«چون هرودیس دید که مغان فریبش دادهاند، سخت برآشفت و فرستاده همه پسران دوساله و کمتر را که در بیت لحم و اطراف آن بودند -مطابق زمانی که از مغان تحقیق کرده بود- بکشت. آنگاه آنچه به زبان ارمیاء نبی گفته شده بود به حقیقت پیوست.» (انجیل متی ۲: ۱۶-۱۷)
منتقدین کتاب مقدس ایرادهای زیادی بر کلام خدا گرفتهاند. البته کلام خداوند علت آن را توضیح داده و به ما میگوید که ذهن آدمی نفسانی بوده و در ضدیت با شریعت خداوند و نمیتواند مطالب روحانی را بپذیرد. (رومیان ۸: ۷) اما برای اکثریت این ایرادهایی که مطرح شده پاسخ قانع کنندهای وجود دارد.
یکی از ایرادهایی که گرفته شده بر روایت ذکر شده در انجیل متی است؛ منتقدین اعتراض میکنند که اگر خدای مسیحیان خدای محبت است چرا اجازه داد تا هرودیس اطفال بیگناه را به قتل برساند؟ چرا در زمان تناسخ مسیح عده زیادی از اطفال معصوم به قتل میرسند و خداوند مانع آن نمیشود؟ در پاسخ باید گفت که خداوند به آدمی قدرت اختیار داده و اگر هرودیس تصمیم به قتل کسی را گرفت خداوند آزادی او را از وی نگرفته و به او اجازه این کار را میدهد. همچنانکه به هیتلر، سردمداران حکوت اسلامی و یا داعش اجازه کشتار مردم را میدهد: گناه را آدمی مرتکب میشود و خداوند مرتکبین به آن را بدون مجازات نخواهد گذاشت. هرچند خداوند اجازه آن را میدهد ولی مسبب و بانی گناه نیست زیرا خدای حقیقی در ذاتش نیک بوده و شرارتی در او نیست.
ولی با مطالعه این آیات درمییابیم که کشتار آن کودکان با پیشدانی خداوند صورت گرفت؛ چنانکه ارمیاء نبی دربارهاش پیشگویی کرده بود که این اتفاق رخ خواهد داد. بدین معنا که هرچند هرودیس دستور قتل اطفال را داد ولی پیش از او خداوند آن را مقدر داشته بود. در حقیقت حکم نابودی اطفال را خداوند پیش از تولدشان صادر کرده بود.
پاسخ کتاب مقدس چیست؟ نکتهای که منتقدین کلام خداوند از آن بیخبر بوده و نمیخواهند بپذیرند این است که در نظر خداوند همه نسل بشر گناهکار پا به این دنیا میگذارد. طفل نونهال -برخلاف باور مسلمین و یا افراد بی دین- بیگناه و معصوم نیست بلکه با گناه ذاتی یا گناه اولیه به دنیا میآید. در این شرایط هریک از ما از لحظه تولد حمایت کامل خداوند را از دست داده و به دلیل گناه ذاتی تحت لعنت و غضب او هستیم. اگر اطفال بیگناه بودند -چنانکه مسلمین باور دارند- آنگاه جای سوال داشت که چرا خداوند حکم مرگ ایشان را صادر کرد. (در آن صورت هم کتاب مقدس به ما پاسخ می دهد که خداوند به عنوان آفریننده و صاحب اختیار تام این حق را دارد تا چنانکه حکمتش ضروری میداند عمل کند: رومیان ۹: ۲۱)
کلام خداوند به ما میگوید که هریک از ما گناه را از والدین خود به میراث میبریم، گناه همراه ژنهای والدین به ما منتقل میشود. هیچ کودکی معصوم به دنیا نمیآید چنانکه شواهد تجربی نیز بر این حقیقت مهر تایید میزند؛ ما دروغ گفتن، خودخواهی، جنگ و جدال را در رفتار کودکان از بدو تولد و زمانی که تواناییاش را دارند مشاهده میکنیم. بنیآدم به دلیل گناه ذاتی و طغیانش علیه خدای قدوس از حضور او رانده شده و دیگر مورد حمایت کامل او نیست ولی بیهوده انتظارش را دارد. پاسخ خداوند صریح خداوند به آدمی گناهکار چنین است:
«چرا باید انسانی که هنوز زنده است، شکوه سر دهد آنگاه که به سبب گناهانش مکافات میبیند؟» (مراثی ارمیاء ۳: ۳۹)
با توجه به این حقیقت، در مورد آن اطفال هیچ بیعدالتی صورت نگرفته است.
حقیقت این است که بنیآدم این دنیا و تمامی استعدادهای خداداد را به نفع خود غصب کرده و قصد دارد اگر بتواند خداوند را نیز از تخت سلطنتش پایین کشد تا چنانکه دوست دارد زندگی کند؛ بدون رعایت شریعت و خواستههای خداوند. شایسته و عادلانه است تا خداوند نیز نسل یاغی بشر را کاملا نابود سازد؛ اما او فقط به خاطر رحمت و محبتش این کار را نمیکند. بنیآدم چنان به بردباری و رحمت خداوند عادت کرده که اگر برای لحظهای این رحمتها از او گرفته شود، به سرعت مشت خود را به سوی آسمان بلند میکند. این وضعیت طبیعی ما انسانهاست؛ یاغی، ناسپاس و در دشمنی با خدای زنده و حقیقی.
اما تناسخ و مرگ مسیح پاسخ قطعی و نهایی را به این معضل میدهد؛ زمانی که شخص دوم تثلیث تناسخ یافت و به این جهان پا گذاشت، در بدن بشری و بر روی صلیب گناه ذاتی بشر را نیز بر خود گرفت. مسیح با مرگش بر روی صلیب فدیه گناه اولیه بشر را پرداخت و مفسرین کلام اعتقاد دارند که خداوند با این کارامکان رستگاری اطفال – وکسانی که قبل از رسیدن به سن شعور از دنیا میروند- را فراهم ساخت.
خیر دوستان، نه آن اطفال بیگناه بودند و نه خداوند نسبت به آنها -و یا هیچ بشر دیگری- بیعدالتی به خرج داده است. هریک از ما قبل از اینکه راه رفتن را فراگیریم گناه کردن را یاد گرفتهایم و در این شرایط بزرگترین نیاز ما یک نجاتدهنده است. خدای زنده و حقیقی، خدای محبت است ولی هر یک از ما چنان ضدیت و دشمنی با او داریم که به هر بهانهای میخواهیم تا به طغیان و دوری خود از وی ادامه داده و آن را موجه جلوه دهیم. اما خدای حقیقی و قدوس – از روی محبت غیرقابل قیاسش- ما را دعوت میکند تا دست از طغیان برداشته و از راه ایمان به خداوند و نجاتدهنده عیسی مسیح، به آشتی با او درآییم؛ تا بار دیگر از حمایت او -که آن را به دلیل گناه و طغیان از دست دادهایم- برخوردار شویم. ایمان به مسیح نه تنها به ما حیات جاودان را عطا میکند بلکه ما را -که دشمنان خدا هستیم- بار دیگر به مشارکت و آشتی با خدای زنده درمیآورد تا به ابد مورد حمایت و محبت خاص او قرار گیریم.
دکتر زرینقلوب. بهار ۲۰۱۸