«خداوند چنین میگوید: آسمانها کرسی من و زمین پایانداز من است. پس خانهای که برای من بنا میکنید کجا است و مکان آرامش من کجا؟» (اشعیاء ۶۶ : ۱)
وقتی که واژه «خانه خدا» را به کار میگیریم اولین تصوری که به ذهن ما میرسد ساختمان چهارگوش کعبه است که آن را با چادر سیاهی مزین کردهاند. هیچ وقت از خود پرسیدهاید که آیا آنجا واقعاً خانه خدا هست یا نه؟ این سؤال بسیار به جایی است؛ اجازه بدهید تا به جای حدس و گمان به شواهد و دلایل مستند تاریخی نگاه کنیم.
صرف اینکه میلیونها نفر ایمان دارند که خانه خدا در مکه است و سالانه هزاران نفر به زیارت حج میروند باعث نمیشود تا آن مکان بدل به خانه خدا شود. میلیونها هندو نیز در نقاط مختلف دنیا معبدهایی را ساختهاند ولی نه آن معبدها خانه خداست و نه آن خدایان ساخت دست بشر خدای حقیقی. اتفاق آراء و یا نظر عوام نمیتواند مکانی را بدل سازد به «خانه خدا». هرچند که ایمان و اعتقاد مردم به یک مکان باعث میشود تا آنجا در نظرشان بدل به مکانی مقدس و قابل احترام شود اما نمیتواند هویت واقعی آنجا را تغییر بدهد. حتی اگر روزی تمام ساکنین کره زمین به زور مسلمان شوند و همه آنها ایمان داشته باشند که خانه خدا در مکه است و به زیارت آنجا بروند، باز هم این باور همگانی باعث نمیشود تا حقیقت تغییر پیدا کند. تنها خداوند است که از طریق کلامش میتواند و باید این حقیقت را بر ما آشکار سازد و او این کار را کرده است.
اولین معبد
«و واقع شد در سال چهارصد و هشتاد از خروج بنیاسرائیل از زمین مصر در ماه زیو که ماه دوم از سال چهارم سلطنت سلیمان بر اسرائیل بود که بنای خانه خداوند را شروع کرد. » (اول پادشاهان ۶: ۱)
جزئیات دقیق معتبر تاریخی در مورد اولین معبدی که خداوند دستور ساخت آن را داد امروز در دسترس ماست. ما میدانیم که این معبد دقیقاً در چه تاریخی و توسط چه کسی و در چه مکانی ساخته شد. کتاب مقدس در این باره اطلاعات زیادی را در دسترس ما قرار میدهد؛ اطلاعاتی که قابل اعتماد بوده و میتوان درست بودن آنها را با توجه به شواهد تاریخی مورد بررسی قرار داد. در کلام خداوند به ما گفته شده که مصالح ساختمانی معبد از کجا فراهم شد، ساخت آن چند سال طول کشید، مساحت دقیق آن چقدر بود، از چه بخشهایی درست شده بود و چه وسایلی در آن قرار داشت و از همه مهمتر اینکه هدف از برپایی آن چه بود. به علاوه تحقیقات باستانشناسی و حفاریهایی که در آن منطقه صوررت گرفته بر صحت نوشتههای کلام خداوند مهر تأیید میزنند.
بدیهی است که بنای هر خانه به منظور این است تا کسی در آن ساکن شود. خداوند حقیقی وجودی ازلی است که در همه مکانها حاضر است و نمیتوان او را در چهاردیواری مکانی محدود ساخت. پس هدف از ساختن خانهای برای خدا چه بود؟ وقتی که بتپرستان برای خدای خود خانهای میسازند برای این است که خدای دست ساز خود را در آنجا گذارده و آن را محفوظ نگاه دارند. این کار طبیعی است زیرا خداوند بنیآدم را موجودی «پرستشگر» آفریده است. آدمی اگر خدای واقعی را نشناسد چیز دیگری را به جای او پرستش خواهد کرد؛ حال آن چیز یا خدایی خرافی است یا بتی دست ساز و یا خدایی ذهنی.
اما خداوند حقیقی که به سلیمان نبی دستور بنا کردن خانهای را داد برای هدف دیگری بود؛ خداوند مایل است تا در میان قوم برگزیده خویش ساکن بوده و با آنها مشارکت داشته باشد. حتی چهارصدو هشتاد سال پیش از ساخته شدن معبد سلیمان و زمانی که یهوه خداوند قوم خویش را به رهبری موسی از بندگی در مصر آزاد ساخت، وی به نحوی قابل رویت آنها را در بیابان هدایت میکرد. خداوند با جلوهای آشکار در میان قوم خویش بود؛ ستونی از ابر و آتش در طول روز و شب در پیشاپیش آنها حرکت میکرد. سپس در همان بیابان خداوند به موسی دستور داد تا چادر یا خیمهای مخصوص از پوست حیوانات برپا کند که به «خیمه ملاقات» معروف است. در تورات مکتوب است که روزی که خیمه ملاقات در بیابان برپاشد: «آنگاه، ابر خیمه ملاقات را پوشانید و جلال خداوند مسکن را پر ساخت. و موسی نتوانست به خیمه ملاقات درآید زیرا ابر بر آن ساکن بود و جلال خداوند مسکن را پر ساخته بود.» (خروج ۴۰: ۳۵-۳۴) قوم اسراییل هیچ شکی نداشتند که خداوند در مکانی که برپا شده بود حضور دارد. به عبارت دیگر خیمه ملاقات -چنانکه از نام آن پیداست- محلی بود که صاحب خانه -خداوند- با قوم خویش ملاقات میکرد. این نکته بسیار اهمیت دارد؛ یهودیانی که به معبد پای میگذاشتند اطیمنان داشتند که به مکان مقدسی وارد میشوند که خداوند در آن حضور دارد. آنها صرفاً وارد یک ساختمان مقدس نمیشدند بلکه به جایی پای میگذاشتند که خداوند زنده به نحوی محسوس در آنجا حضور داشته و به دعا و درخواست آنها پاسخ میداد.
از همان ابتدای پیدایش نیز چنین بود و آدم در ارتباط مستقیم با خداوند زنده قرار داشت. (پیدایش ۲) این رابطه به دلیل بیاعتمادی به هشدار خداوند از سوی آدم و سقوط در گناه قطع شد. با این حال خداوند به خاطر فیضش در همان آغاز وعده یک نجاتدهنده را داد؛ کسی که خواهد آمد تا گناه و عواقب آن را -که جدایی از خدای قدوس است- از میان برداشته و آدمی را دوباره به بهشت از دست رفته و مشارکت با خداوند زنده بازگرداند. (پیدایش ۳: ۱۵)
اولین معبد که توسط سلیمان نبی بنا شد مکانی بود مقدس که به دستور مستقیم خداوند ساخته شده بود. کل سیستم پرستش یهود در آن دوره بر اساس یک سری مراسم قربانی بود؛ این کار علاوه بر ایام خاص عید روزانه دومرتبه در آنجا تکرار میشد. این قربانیها به قوم یادآور میشد که آنها گناهکارند و برای رسیدن به حضور خداوند باید ابتدا کفاره گناهانشان پرداخته شود؛ پیش از هر چیز گناه – که آنها را از خداوند دور ساخته بود- باید زدوده میشد تا آنها بتوانند به خداوند زنده و قدوس نزدیک شوند. هیچ استثنائی وجود نداشت زیرا همه گناهکارند و حتی حضرت موسی نیز نتوانست وارد خیمه ملاقات شود. لذا قربانی حیوانات تکرار میشد و اگرچه خون یک حیوان قادر نبود آنها را پاک سازد ولی نشانهای بود به آن قربانی اعظم؛ آن بره خدا که گناه جهان را از میان برمیدارد. (یوحنا ۱: ۲۹)
وقتی که قوم یهود در سرکشی خود پایداری کرده و به هشدارهای مداوم خداوند گوش نسپردند این معبد به طور کامل توسط نبوکدنصر امپراتور بابِل در سال ۵۸۶ قبل میلاد نابود شد. دومین معبد در سال ۵۱۵ قبل میلاد به فرمان کورش پادشاه پارس از نو ساخته شد. سپس در زمان هرود کبیر در سال ۲۰ قبل میلاد مسیح نوسازی مجدد آن صورت گرفت که چندین سال به طول انجامید. سرانجام به اراده خداوند و در سال ۷۰ بعد میلاد مسیح برای همیشه از میان برچیده شد زیرا معبدی واقعی، ماندگار و تخریب ناشدنی جایگزین آن شده بود.
معبد واقعی
«و کلمه جسم گردید و در میان ما ساکن شد؛ پر از فیض و راستی، و ما جلال او را دیدیم؛ جلالی شایسته پسریگانهزاد پدر.» (یوحنا ۱: ۱۴)
معبد سلیمان مثل بقیه سیستم پرستشی و آداب و رسوم خاص یهود تنها یک نشانه و سمبول بود؛ سایهای از حقیقتی بهتر. همان خدایی که از میان بوته آتش با موسی صحبت کرد، همان خدایی که با جلوهای از ستون ابر و آتش قومش را در بیابان هدایت کرد، همان خدایی که جلالش همچون ابری خیمه ملاقات را پر کرد، همان خدا – و نه خدای محمد- قالب بشری گرفت و در میان انسانها سکنی گزید. (لغت یونانی به این معناست: خیمه زد.) بدن مسیح آن معبد واقعی است که معبد اورشلیم تنها نمونه ناقصی است از آن. بدن خداوند ما عیسی مسیح معبدی است که خداوند در آن به طور جاودانی مسکن گزیده است؛ ایمانوعل یعنی خدا با ما.
پس از مرگ و رستاخیز مسیح خداوند سیستم پرستش یهود را به آخر رسانیده و معبد زمینی را دست امپراتوری روم به آتش کشید. این اتفاق در روز ۹ از ماه آب (تقویم یهود) رخ داد؛ دقیقاً همان روزی از سال که معبد اول نابود شده بود. امپراتوری روم در زمین آنجا معبدی برای خدایان خود به پا کرد. در قرن هفتم میلادی مسلمین مسجدالقصی را بر بلندای همان مکان برپا نمودند. دوهزار سال است که یهودیان قصد دارند معبدی را که خداوند نابود کرده از نو بسازند! اما خداوند با قرار دادن مسجد مسلمین بر روی آن این کار را غیرممکن ساخته و تمام تلاشهای آنها را نقش بر آب ساخته است.
وقتی که خداوند ما عیسی مسیح بر روی زمین بود یهودیان بیایمان از وی نشانهای خواستند: «وی در جواب ایشان گفت: این معبد را خراب کنید که در سه روز آن را برپا خواهم نمود. آنگاه یهودیان گفتند: در عرصه چهل و شش سال این معبد را بنا نمودهاند. آیا تو در سه روز آن را برپا میکنی؟ اما او درباره معبد بدن خود سخن میگفت.» (یوحنا ۲: ۲۱-۱۹) عیسی مسیح سه روز پس از مصلوب شدنش از میان مردگان رستاخیز نمود؛ وی بنا به قولش معبد زنده را دوباره برپاساخت. خداوند در مسیح ذات و جلال خود را بر انسانها آشکار ساخت. شاگردان و پیروانش شاهدان عینی رستاخیز او بوده و تحت هدایت روح خداوند شرح آن را در کتاب مقدس به ثبت رسانیدهاند. در نام اوست که تمامی دعاها و ستایشهای ایمانداران به حضور خداوند رسیده و به همه آنها مطابق حکمت خداوند پاسخ داده میشود. شما اگر میخواهید خدای حقیقی را بشناسید باید به مسیح نگاه کنید.
کسانی که به خداوند عیسی مسیح ایمان میآورند همین اتفاق را تجربه میکنند؛ رستاخیز از مردگان، یعنی خداوند به آنها حیاتی تازه بخشیده، دل مرده آنها را زنده گردانیده و در آن ساکن میشود. ایمان به مسیح فرد را به آشتی با خداوند در آورده و دل او را بدل میسازد به مکانی که وی با روحش در آن سکنی میگزیند. به همین دلیل در عصر جدید از ایمانداران به مسیح به عنوان «معبد خدا» یاد شده است: «آیا نمیدانید که بدن شما معبد روحالقدس است که در شماست که از خدا یافتهاید و از آن خود نیستید؟» (اول قرنتیان ۶: ۱۹) مسیحیان واقعی به خداوند تعلق دارند؛ ایشان با او متحد شده و روح خداوند در دلهایشان مسکن دارد؛ بدن آنها معبد روحالقدس است. ایمان نجاتبخش کاملاً آنها را دگرگون میسازد؛ زمانی دل آنها پر بود از نفرت، حسد، خشونت، شهوت و آلودگی گناه اما پس از توبه کردن و ایمان آوردن به مسیح، خداوند با قدرت روحالقدس به آنها دلی تازه میبخشد؛ این برآورده شدن همان وعده قدیم خداوند به پیامبر واقعیاش است. (ارمیاء ۲۴: ۷) خدای حقیقی از باطن پلید ما آگاه است و آن را تغییر میدهد؛ کاری که هیچ دین و مذهبی نمیتواند انجام دهد. همه کسانی که به سوی معبد زنده خدا روی میآورند به ایشان دلی تازه اهداء میشود، دلی که از گناه و پلیدی بیزار شده، دلی که روح خداوند در آن ساکن است، معبدی واقعی.
به چه دلیل کعبه خانه خدای حقیقی نیست؟
«اینک شما به سخنان دروغی که فایده ندارد اعتماد میکنید.» (ارمیاء ۷: ۸)
۱- خدای حقیقی و زنده، خدایی که نوشتههای پیامبرانش در کتاب مقدس مکتوب است دستور ساختن کعبه را نداده است. هیچ سند و مدرک تاریخی در دست نیست که خدای موسی و ابراهیم فرمان برپایی این مکان را داده باشد. در هیچ جای از کلام خداوند کوچکترین اشارهای وجود ندارد تا از قوم خود بخواهد تا سنگ سیاه حجرالاسود را ببوسند و یا هفت مرتبه دور کعبه بچرخند. در عوض خداوند اینگونه رفتاری را به شدت منع نموده و مجازات سنگینی را برای آن معیین نموده است. (تثنیه فصل ۷ و ۱۲)
۲- اگر آنجا خانه خدا بود و خدای حقیقی در آن ساکن بود، وقتی که مشتاقان به دیدارش میرفتند وی از آنها به نحو بهتری پذیرایی میکرد. در سال ۲۰۱۵ میلادی عدهای بیش از دوهزار نفر در مراسم حج جان خود را از دست دادند. این اولین بار نیست که زائرین در زمان مراسم حج هلاک میشوند. آیا خدای حقیقی اجازه میدهد تا کسانی که به ملاقاتش میآیند مثل گوسفند زیر دست و پای یکدیگر له بشوند؟ اگر خدای زنده در آنجا بود آیا نمیتوانست مانع مرگ ملاقات کنندگانش شود؟ اگر میتوانست و اجازه این را داد آیا چنین خدایی شایسته پرستش است؟
۳- اگر خدای حقیقی در کعبه ساکن بود وقتی که مسلمین به سوی آن دست به دعا برمیداشتند به دعاهای آنها پاسخ میداد. خدای حقیقی این قول را به سلیمان داد و تجربه هر ایماندار واقعی این است که پاسخ دعاهایش را مطابق اراده خداوند دریافت میکند. اما مسلمین به سوی خانهای سنگی دست به دعا برداشتهاند که کسی در آن ساکن نیست تا صدایشان را بشنود و یا به دعایشان پاسخ بدهد. بیش از هزار و چهارصدسال سکوت است و هیچ پاسخی به دعا و ندبه پیروان محمد داده نمیشود. چرا؟
۴- همانطور که میدانید کعبه در زمان اعراب جاهلی-پیش از اسلام- بنا شده بوده تا بتهایشان را در آن قرار دهند. طواف کعبه، بوسیدن سنگ سیاه، مراسم سعی بین صفا و مروه جزو اداب پرستشی اعراب قبل از اسلام بوده است. پیامبر اسلام همه بتها را نابود کرد به غیر از یکی که به طایف قریش تعلق داشت. آن حدیث معروف را که در مدرسه و در کتابهای تعلیمات دینی خواندهاید به یاد دارید که چگونه پیامبر عبایش را روی زمین پهن کرد تا چهار نفر از سران طایفه قریش حجرالاسود را در ساختمان کعبه قرار دهند؟
زمانی که پیامبر اسلام ۳۵ ساله بود -۵ سال قبل از بعثت- سیلابی بتخانه کعبه را خراب کرد. سنگ سیاه را که اعراب آن زمان میپرستیدند و برایشان بسیار مقدس بود، به یاری پیامبر آینده اسلام در ساختمان بتخانه نصب کردند و همچنان در آن مکان هست، همچنان مورد احترام قرار میگیرد، هنوز هم پیروان محمد باید مثل اعراب جاهلی آن بت سنگی را ببوسند! چرا پیامبر الله این بت عزیز و بت خانه سنگی را نابود نساخت و در عوض هنوز هم میلیونها نفر به سویشان دست دعا برداشتهاند؟
۵- ادعا شده که کعبه را حضرت ابراهیم به دستور خداوند بر پا کرد و آن بت سنگی را هم خدای محمد از آسمان به زمین انداخت تا مردم آن را پرستش کنند! این تنها پاسخی است که به پرسش بالا داده میشود. اولاً، خداوند که در کلامش احترام گذاردن به سنگ و چوب را ممنوع کرده، امکان ندارد که سنگی را به زمین بفرستد تا مردم آن را پرستش کنند. دوماً، باید پرسید چه سند و مدرکی در دست هست که به ابراهیم دستور ساخت بت خانه کعبه داده شد؟ در کدام بخش از کتاب مقدس و نوشتههای موسی این واقعه ثبت شده است؟ میدانید که تمام نوشتههای موسی بدون هیچ تغییر و یا تحریفی در دست ما قرار دارد و به فارسی هم ترجمه شده است. در کتاب پیدایش- یکی از کتابهای پنجگاه تورات- به طور مفصل زندگی ابراهیم، نحوه فراخوانده شدن و خروجش از عور کلدانیان و سفرش به سوی سرزمین کنعان مکتوب است. سرزمین کنعان حدود ۸۰۰ کیلومتر از عربستان فاصله دارد و ابراهیم حتی یک بار هم پایش به نزدیکی آنجا نرسید. در کلام خداوند هیچ اشارهای هم به سفر ابراهیم به سرزمین حجاز و یا ساختن معبدی در آنجا نشده است. مطلقاً هیچ سند و مدرک تاریخی برای این ادعا وجود ندارد.
اما پیروان محمد با کلام خداوند کاری ندارند؛ آنها پیرو محمد هستند و همین که او از آنها خواسته تا به سوی خانه سنگی کعبه دعا کنند برایشان کافی است. سخن او از کلام مکتوب خداوند معتبرتر است لذا برای رفع خجالت ادعا میکنند که نوشتههای موسی و کلام خداوند تحریف شده است. یعنی محمد راست میگوید و بقیه پیامبران دروغ میگویند؛ یعنی حرف محمد قابل اعتماد است ولی کلام مکتوب خدای حقیقی قابل اعتماد نیست! به عبارت دیگر؛ هرچقدر هم دلیل و برهان بیاورید ما باور نمیکنیم و همچنان روزی پنج مرتبه به سوی کعبه و بت سنگی که -به دست محمد در گوشه آن قرار داده شده- نماز میخوانیم.
خواننده عزیز، شما چه تصمیمی میگیرید؟ شایسته است که به این مطلب به طور جدی فکر کرده، دلایل آن را سبک و سنگین نموده و درستی آن را برای خودتان به اثبات برسانید. مبادا این هشدار خداوند در مورد شما مصداق پیدا کند؛ «اینک شما به سخنان دروغی که فایده ندارد اعتماد میکنید.» (ارمیاء ۷: ۸)