«شخصی ضیافتی عظیم نمود و بسیاری را دعوت نمود. پس چون وقت شام رسید غلام خود را فرستاد تا دعوتشدگان را گوید بیائید زیرا که اکنون همه چیز حاضر است.» (لوقا ۱۴: ۱۶)
فرض بر این گرفته شده که خداوند پیامبران را برای هدایت بشریت فرستاد تا آنها را به راه راست و راستی راهنمایی کنند. اما با گذر زمان مکاشفات خداوند تحریف و غیرقابل اطمینان شده و لذا خداوند آخرین پیامبرش را با مکاشفات غایی برای بشریت فرستاد. به همین دلیل به او لقب خاتمالانبیاء دادهاند. مطلبی که همه ما با آن آشنا بوده و هرگز در مورد درستی آن شکی به دل راه ندادهایم.
برگزیدن چنین عنوانی ترفندی بسیار زیرکانه است زیرا «یک فرض» را بدون اثبات نمودنش «اصلی مسلم» قلمداد کرده و با این کار خاک به چشم ذهن نقاد میپاشد. استدعای نویسنده این است که برای لحظهای تعصب دینی را کنار گذاشته و بگذارید تا این فرض را مورد بررسی قرار دهیم. نویسنده که در خانوادهای مسلمان و با چنین باوری بزرگ شده به خوبی از حساسیت موضوع آگاه بوده و به هیچ وجه قصد توهین به مقدسات شما را ندارد بلکه آرزوی قلبیاش این است که حقیقتی را که شناخته با شما در میان بگذارد.
برای اینکه بدانیم هدف خداوند از فرستادن پیامبرانش چه بوده٬ بهترین و عاقلانهترین کار این است که نوشتههای آن پیامبران را مطالعه کنیم. با این انتظار و اطمینان که خداوند کلام خود را که برای بشریت فرستاده از هرگونه تحریف و گزندی محفوظ نگاه بدارد. این دقیقاً کاری است که او کرده و جز این از خدایی حکیم انتظار دیگری نمیتوان داشت. فرض اینکه کلام خداوند تحریف شده باشد٬ حکمت٬ مشیّت٬ قدرت و پیشدانی خدای متعال را زیر سؤال میبرد. لحظهای به این نکته فکر کنید و درخواهید یافت که چنین فرضی کاملاً باطل است.
وقتی که نوشتههای پیامبران را مطالعه میکنیم درمییابیم که پیام همهٔ آنها یکی است چرا که ایشان نه به خواهش دل خود بلکه به اراده خداوند صحبت کرده و لذا کلیّت نوشتههای وحیشده با هم مطابقت دارند. همه این نوشتهها که در طول مدتی طولانی فرستاده شده٬ حفظ و نگهداری شدهاند. هدف اصلی خداوند از فرستادن رسولانش -بر خلاف باور عام مسلمین- هدایت بشر به راه راست نبوده است. کلام خداوند به ما میگوید که مشکل آدمیزاد بسیار بزرگتر از آن است که بتواند خود را به نوعی که مورد قبول خداوند است اصلاح کند. به گفته کلام او «مُرده در گناه است» یعنی وضعیت طبیعی او -برای اصلاح ساختن خود-بهقدری وخیم است که مثل یک فرد مُرده میماند و صرف هدایت او به راه راست فایدهای به حالش ندارد. بنیآدم به چیزی بیش از یک هدایتکننده و یا راهنما نیاز دارد زیرا اراده٬ اندیشه و تمام ماهیتش چنان به گناه آلوده شده و بدان تمایل دارد که هیچ میزان از تزکیه نفس و یا روزهداری ممکن نیست آن را تغییر دهد. اگر در این وضع و بدون تحول روحانی از این دنیا برود- هرچقدر هم که کارهای نیک انجام داده باشد- هرگز پایش به بهشت نخواهد رسید. زیرا بهشت جایی است که خداوند در آن ساکن است و او قدوس است و از گناه بیزار و متنفر. خداوند به دلیل عدالت انعطافناپذیرش باید گناه را مجازات کند و امکان ندارد که هیچ گناهی به حضورش راه پیدا کند. در عین حال خداوند سرشار است از فیض و رحمت و مایل نیست که حتی یک گناهکار هلاک گردد بلکه همه از راه ایمان رستگار شوند. به همین دلیل او برای نجات ما تدارک دیده و نجات دهندهای را به این جهان فرستاده تا گناه انسانها را به جای آنها متحمل شود.
هدف اصلی فرستادن پیامبران این بود تا این نقشه نجات را به تدریج بر انسانها مکشوف سازد. هسته اصلی تمامی نوشتههای پیامبران واقعی خداوند «یک شخص» است٬ یک نجاتدهنده که روزی خواهد آمد و قوم خود را از بند گناه و عواقب آن نجات خواهد داد. وعده آمدن او در اولین نبوتها و در کتاب «پیدایش» داده شده است و خداوند جزئیات بیشتری را درباره این شخص٬ مکان تولدش و کارهایی که خواهد کرد توسط رسولانش -به روشهای مختلف- بر قوم برگزیدهاش آشکار ساخته است.
وقتی که کلام خداوند را مطالعه میکنیم درمییابیم که او محتاج به هیچ نوع عمل نیکی از سوی ما نیست -تا ما را شایسته و سزاوار دریافت این نجات کند-. خداوند همه کارها را که برای رستگاری ما ضروری است انجام داده و تنها چیزی را که از ما میطلبد «ایمان به آن شخص» است. آن شخص کسی نیست به جز عیسی مسیح پسریگانهزاد خدای پدر و برابر با او. هم او که از ازل با خدا بود و خدا بود و وارد کالبد بشری شد تا نماینده و جایگزین ایماندارنش باشد و مجازات گناهان آنها را از میان بردارد تا خداوند به رایگان و به خاطر فیضش همه کسانی را که به او ایمان میآورند رستگار سازد. خداوند ضیافتی عظیم برپاداشته است و همگان را دعوت کرده است؛ همه چیز مهیا و حاضر است. او به هیچ چیزی نیاز ندارد٬ نه اعمال به ظاهر نیک٬ نه خم و راست شدن تکراری٬ نه گرسنگی و تشنگی دادن به خود٬ کسی را شایسته ورود به این میهمانی نمیکند. بهای رستگاری را مسیح به کمال پرداخت نموده است و هرکس که به او ایمان آورد٬ خداوند بلافاصله و تا به ابد وی را رستگار میسازد و هیچ محکومیتی برایش نخواهد بود…(شاید با خود فکر میکنید؛ اینها باورنکردنی است! هیچ یک از اینها تا به حال به گوش من هم نرسیده است! باید از خود بپرسید چرا شما از این حقایق بیخبر نگاه داشته شدهاید؟)
اما هفتصد سال بعد از آمدن عیسی مسیح و به کمال رسانیدن ماموریتی که خداوند وعده آن را در طول ۱۶۰۰ سال توسط پیامبرانش به آدمی داده بود٬ از سرزمین عربستان پیامبری ظهور میکند که با دیگر پیامبران خداوند تفاوت کاملاً فاحش دارد. اولاً همگی فرستادگان خداوند از یک قوم و نژاد بودهاند یعنی قوم اسرائیل اما این آخرین پیامبر از قبیلهای بتپرست. به علاوه او برعکس دیگر پیامبران قادر به انجام هیچ معجزهای نیست.(هرچند در احادیثی که صدها سال بعد از مرگ او نوشته شده٬ این نقصان برطرف گشته و معجزات عجیب و غریبی به او نسبت داده شده است) دوماً و از همه مهمتر وی به جدیّت تمام حقایق ذکر شده را – که تمامی پیامبران خداوند بر صحت آنها تأکید میورزند – انکار میکند! وی کلام و نوشتههای همهٔ آن پیامبران را غیرقابل اعتماد شمارده و از پیروانش میخواهد تا تنها و تنها از تعالیم او پیروی کنند! (اگر نمیتوان به خداوند اعتماد کرد و اگر نوشتههای همگی پیامبران تحریف و بیاستفاده شده٬ چگونه میتوان مطمئن بود که کتاب خاتمالانبیاء بدون تغییر بماند؟ اصلاً چگونه میتوان به خداوند اعتماد کرد؟) او خود را برترین و والامقامترین پیامبران میداند ولی عجبا که اجازه نشر و ترویج کلام خداوند را نمیدهد!
چرا در هیچ یک از جوامع اسلامی اجازه تاسیس کلیسا و یا چاپ و نشر کلام خداوند وجود ندارد؟ چرا خرید و فروش کتاب مقدس -که شامل تمام نوشتههای پیامبران خداست و به زبان فارسی ترجمه شده و قابل فهمیدن است- در این جوامع ممنوع شده است ؟ چرا هیچ مسلمانی حق ندارد تا نوشتههای دیگر پیامبران را مطالعه کند؟ چرا از مسلمین خواسته شده تا از دوستی و همنشینی با پیروان پیامبران خداوند خودداری کنند؟ چرا اگر یک مسلمان کتابهای آن پیامبران را مطالعه کرد و نظرش عوض شد و به خدایی که خود را در نوشتههای دیگر پیامبران مکشوف ساخته ایمان آورد٬ مرتد حساب شده و حکم مرگش قطعی است؟ چرا کسی نمیتواند ادعای خاتم انبیاء را زیر سؤال ببرد؟ چرا حکم چنین فردی مرگ است؟ چرا در هیچ یک از ۶۶ کتابی که خداوند در آنها خود را بر ما مکشوف ساخته٬ اشارهای به او نشده است؟ چرا طرح این پرسشهای منطقی به جای اینکه شما را به فکر کردن وادارد باعث عصبانیت شما میشود؟
فهرست این سوالها بیپایان است٬ هرکس که جرأت کند -و برخلاف دستور آن پیامبر- ذهن و شعورش را به کار گیرد و به آنچه که در جوامع اسلامی میگذرد بیندیشد و به کارهای مسلمانهایی که دستورات پیامبرانشان را جدی گرفته و آنها را مو به مو به اجرا گذاردهاند – مثل طالبان و داعش- بیندیشد به روشنی با چراهای فراوانی روبرو میشود. تمامی علمای حوزه علمیه و فقها عمرشان را صرف پیدا کردن جوابی برای این سوالها هدر دادهاند و در نهایت به این نتیجه رسیدهاند که بهترین پاسخ همان پاسخ قدیمی است؛ مرگ بر منکرین!
دوستان بیایید تا کمی فکر خود را به کار گیریم٬ هرچند که تعصب و ترس مذهبی در گوشمان فریاد میزند که فوراً دست از ادامه خواندن این کفرگویی ها برداریم مبادا شیطان گولمان بزند! اما به ما دروغ زیاد گفته شده و وقت آن است که با حقیقت -که بسیار تلخ است- مواجه شویم. فرصت ما کوتاه است و هیچ فرد عاقلی- وقتی که پای مسایل روحانی و زندگی ابدی پیش کشیده میشود – دست به قمار نمیزند. خدای حقیقی خدای مَحبت است که میتوان او را شناخت و با او وارد مشارکت شد. «زیرا خدا جهان را اینقدر مَحبت نمود که پسریگانهٔ ازلیزاد خود را داد تا هرکه به او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.» (انجیل یوحنا ۳: ۱۶)