکنون در خصومت و دشمنی با هند بوده و به دنبال بهانهای است برای جنگیدن با هندوهای خدانشناس.
ورود مسیحیت به چین
میلیونها چینی هم در گمراهی کامل به سر میبردند؛ آنها گمان میکردند که اژدهایی در ابرها ساکن است که باران را به زمین میفرستد، آنها برای مردههای خود پول کاغذی را میسوزانیدند تا برای سفرت آخرت دستشان خالی نباشند، ایشان ارواح مرده اجدادشان را به جای خدای زنده پرستش میکردند. اما شیوه ورود مسیحیت به چین کاملا متفاوت با ورود اسلام به هندوستان بود. در میانه قرن نوزدهم میلادی بیداری روحانی در کلیسای غرب پدید آمد، عده زیادی گویی از خواب غفلت بیدار شده و جویای نجات و سعادت ابدی شدند. این بیداری روحانی در بین اروپاییها باعث شد تا عدهای از آنها برای رساندن پیام نجاتبخش انجیل به دیگران خانه، زندگی و آسایش اروپا را ترک گفته و به کشورهای بروند که هرگز از مسیح چیزی نشنیده بودند. ابتدا یکی دو نفر داوطلب شده و راهی چنین سفر دور و درازی شدند؛ سفری گاه بدون بازگشت که به دلیل عدم وجود وسایل نقلیه سریعالسیر ماهها به طول میانجامید. به تدریج در سال ۱۸۶۰ میلادی تعداد این مبشرین مسیحی در چین به ۵۰ نفر افزایش یافت. ایشان با مشکلات عظیمی باید دست و پنجه نرم میکردند، گذشته از رژیم غذایی و فرهنگی که کاملا متفاوت بود حتی فراگیری زبان مندرین حداقل ۵ سال زمان میبرد. نیمی از این مبشرین -به دلیل شرایط سخت و محرومیت – در عرض کمتر از ۱۰ سال یا جان از کف میباختند و یا به علت ناتوانی بدنی به خانه باز میگشتند. میزان مرگ و میر در بین نوزادانشان که در آنجا بدنیا میآمدند -به دلیل کمبود بهداشت و تغذیه نامناسب- ۳ برابر مرگ و میر در میان اطفال کشورهای بود که آنها از آنجا آمده بودند. با وجود تمامی این مشکلات و موانع آن مسیحیان سالهای جوانی عمرشان را صرف خدمت به همنوعانشان نموده، در بین چینیها زندگی کرده، لباس چینی به تن کرده و مثل آنها زندگی کردند تا با محبت خود و کلام حقیقت آنها را به سوی خدای محبت و حقیقی رهنمون شوند. مبشرین مسیحی برای چینیها از سرمایه خود مدرسه و بیمارستان ساختند، کسانی را که معتاد و بیخانمان شده بودند در خانه خود پناه داده و در نهایت ترک اعتیاد دادند. در عوض مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفتند زیرا مردم چین همه اروپاییها را امپریالیست میپنداشتند و آنها را «شیطان سرخ» لقب داده بودند.
مسیحیان انتظار بدرفتاری و تحقیر را داشته و آن به جان خریده و به جای انتقامگیری از چینیها دوستان خود را نیز تشویق کردند تا آمده و به آنها بپیوندند و به مرور زمان به تعداد ایشان افزوده شد. در سالهای قبل جنگ جهانی خاک چین مبدل شد به بزرگترین زمینه فعالیت مبشرین مسیحی؛ حدود ۸۰۰۰ نفر مبشر در نقاط مخالف چین به بشارت انجیل، تعلیم کودکان و مداوای بیماران مشغول بودند. سرانجام دشمنیها و ضدیت با مسیحیان چهره تازهای به خود گرفت؛ در سال ۱۹۰۰ میلادی گروهی از وطنپرستان چینی حزبی به نام «انجمن مشتهای هماهنگ» یا «مشتزنها» را به راه انداختند. هدف ایشان این بود تا با هر وسیله ممکن همه امپریالیستهای غربی را از وطن مادری بیرون بیندازند. در نتیجه جنایتهای آنها ۱۸۹ مبشر مسیحی و ۵۳ تن از کودکانشان به همراه ۳۰ هزار چینی نوکیش که مسیحی شده بودند، به قتل رسیدند. آنها به خاطر رساندن مژده نیک مغفرت گناهان به برادرانشان در چین کشته شدند اما خداوند ایشان را -در این نبرد روحانی- پیروزمند میخواند.
«آنان با خون برّه و با کلام شهادت خود بر او پیروز شدهاند. زیرا که جان خود را عزیز نشمردند، حتی تا به مرگ» (مکاشفه ۱۲: ۱۱)
عدهای از مبشرین که امکانش را داشتند مجبور به ترک چین شدند تا پس از آرام شدن اوضاع بازگردند و به خدمتشان به مردم ادامه دهند. تا اینکه رژیم کمونیستی در سال ۱۹۴۹ تمامی آنها را از خاک چین اخراج نمود. ثمره تلاش و بشارت مبشرین در بین چینیها حدود ۵۰ میلیون مسیحی است که اکنون در صلح و صفا با دیگر برادرانشان زندگی میکنند.
حال با توجه به این شواهد تاریخی؛ به نظر شما کدام یک از این دو ادیان دینی آسمانی است؟
دکتر زرینقلوب. لندن. پاییز ۲۰۱۸.