بارها و بارها از زبان معلمین مسیحی باحسن نیت میشنویم که مسیحیت یک دین نیست بلکه یک رابطه است. البته درست است که مسیح یک گناهکار را نجات داده و وارد رابطه و مشارکت با خدا میسازد، اما آیا صحیح است که بگوییم مسیحیت یک دین نیست؟
قبل از پاسخ به این پرسش بگذارید ببینیم معنای واژه دین یا مذهب چیست؟ یک لغت نامه معتبر به ما میگوید که دین یعنی شیوهای خاص از ایمان و پرستش، یا به عبارت دیگر شخصی که مذهبی است به خدا و یا نیرویی غیرطبیعی ایمان دارد و آن را پرستش میکند. خداوند در شریعت خود که آن را به موسی داد از قوم خویش میخواهد که تنها و تنها او را پرستش کنند و دستورات دقیقی را در مورد شیوه اجراء آن به آنها میدهد. ادعای اینکه مسیحیت یک دین یا مذهب نیست -به طور ناخواسته- به فرد حق جو این باور اشتباه را تلقی میکند که اگر فقط خود را مسیحی بداند خداوند دیگر هیچ انتظاری از او ندارد و کاملا آزاد است تا به هر شیوهای که دوست داشت زندگی کرده و نباید پایبند هیچ اصل و یا قواعد مذهبی باشد.
سوال این است که؛ چرا گاهی حتی کسانی که خود را معلمین مسیحیت و یا شبان کلیسا میدانند با جسارت اعلام میکنند که مسیحیت یک دین نیست؟ به نظر میرسد که این برادران ایمانی -که اغلب آنها قبلا مسلمانزاده بودند- چونکه از اسلام و اعمال واجب دین اسلام فراری شدهاند بدون اندیشه کافی به مردم میگویند که مسیحیت -مثل اسلام – یک مذهب نیست و تنها یک رابطه است. مخاطبین آنها نیز همه مسلمانزادهاند و در ذهن ایشان اسلام آخرین دین یا مذهبی است که از سوی خداوند فرستاده شده است، درنتیجه شبان -از روی حسن نیت- به آنها میگوید که نگران نباشید و بیایید مسیحی شوید زیرا مسیحیت مثل اسلام یک دین نیست. شنوندگان این پیام نیز که اغلب از اسلام و دین بیزار شدهاند، با شنیدن این دعوت گمان میبرند مژده مسیحیت همین است که مسیح گناهکاران را نجات میدهد تا بدون تلاش برای مقبول شدن نزد خداوند، با آسودگی به زندگی قبلی خود ادامه دهند. آنها ممکن است با خود این نتیجه را بگیرند که؛ مسیحیت یک دین نیست در نتیجه اگر من مسیحی شدم نباید به یک سری قوانین و اصول پایند باشم، من وارد رابطه با خدا شدهام و هیچکس نمیتواند برای زندگی من خط و مشی بکشد!
آزادی در مسیح
خداوند پس از دادن شریعت خود به موسی از وی خواست تا به قوم اسرائیل یادآور شود که حفظ آن فرامین کاملا ضروری است و شکستن آنها لعنت خداوند را به دنبال دارد.
«ملعون باد کسی که کلمات این شریعت را تصدیق ندارد تا آنها را به جای آورد.» (تثنیه ۲۷: ۲۶)
ضرورت حفظ شریعت هرگزاز میان برداشته نشده است و خداوند هنوز هم از قوم خویش انتظار دارد تا مطابق شریعت پاک او زندگی کنند. یک ایماندار مسیحی بایستی تمام تلاش خود را بکند تا شریعت خداوند را زیر پا نگذارد. این کار ذرهای در نجات او نقشی نداشته و هرچند او هرگز نمیتواند آن را به شکل کامل حفظ کند ولی خداوند نیت قلبی و تلاشش را میپذیرد. خداوند ما در موعظه بالای کوه چنین میفرماید:
«پس هر که یکی از کوچکترین این احکام را کماهمیت شمارد و به دیگران نیز چنین بیاموزد، در پادشاهی آسمان کوچکترین به شمار خواهد آمد…زیرا به شما میگویم تا پارسایی شما برتر از علمای دین و فریسیان نباشد، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت.» (متی ۵: ۱۹-۲۰)
خداوند و نجاتدهنده ما ضرورت حفظ شریعت را از میان برنداشت بلکه لعنت ناشی از شکستن آن را بر خود گرفت چنانکه مکتوب است:
«مسیح به جای ما لعن شد و اینگونه ما را از لعنت شریعت بازخرید کرد، زیرا نوشته شده که هر که به دار آویخته شود ملعون است.» (غلاطیان ۳: ۱۳)
شکستن یک حکم شریعت لعنت خدا را بدنبال دارد و آدمی را تا به ابد از برکات و مشارکت با خدای قدوس و زنده جدا میسازد. مسیح به نمایندگی از قومش زندگی کرده و بر صلیب شد تا آنها را لعنت شکستن شریعت آزاد سازد و نه از ضرورت حفظ شریعت.
پارسایی که خداوند از ما انتظار دارد به هیچ وجه به انجام اعمال مذهبی و یا کارهایی که برای خداوند انجام میدهیم بستگی ندارد. فردحق جو از راه ایمان به مسیح نزد خداوند پارسا محسوب میشود. اما کاملا اشتباه است که نتیجه بگیریم چون نجات و رستگاری فردنوکیش به کارهای مذهبی و اعمالش ارتباطی ندارد درنتیجه کاملا در انتخاب شیوه زندگی خود آزاد است. مسیحیت به عنوان یک رابطه و نه یک دین، باعث این طرز تفکر اشتباه در حقجو میشود.
نتیجه چنین ادعای غلطی باعث صدمه شدیدی هم به کلیسای مسیح و هم به نوایمانان شده است. کسانی که خود را مسیحی میخوانند به عنوان مثال روز سبّت را حفظ نمیکنند و دید و بازدید، خرید و تفریح را به رفتن به کلیسا ترجیح میدهند. آنها این را وظیفه دینی خود نمیبینند تا کلیسا و یا کارهای بشارتی آن را کمک کنند چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ دیگر. اغلب کسانی که خود را نوکیش میدانند کوچکترین تلاشی برای رشد در ایمان و خدمت به مسیح انجام نمیدهند و با این همه خیال می کنند که مسیحیاند. چون بر این باور اشتباه هستند که مسیحیت دین نیست و یک رابطه است. در نتیجه هیچ ضرورتی برای همکاری در برنامههای بشارتی وجود ندارد زیرا رابطه موضوعی فردی است و پرستش خداوند در کلیسا کاری گروهی.
چنین برداشت و یا ادعایی را در هیچ یک از رسالههای رسولان و دیگر نوشتههای عهدجدید نمیبینیم ومعلوم نیست کسانی که آن را تکرار میکنند بر اساس چه بخشی از کلام خداوند به این نتیجه رسیدهاند. درحالیکه اگر کمی به خود زحمت میدادند و کلام خداوند و تفسیر معتبرش را مطالعه می کردند به راحتی درمییافتند که این ادعا کاملا اشتباه است. خداوند ما عیسی مسیح گناهکاران و گرانباران را دعوت میکند تا نزد او آمده و یوغ او را به دوش گیرند:
«چرا که یوغ من راحت است و بار من سبک.» (متی ۱۱: ۳۰)
خداوند به ایمانداران واقعیاش -از طریق دعا، شرکت در مراسم و آئینهای کلیسا، مطالعه و تعمق درکلام- یاری می دهد تا یوغ راحتش را حمل کنند. اما این معلمین کماطلاع سخن خداوند را نقص کرده و به ما میگویند که مسیحیت دین نیست و یوغی هم در کار نیست!
رسول خداوند ایمانداران را چنین تشویق میکند:
«پس ای برادران، در پرتو رحمتهای خداوند استدعا میکنم که بدنهای خود را همچون قربانی زنده و مقدس و پسندیده خدا تقدیم کنید که عبادت مقبول شما همین است» (رومیان ۱۲: ۱)
وقتی که خداوند ما را نجات میدهد شایسته است با توجه به رحمتی که به ما رسیده تمام زندگی و وجود خود را وقف خدمت به خداوند و کارهای نیک سازیم. ایماندار مسیحی دیگر برای خودش زندگی نمیکند بلکه برای کسی که او را نجات داد. خداوند از یک فرد مسیحی میخواهد تا همه هستی خود را همچون یک قربانی -که آماده به ذبح و تقدیم شدن به اوست- کاملا وقف ملکوت خداوند سازد. این عبادت مقبول شامل لحظه لحظه زندگی ما شده و همه جوانبش را در برمیگیرد. آیا با این وجود باز هم میتوان گفت که مسیحیت دین نیست و یک رابطه است؟
اگر واژه دین و مذهب بیزار هستیم و اگر ادیان باطل فراوان است نباید نتیجه بگیریم که دین واقعی وجود ندارد. در عهد جدید و در رسالههای رسولان و همچنین موعظه بالای کوه تفسیر کاربردی شریعت موسی به ما داده شده است؛ کارهایی ممنوع شده و به انجام کارهایی تشویق شدهایم. یک ایماندار وظیفه دارد تا مسولیتها و تکالیف دینیاش را بسیار جدی گرفته و هر روز بیشتر و بیشتر تلاش کند تا با زندگی خود خداوند را خوشنود سازد و نه با ادعای اینکه مسیحیت یک رابطه است، از زیر بار مسولیت شانه خالی کند. الگو و سرمشقی که به ما داده شده است، رسیدن به کمال است:
«پس همچون فرزندان عزیز، از خدا سرمشق بگیرید.» (افسسیان ۵: ۱)
همانگونه که خداوند ما عیسی مسیح زندگی کرد، یک فردنوکیش هم باید تنها هدفش این باشد تا به همان شیوه زندگی کرده و خداوند و نجاتدهنده خود را سرمشق قرار دهد.
مسیحیت یگانه دین راستین و کامل است که از سوی خدای حقیقی و زنده در کلامش بر بنیآدم مکشوف شده است. با این تفاوت بزرگ با دیگر ادیان باطل؛ رستگاری و نجات هدیه خداوند است وهیچ ربطی به اعمال مذهبی یک مسیحی ندارد. در همه ادیان و مذاهب اعمال و رفتارهای مذهبی از روی ترس، به امید پاداش گرفتن در جهان دیگر و یا اجبار صورت میگیرد. اما یک مسیحی واقعی -که خداوند او را نجات داده است- به هیچ یک از دلایل فوق خداوندش را خدمت نمیکند، بلکه از روی شکر و سپاسگزاری همچون فرزندی که قصد خوشنودی پدرش را دارد. وی ایمان آورده که نمیتواند شریعت خداوند را کاملا حفظ کند و برای نجاتش فقط و فقط به کار تمام شده مسیح اعتماد میکند. اما فراگرفته که خداوند از او انتظار دارد تا تمام تلاش خود را به کار گیرد تا هر جنبه از زندگیاش را مطابق شریعت انجیل اداره کند. خداوند نیز با عطای فیض او را در این کار یاری میرساند.
شبان نیکونام. کلیسای پناهندگان به مسیح. لندن. زمستان ۲۰۱۷