تاریخ مسیحیت به هیچ وجه عاری از لکههای سیاه نیست؛ یکی از تیرهترین آنها جنایتهای بیشمار دادگاه تفتیش عقاید یا انکیزاسیون است. برای فرد حقجو و یا کسی که مشتاق شناخت بیشتری از آیین مسیحیت است این موضوع ممکن است مانع بزرگی را ایجاد کند: چرا مسیحیان با مخالفانشان چنین رفتارغیرانسانی داشتند؟ آیا حقیقت دارد که کلیسا عده زیادی را صرفا به خاطر پایبندی به یک سری اعتقادات شکنجه میکرده است؟ متاسفانه پاسخ این سوال مثبت است؛ آری، کلیسا به مدت طولانی این کار را میکرده است، اما پرسش این است که عاملین این جنایتها چه کسانی بودند؟
واژه انکیزاسیون اشاره به سیستم قضایی قرون وسطی دارد که هدف آن از میان برداشتن منحرفین از ایمان مسیحی بود؛ هرشخصی که با دستورات و تعالیم کلیسای کاتولیک اختلاف نظر داشت مرتد و منحرف محسوب شده، یا باید توبه کرده و به آغوش کلیسای کاتولیک بازمیگشت و یا مرگ را برمیگزید.
البته نظر کتاب مقدس درباره کسانی که انجیل دیگری را -به جز آنچه رسولان مسیح ارائه کردهاند- ترویج میدهند، این است که مسیحیان با آنها همنشینی نکنند؛ رهبران کلیسا نباید اجازه عضویت افرادی را به جماعت ربانی بدهند که به تعالیم گمراهکننده باور داشته و سعی در گسترش آن دارند. وظیفه شیخ کلیساست تا از حقایق کلام خداوند دفاع کرده و محیط کلیسا را از اشاعه تعالیم غلط و منحرف پاک نگاه دارد. اما در قرون وسطی کلیسا به تدریج از تعالیم پاک کتاب مقدس و رسولان خداوند دور شده بود. انحراف و دوری از کلام مکتوب خداوند به آهستگی صورت گرفت؛ کتاب مقدس مثل امروزه در اختیار مردم نبود، کتاب شیئی تجملی و بسیار گرانقیمت بوده و ارزش یک جلد کتاب مقدس -که بایستی با دست نسخهبرداری میشد- برابر با ارزش یک قطعه زمین کشاورزی بود. عدم دسترسی مردم به کتاب مقدس زمینه مناسبی را ایجاد ساخت تا نظرات بشری و فرمانهای پاپ جایگزین دستورات کتاب مقدس و رسولان خداوند عیسی مسیح گردد.
همیشه بیشترین ضربه وقتی به کلیسا وارد میشود که گرگ در لباس میش ظاهر شود؛ زمانی که دشمن جانها -با وارد کردن آموزهها و رفتارهای ضدخدایی- توسط شبانهای دروغین بدان نفوذ پیدا کند. خداوند ما عیسی مسیح و رسولانش درباره چنین خطری بارها به مسیحیان هشدار دادهاند. ورود چنین افرادی در کلیسا به وقوع پیوستن پیشگویی مسیح در مورد معلمین کاذب بود. در قرون وسطی پاپ خود را جایگزین و نماینده مسیح بر روی زمین دانسته و فرامینش چون حکم خداوند لازمالاجرا بود. در قرون ۱۱ و ۱۲ میلادی سختگیریهای بیشتری از آنچه کتاب مقدس مقرر داشته توسط پاپ ضروری دانسته شد. در سال ۱۲۳۳ میلادی پاپ گرگوری نهم دو حکم را صادر کرده و با این کار بازجویی از منحرفین از مسیحیت را به فرقه دومینیکها سپرد. بدنبال آن ماموران تفتیش عقاید در شهر و روستا روانه شده و بدنبال چنین افرادی میگشتند تا آنها را مجبور به توبه کنند.
در سال ۱۲۵۲ میلادی پاپ اینوسنت (معصوم) چهارم رسما اجازه شکنجه دادن را به مامورانش داد و با این کار دادگاه تفتیش عقاید بدل شد به هولناکترین وغیرانسانیترین ابزارهایی که آدمی یا شیطان تاکنون ابداع کردهاند. ماموران انکیزاسیون کسانی را که به آنها کوچکترین شکی داشتند شلاق زده، سوزانده، دست و پایشان را از دو طرف کشیده تا مفاصل از هم پاره شوند، در شرایط سرد و یخبندان قرار داده و یا با اعضاء بدن از سقف آویزان میکردند. گاهی حتی پاهای محکومین را به تدریج روی آتش سوزان کباب میکردند. این ابداعات شیطانی سیاهچالها و زیرزمینهای کلیسا را پر از محکومینی ساخته بود که شبانه روز عذاب میدیدند؛ انبرهای خاص که انگشتها را خرد وخمیر میکرد، پوتینهای آهنین و مخصوص که برای له کردن پاها ابداع و طراحی شده بود تنها نمونههایی است از این ابداعات شیطانی. ولی از همه ترسناکتر دستگاهی بود به نام جانگفرکه دو دست آهنی و پر از میخ داشت که محکوم را در میانش قرار میدادند تا تحت فشار میخهای آهنی بدنش سوراخ سوراخ شود سپس او را رها میکردند تا با استخوانهای شکسته و زخمهای فراوان توی سیاهچال متعفن با درد و ناله به تدریج جان ببازد. حتی کودکان و سالخوردگان هم مستثنی نبوده ولی با ملایمت شکنجه میشدند! فقط زنهای حامله -آنهم تا زمانی که وضع حمل کنند – شامل عفو موقتی میشدند. همه این جنایتها در نام مسیحیت و به بهانه حفاظت از آن صورت میگرفت! کلیسایی که خداوند به تاکید از او خواسته بود تا به دشمنانش هم محبت کند، دوستانش را شکنجه میکرد و آزار میرسانید.
تفتیش عقاید در آلمان فعال بوده در فرانسه و ایتالیا پیشرفت کرده و نقطه اوج آن در اسپانیا بود. هدف اصلی دادگاه تفتیش عقاید یهودیان، اصلاحگران کلیسا، سیاهپوستها و پروتستانها بودند. کلسیای کاتولیک بویژه کسانی را به شکنجه و مرگ هولناک محکوم میساخت که انگشت بر روی خطاهای آن گذارده و قصد اصلاح آن را داشتند؛ یعنی اصلاحگران کلیسا یا پروتستانها. آری چنین جنایهای فجیعی به نام مسیحیت صورت گرفته و دشمن جانها توانسته تا از این راه لکه سیاهی به جامه پاک مسیحیت بزند. انکیزاسیون هرچند در ظاهر نامی از مسیحیت را به خود گرفته بود اما در باطن دشمن همان نامی بود که یدک می کشید. پولس رسول درباره آنها چنین هشدار میدهد:
«زیرا چنین کسان رسولان دروغین و کارگزارانی فریبکارند که خود را در سیمای رسولان مسیح ظاهر می سازند. واین عجیب نیست، زیرا شیطان نیز خود را به شکل فرشته نور در میآورد. پس تعجبی ندارد که خادمانش نیز خود را به خادمان طریق پارسایی همانند سازند.» (دوم قرنتیان ۱۱: ۱۳-۱۵)
دکتر زرینقلوب. لندن. تابستان ۲۰۱۸