شاید یکی از معدودترین حوادث تاریخی که بهانه خوبی به دست مسلمین داده تا زبان علیه دین حقیقی خداوند دراز کنند، جنگ‌های صلیبی باشد. تاریخ‌نویسان و وقایع‌نگاران عرب با دقت جزئیات رفتار خشونت‌بار و آدمکشی‌های مسیحیان کاتولیک را با رفتار جوانمردانه صلاح‌الدین ایوبی و دیگر جنگجویان مسلمان مقایسه کرده تا برتری دین خود را از آن نتیجه بگیرند. متفکرین و واعظین مسلمان نیز در طول اعصار از این واقعه تاریخی به عنوان استدلالی قوی سود جسته‌اند تا ثابت نمایند که مسیحیان نیز در خشونت و خونریزی دست کمی از مسلمین نداشته و حتی از آن‌ها پیشی گرفته‌اند. گویی با این استدلال می‌توانند خشونت و قانون شمشیر را که از پایه‌های اساسی دین‌شان است توجیح کنند.

هدف از این نوشتار کوتاه این است تا به نوایمانداران مسیحی یاری دهد تا دید درستی نسبت به این واقعه تلخ داشته باشند. به علاوه نویسنده امیدوار است تا عزیزانی که جویای حقیقت هستند ولی این مطلب در ذهنشان مشکل ایجاد کرده، با خواندن این مقاله و بررسی شواهد و دلایل قادر باشند تا ابرهای شک و تردید را کنار زده و به سوی خداوند و نجات‌دهنده حقیقی بشتابند.

سرآغاز

جنگ‌های صلیبی می‌تواند موضوع یک رساله دکتری باشد برای دانشجویان رشته تاریخ؛ کتاب‌ها و مقاله‌های بی‌شماری در این زمینه نوشته شده است که هریک از دیدگاه خاصی به موضوع نگاه می‌کند. عده‌ای از تاریخ‌نویسان تعداد این جنگ‌‌ها را ۷ و عده‌ای دیگر ۹ به حساب می‌آورند که در طول سالهای ۱۰۹۶ تا ۱۴۸۷ میلادی صورت پذیرفتند. شروع این سری جنگ‌ها به این دلیل بود که امپراتوری بیزانتین از امپراتوری روم درخواست کمک نمود تا در قبال هجوم مسلمین به یاری آن‌ها بشتابد. (باید به یاد داشت که هر دو این امپراتوری -یکی در غرب و دیگری در شرق- مسیحی بوده و قبل از سقوط امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی با هم متحد و یکی بودند). در پاسخ به این درخواست «پاپ اربان دوم» از مسیحیان درخواست می‌کند تا به یاری برادران دینی‌شان رفته تا از آن‌ها در برابر حمله مسلمین دفاع کنند. یکی از اهداف فرستادن آن‌ها این بود تا راه زیارت به اورشلیم باز نگاه داشته شود زیرا در آن زمان آن خطّه تحت حکومت مسلمین بود. هدف دیگر وی این بود تا مگر این دو امپراتوری را که از هم جدا شده بودند دوباره با هم متحد سازد. وی به عنوان رهبر کلیسا حکم صادر می‌کند که هرکس به این جنگ برود کلیسا تمام گناهانش را می‌بخشد. صدها هزار نفر از اروپای غربی پای پیاده به راه می‌افتند تا سرزمین مقدس را از دست دشمنان مسیح آزاد نمایند. بعد از سقوط امپراتوری بیزانس به دست مسلمین، این سری جنگ‌های طولانی سرانجام خاتمه می‌پذیرد.

پس زمینه تاریخی

سرزمین مقدس یا ناحیه اسرائیل کنونی تحت سلطه امپراتوری مسیحی بیزانس بود تا اینکه در سال ۶۳۶ میلادی مسلمین آن‌ها را شکست داده و آنجا را تحت سلطه خود درآوردند. مطابق شرع اسلام هر فرد غیرمسلمانی که در بلاد اسلام ساکن است ‌ذمّی محسوب شده و باید مالیات سنگینی بپردازد. هدف از این مالیات‌های سنگین و فشارهای اجتماعی این بود تا کافرین به آغوش اسلام پناه آورده و دیگر مجبور به پرداخت چنین باج سنگینی نباشند. بدرفتاری و آزار مسیحیانی که تحت حکومت اسلامی زندگی می‌کردند امری کاملاً شرعی و رایج بوده و تا به امروز نیز ادامه دارد. وقتی که سلسله فاطمیان در برابر سلجوقیان شکست‌خورده و اورشلیم تحت سلطه آن‌ها در می‌آید، فشار به مسیحیان نیز زیادتر می‌شود. ایشان در سرزمین آبا و اجدادی خود بیگانه محسوب شده و از بسیاری حقوق اجتماعی محروم گشته بودند. مسیحیانی هم که از راه دور و با مشکلات فراوان به قصد زیارت اورشلیم به آن مکان سفر می‌کردند با آزار و اذیت مسلمین روبرو شده و یا در بین راه به قافله‌شان حمله می‌شد. اخبار این بدرفتاری و آزار بدون شک به گوش پاپ نیز رسیده بود که خود را شبان همه مسیحیان شمرده و در این قبال احساس مسولیت می‌کرد.

سرزمین مقدس صحنه‌ای بود که خداوند ما عیسی مسیح در آن خدمت زمینی‌اش را گذرانده، معجزات عظیمش را انجام داده، بیماران را شفا بخشیده، مصلوب شده، در قبر گذارده شده و رستاخیز نموده بود. به همین دلیل هر ایمانداری که روایت انجیل را مطالعه کند مشتاق دیدار از آن مکان می‌‌شود. در آن زمان کلیسای کاتولیک نیز در تعالیمش زیارت مکان‌های مقدس را تشویق می‌کرد.

قدرت شمشیر

روزی یک پناهنده ایرانی که در آلمان ساکن شده و او را به کلاس آموزش زبان فرستاده بودند به معلمش می‌گوید؛ دین مسیح نیز مثل دین اسلام پر از خشونت و جنگ است! آن معلم که می‌دانست اکثر شاگردان پناهنده‌اش مسلمان‌اند و نمی‌خواسته تا آن‌ها را برنجاند پاسخ می‌دهد ؛ آیا می‌دانستی که مسیح هرگز شمشیر به دست نگرفت؟ این پاسخ او را به فکر واداشته و بدنبال کتاب مقدس گشته تا با خواندن آن پی به حقیقت مطلب ببرد.

یکی از دلالیلی که ما به راحتی هر ادعای غلطی را راجع به کتاب مقدس باور می‌کنیم؛ عدم آگاهی و اطلاع از مطالب آن است. زیرا از یک سو گفته‌اند که کتاب مقدس تحریف و بی‌فایده شده و از سوی دیگر اجازه پخش و نشر آن را به کسی نمی‌دهند. ما بدون اینکه کلام خداوند را حتی یکبار خوانده باشیم باورهای رایج جامعه و پیشداروی‌های ذهنی دیگران را در موردش بدون تحقیق و بررسی می‌پذیریم. اما هر خواننده بی‌طرفی که با عهد جدید آشنایی داشته باشد می‌داند که نه مسیح و نه رسولانش برای گسترش پیامشان هرگز دست به شمشیر و خشونت نزدند. تنها موردی که یکی از شاگردان مسیح شمشیر از نیام کشید زمانی بود که سربازان رومی و یهودیان برای دستگیری مسیح به او هجوم آوردند، در انجیل متی چنین می‌خوانیم:

«و ناگاه یکی از همراهان عیسی دست برآورده و شمشیر خود را از غلاف کشیده و بر غلام کهنه زد و گوشش را از تن جدا کرد. آنگاه عیسی وی را گفت؛ شمشیر خود را غلاف کن زیرا هر که شمشیر گیرد به شمشیر هلاک گردد. آیا گمان می‌بری که نمی‌توانم هم اینک از پدر خود درخواست کنم تا بیش از دوازده فوج از فرشتگان برای من حاضر سازد؟» (انجیل متی ۲۶: ۵۳-۵۱) در یکی دیگر از اناجیل می‌خوانیم که مسیح با معجزه‌ای گوش آن خادم معبد را شفا بخشیده و سلامتی‌اش را به او بازگرداند؛ مسیح حتی به دشمنانش نیز نیکی نشان می‌داد. به درستی که خداوند برای گسترش ملکوتش نیازی به شمشیر کشیدن و یا تهدید و ارعاب مردم ندارد. زیرا او تنها بر دلهای تک تک ایماندارانش حکومت می‌کند و نه بر سرزمینشان.

می‌توان به چند نمونه از آیات کتاب مقدس و تعالیم خداوند ما عیسی مسیح اشاره کرد.

«شنیده‌اید که به اولین گفته شده است؛ قتل مکن و هر که قتل کند سزاوار مجازات شود. اما من به شما می‌گویم؛ هر که به برادر خود بی‌سبب خشم گیرد سزاوار مجازات باشد.» (متی ۶: ۲۲)

«اما من به شما می‌گویم؛ با شریر مقاومت مکنید بلکه هرکه به رخسار راست تو سیلی زند روی دیگرت را نیز به او واگذار…اما من به شما می‌گویم که دشمنان خود را مَحبت نمایید و برای لعن‌کنندگان خود برکت بطلبید و به آن‌هایی که از شما نفرت دارند، احسان کنید و به هرکه به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید. تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید.» (متی ۶: ۴۵-۳۹)
«برکت بطلبید بر آن‌هایی که به شما ستم کنند، برکت بطلبید و لعن مکنید…هیچ کس را به عوض بدی، بدی مرسانید. » (رومیان ۱۲: ۱۷-۱۴)
«پس چون فرزندان عزیز از خدا پیروی کنید و در مَحبت رفتار نمایید چنانکه مسیح هم ما را مَحبت نمود. » (افسسیان ۵: ۱)

بدون هیچ شک و تردیدی دین مسیحیت دین محبت و احسان است و نه دین خشونت و زور. در هیچ کجای از کتاب مقدس از مسیحیان خواسته نشده تا به جهاد بروند بلکه درعوض از ایشان خواسته شده تا به دشمنان خود محبت نشان داده و برایشان دعا کنند.

پادشاهی آسمانی

وقتی که خداوند ما عیسی مسیح -مطابق نوشته‌ها و نبوت‌های پیامبران- ظهور کرده و پای به میان قوم خویش گذارد، ایشان او را نپذیرفتند. زیرا یهودیان به غلط انتظار داشتند تا مسیحا قوم اسرائیل را از زیر یوغ امپراتوری روم نجات داده و دوباره بدل به پادشاهی قدرتمند زمینی کند؛ همچون دوران داوود پادشاه و پسرش سلیمان نبی. اما مسیح بارها و بارها به آن‌ها هشدار داد که وی برای برپایی حکومتی زمینی به این دنیا نیامده بلکه تا گناهکاران را نجات داده و برای ورود به ملکوت آسمانی آماده سازد. مسیح به روشنی به آن‌ها گفت که ملکوت خدا در میان شماست، در درون شما (لوقا ۱۷: ۲۱). این ملکوت متعلق به مسکینان در روح است، تشنگان و گرسنگان پارسایی، فروتنان، رحم‌کنندگان و پاک دلان (متی ۵: ۷-۳) هر یهودی و غیریهودی که به او ایمان بیاورد بلافاصله به وی حیاتی تازه اهداء می‌شود، حیاتی جاودانی. گناهان آن فرد به خاطر کار مسیح بخشوده شده و وی بدل به یکی از شهروندان آسمانی می‌شود. اما رهبران یهود که به حفظ شریعت بالیده و گمان می‌بردند که چون از نسل ابراهیم هستند لذا ملکوت خداوند از آن ایشان است، با مسیح ضدیت نشان داده و سرانجام او را تسلیم رومیان کردند تا بر صلیب شود.

در انجیل لوقا می‌خوانیم که عده‌ای از بزرگان یهود با خوشنودی شاهد این صحنه بودند؛ او که خود را مسیحا می‌خواند عاقبت ناتوان و شکست‌خورده و به خواسته ایشان بر صلیب شده بود. آن‌ها با ریشخند به او طعنه زدند که اگر می‌تواند خود را برهاند. «و گروهی به تماشا ایستاده بودند و بزرگان نیز تمسخرکنان با ایشان می‌گفتند؛ دیگران را نجات داد. پس اگر او مسیح و برگزیده خدا می‌باشد، خود را نجات دهد.» (لوقا ۲۳: ۳۵)

مسیح که در برابر دیدگان همه بر صلیب شده و در قبر گذارده شده بود در روز سوم رستاخیز نموده و بر شاگردانش ظاهر می‌شود. حتی شاگردانش نیز به گفته کلام دیرفهم بودند و تنها پس از اینکه با چشمان خود شاهد رستاخیز او بودند پی به ماموریت او بردند؛ او برای نجات جانها آمده بود و ملکوتش آسمانی بود و نه این جهانی. مسیح پس از رستاخیزش بارها و بارها بر شاگردان و شاهدین رستاخیزش ظاهر شده و سپس به آن‌ها قدرت می‌بخشد تا بروند و شاهدین مرگ و رستاخیز او باشند و مژده این ملکوت آسمانی را به دیگران نیز برسانند.

رساله اعمال رسولان تاریخچه اولیه کلسیای مسیح است که چگونه شاگردان مسیح و کسانی که شاهد رستاخیز او از میان مردگان بودند این خبر را به دیگران نیز رسانیدند. آن‌ها همچون مسیح بیماران را شفا دادند، برای دشمنان خود طلب بخشش کرده و ملکوتی را بشارت دادند که زمینی نبود، نبردی که روحانی بود و یگانه سلاحش ایمان. پولس رسول در رساله افسسیان به این نبرد که رسانیدن بشارت کلام و دعوت به ملکوت آسمانی است اشاره می‌کند:

«اسلحه کامل خدا را بپوشید تا بتوانید با مکرهای ابلیس مقاومت کنید. زیرا که ما را کشتی گرفتن با خون و جسم نیست بلکه با ریاستها و قدرتها و جهان‌داران این ظلمت و با فوج‌های روحانی شرارت در جایهای آسمانی. لذا اسلحه تام خدا را بردارید تا بتوانید در روز شریر مقاومت کنید…پس کمر خود را به حقیقت بسته و جوشن پارسایی را به تن کرده و بایستید و پوتین بشارت انجیل صلح را به پای کنید و بر روی همه سپر ایمان را بگیرید تا با آن بتوانید تیرهای آتشین شریر را خاموش کنید. و کلاه‌خود نجات و شمشیر روح را -که کلام خداست- بردارید.» (افسسیان ۶: ۱۸-۱۱)

شمشیر یک مسیحی کلام خداست، ملکوتی که بشارت می‌دهد ملکوتی آسمانی و نه زمینی، نبرد او هم با قدرتهای روحانی و ریاستها و فوج‌های شرارت در جایهای آسمانی است؛ یعنی همان فرشتگان سقوط کرده به سردستگی شیطان که علیه خداوند و نجات‌دهنده ما عیسی مسیح طغیان کرده‌اند. فرشتگانی که حتی قادرند ظاهر فرشتگان نور را به خود گرفته و مردم را فریب دهند.

اما خواهید پرسید؛ اگر واقعاً چنین باشد پس چرا کلیسا به جنگ‌های صلیبی دست زد؟ سؤال خوبی است بگذارید تا علت آن را بررسی کنیم.

ستارگان آواره

در بخشهای مختلف کتاب مقدس و بویژه در رساله یهودا، خداوند به ایمانداران هشدار می‌دهد که مراقب معلمین دروغین باشند؛ ایشان باید هوشیار باشند و برای «ایمانی را که یکبار به مقدسین سپرده شد»مجاهده کنند. زیرا کسانی خواهند آمد که آموزه‌های نادرست را به نام مسیح ترویج می‌دهند. این معلمین به امواج خروشنده دریا – که رسوایی خود را مثل کف برمی‌آورند- و ستارگان آواره تشبیه شده‌اند که تاریکی و ظلمت جاودانی برایشان مقدر است.

آنچه که خداوند توسط رسولانش به آیندگان هشدار داده بود در دوره‌ای از تاریخ به حقیقت پیوست. پولس رسول در رساله قرنتیان به ایمانداران هشدار می‌دهد که چنین کسانی خواهند آمد تا کلیسای مسیح را از درون نابود سازند.

«زیرا که چنین اشخاص رسولان دروغین و کارگران حیله‌گر هستند که خویشتن را به رسولان مسیح مشابه می‌سازند. و عجیب نیست چونکه خود شیطان هم خویشتن را به فرشته نور مشابه می‌سازد.» (رساله دوم قرنتیان ۱۱: ۱۳-۱۲)

دشمن کلام خداوند زمانی بیشترین ضربه را وارد می‌آورد که خود را به شکل فرشته نور ظاهر می‌سازد؛ در فاصله قرنهای پنجم تا ششم میلادی به تدریج چنین معلمین دروغینی به کلیسا وارد شده و خود را جانشین مسیح بر روی زمین اعلام داشتند. آن‌ها به خود عنوان «پاپ» یا رهبر بلامنازع کلیسا را داده و هر حکم و دستوری که صادر می‌کردند برابر با کلام خداوند پنداشته می‌شد. این دوران که در تاریخ از آن به عنوان قرون وسطی یا عصرتاریکی یاد می‌شود زمانی است که کلام خداوند به دست فراموش سپرده شده و سنت‌های آدمی جایگزین آن شده بود. خرافات، باورهای اشتباه و تعالیم غلط از سوی کلیسا رواج داده می‌شد؛ تنها کلیسای کاتولیک روم بود که می‌توانست کتاب مقدس را تفسیر کند و معنای درست آن را به مردم عوام بگوید. هیچ‌کس حق نداشت تا کتاب مقدس را بخواند و یا آن را به زبانی دیگر ترجمه کند، کسانی که دست به چنین جنایتی می‌زدند از سوی کلیسا محکوم شده و نحو وحشتناکی به قتل می‌رسیدند. همه این جنایات به نام کلیسا و در تضاد با تعالیم مسیح و کتاب مقدس صورت می‌گرفت. در چنین شرایط تاریکی است که پاپ دستور حمله به اورشلیم را داده و اعلام می‌کند هرکس به جنگ رفته و کشته شود، کلیسا تمام گناهانش را می‌بخشد. (قدرتی که به کلیسا تعلق ندارد و متعلق به خداوند عیسی مسیح است؛ تنها اوست که می‌تواند گناهان فرد را ببخشد.)

در اواخر قرن شانزدهم میلادی اصلاحات در کلیسا شروع شد، اصلاحگران کلیسا بر چند اصل اساسی اصرار می‌وزیدند؛ کفایت کلام خداوند، رستگاری از راه ایمان و فیض خداوند و نه از روی اعمال، برابر بودن همه ایمانداران با هم و قابل فهم بودن کتاب مقدس برای مردم عامی و تحصیل‌نکرده. لذا آن‌ها دست به ترجمه کتاب مقدس زدند و آن را برای اولین بار بعد از قرن‌ها در دست مردم کوچه و بازار گذاردند تا مطالعه کنند. این کار انقلاب عظیمی را در دنیای غرب باعث شده و جامعه‌ای که در تاریکی نگاه داشته شده بود همچون ققنوسی از خاکستر خرافات رستاخیز نمود. این مطلب از نظر تاریخی به دقت مورد بررسی قرار گرفته و اینک واقعیتی بدون تردید است که دنیای متمدن غرب ثمره بازیابی حقایق مدفون کتاب مقدس است.

این حرکت با مخالفت شدید کلیسای رومان کاتولیک روبرو شد، اصلاح گران شکنجه شده و اگر ایمان خود را نفی نمی‌کردند در حضور مردم و در روی توده‌ای از هیزم به آتش سپرده می‌شدند. اصلاح گران -که در تاریخ به پروتستان معروفند- کتاب مقدس را تنها و تنها مرجع ایمان و زندگی مسیحی می‌دانستند. مسیح تنها رهبر کلیساست و پاپ هیچ قدرتی ندارد و نمی‌تواند خلاف دستورات مسیح حکم کند. پروتستان‌ها تمثال تراشیده شده مسیح مصلوب، پنجره‌هایی منقش با تصویر قدیسین، بخور و آتش‌دان و آئین‌های پرستشی بی‌معنی و در یک کلام هرآنچه را که در کتاب مقدس جایی نداشت از کلیسا بیرون انداختند. به علاوه ایشان جنگ‌های صلیبی را محکوم کرده، آن‌ها را در خلاف تعالیم روشن مسیح دانسته و بانی آن‌ها -یعنی کلیسای رومان کاتولیک- را «ضدمسیح» لقب دادند.

یادآور می‌شویم که همه جنگ‌های صلیبی قبل از اصلاحات کلیسا صورت گرفته و توسط ایمانداران واقعی محکوم شده‌اند. بانی آن‌ها کلیسای رومان کاتولیک بود که از تعالیم کتاب مقدس فاصله گرفته و نه تنها به جنگ با مسلیمن می‌رفت بلکه مسیحیان واقعی را نیز که تنها به کتاب مقدس ایمان داشتند، به مرگ می‌سپرد. به راستی که شیطان خود را به شکل فرشته نور ظاهر ساخته و اینگونه ضربه بزرگی به کلیسای مسیح وارد کرد.

این ادعا که مسیحیان از راه کشورگشایی و استعمار کشورها دین خود را به مردم بی‌سواد تحمیل کردند دروغ بزرگی است که تنها افراد بی‌اطلاع از تاریخ ممکن است آن را باور کنند. هرکس که بی‌طرفانه زندگی مبشرین مسیحیت -میسیونرها- را مطالعه کنند می‌بیند که آن‌ها برای رساندن مژده نجات‌بخش انجیل نه تنها نفعی دنیوی را دنبال نمی‌کردند بلکه همه آن‌ها متوجه ضرر و زیان بزرگی نیز در این راه می‌شدند؛ آن‌ها خانه، خانواده، دوستان، کلیسای محلی و رفاه اجتماعی را ترک کرده و راهی دیاری می‌شدند که نه تنها آب و هوای آنجا برایشان غیرقابل تحمل و سخت بود بلکه اغلب اوقات با گرسنگی و سختی مواجه بودند. اما این همه را با شادی تحمل می‌کردند تا مگر کلام نجات‌بخش خداوند ما را به گوش مردم گمراه برسانند. در طول تاریخ دوهزارساله مسیحیت حتی یک نفر هم به زور و یا با شمشیر مسیحی نشده است؛ «زیرا ایمان از شنیدن است و شنیدن از کلام خدا.» (رومیان ۱۰: ۱۷)

فرزندان نور

پولس رسول در رساله رومیان در مورد یهودیان چنین نظر می‌دهد:

«زیرا درباره ایشان شهادت می‌دهم که برای خدا غیرت دارند اما نه از روی معرفت. » (رومیان ۱۰: ۲) یعنی غیرتی که برای خداوند دارند توأم با شناخت و معرفت کلام او نیست. چنین غیرت دینی همواره خطرناک بوده و ثمرات آن فاجعه‌آمیز است. ایرادی که بر صلیبیون می‌توان گرفت این است که آن‌ها برای خدا غیرت داشتند اما نه با شناختی درست از کلامش. هیچ یک از آن‌ها امکان دسترسی به کتاب مقدس را نداشت تا آن را برای خود مطالعه کند و پی به تعالیمش برده و برای دشمنانش و رستگاری‌شان دعا کند. در این زمینه آن‌ها کاملاً وابسطه به نظر کشیش و کلیسای مادر بودند. مسیحیان در آن دوره باور داشتند که پاپ رهبر واقعی کلیساست و فرمانش برابر با فرمان خدا و نافرمانی از او یعنی نافرمانی از مسیح. این برداشت نادرست باعث شد تا تعداد کثیری از کسانی که غیرت دینی داشتند پا به صحنه نبرد بگذارند تا پاره چوبی را که گمان می‌بردند مسیح بر آن مصلوب شده به چنگ آورند. چوبی که به خودی خود ارزشی نداشت اما خرافات دینی که کلیسا مروجش بود آن را بدل ساخته بود به شیي مقدس و قابل احترام.

به عقیده اکثر محققین غربی یکی دیگر از دلایل استفاده از زور و شمشیر در نزد مسیحیان تقلید از مسلمین بود؛ آن‌ها با قدرت شمشیر توانسته بودند در عرض چند قرن کشورهای زیادی را به زیر سلطه خود در آورده و پرچم محمدی را در آنجا برافرازند. چرا مسیحیان از این شیوه مؤثر پیروی نکنند؟ یکی از تاریخ نویسان غربی در مورد جنگ‌های صلیبی چنین رایی صادر می‌کند: «وقتی که فرزندان نور همچون فرزندان تاریکی عمل می‌کنند.»

در آخر لازم به یادآوری این نکته مهم است که جنگ‌های صلیبی برای فتح، کشورگشایی و یا گسترش مسیحیت نبود. این مطلبی است بسیار مهم و اصولی؛ اغلب ساکنین اورشیلم مسیحی بودند که تحت سلطه اسلام درآمده بودند. آن‌ها از نظر اجتماعی شهروند دست دوم محسوب شده و مالیات سنگینی بر گردنشان بود. مسیحیانی هم که برای زیارت به آن مکان سفر می‌کردند مورد حمله و شبیخون مسلمین قرار گرفته، دارایی خود را از دست داده و زن و فرزندانشان به اسارت به حرمخانه رهبران اسلام فرستاده می‌شد. از سوی دیگر امپراتوری مسلمان ترک به مسیحیان بیزانس حمله نموده و قصد تصرف آنجا را داشت. رهبران مسیحی شرق از برادران دینی خود در غرب طلب یاری می‌کنند و اینگونه است که جنگ‌ها آغاز می‌شود. هرچند که این توجیحی برای رفتارهای غیرانسانی آن‌ها نیست. اما به یاد داشته باشید که هدف تمام آن جنگ‌ها هدفی دفاعی بود و نه تجاوزی؛ دفاع از زائرین مسیحی و دفاع از سرزمینی متعلق به مسیحیان در قبال هجوم دشمنان.

برای اطلاعات بیشتر درباره تعالیم غلط کلیسای رومان کاتولیک می‌توانید به همین وبسایت و مقاله‌ای که در این زمینه نوشته شده مراجعه نمایید.