«خداوند خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید و آدم نفسٍ زنده شد.» (پیدایش ۲: ۸)
در دو فصل اوّل کتاب پیدایش چگونگی آفرینش جهان و خلقت آدمی را در مدت شش شبانهروز میخوانیم؛ خداوند همه چیز را مطابق ارادهٔ خویش و از هیچ آفرید و همه چیز نیکو بود. آما آدمی گناه ورزیده و عصیان نمود٬ درنتیجه گناه٬ مرگ و تباهی وارد هستی شده و خداوند آفرینش را تحت لعنت قرار داد؛ اگرچه پذیرفتن این موضوع نیاز به ایمان دارد. در تضاد با کلام مکتوب خداوند امروزه در دانشگاهها و مدرسههای جهان متمدن غرب از تئوری تحول داروینی به عنوان پاسخی برای منشاء و پیدایی حیات استفاده میشود. در پاسخ به این پرسش که ما از کجا آمدهایم؟ به ما گفته میشود که انسانها با دیگر جانوران فرقی نداشته و در طول میلیونها سال و به تدریج از حیوان-انسان غارنشین به انسان متفکر امروزی تکامل پیدا کردهاند؛ البته پذیرفتن این موضوع نیاز به ایمانی قویتر دارد. استفاده از این تئوری برای پاسخ دادن به منشاء حیات با ایرادهای فراوانی روبروست که در این چکیده تنها به چند مورد اساسی اشاره میشود.
۱- حیات چگونه آغاز شد؟
پروفسور پل دیویس اعتراف میکند: «هیچ کس نمیداند که چگونه معجونی از عناصر شیمیایی به طور خود به خود و تصادفی تبدیل به اولین سلول زنده شدند.» اندرو نال -پروفسور بیولوژی دانشگاه هاروارد- میگوید: «ما واقعاً نمیدانیم که حیات چگونه در روی کره زمین آغاز شد.» کوچکترین سلولها نیاز به چندصد پروتئین دارند؛ حتی اگر تداخل تمام اتمهای این جهان با تمام آمینواسیدها ممکن بود -در دورهای که عصر تکامل خوانده شده- حتی یک پروتئین فعال نیز شکل نمیگرفت. چگونه حیات با چندصد پروتئین و بدون طراحی هوشمندانه شروع شد؟
۲- چگونه سیستم نظاممند دی-ان-ای شکل گرفت؟
این یک سیستم زبانی بسیار پیراسته است با حروف و لغاتی ویژه که معنی لغات هیچ ربطی به خاصیت شیمیایی حروف ندارد. همچنانکه اطلاعات روی این صفحه حاصل خواص شیمیایی جوهر (و یا خواص سلول تصویری کامپیوتر) نیستند. چگونه سیستمی منظم و پیچیده بدون حضور طراحی هوشمند شکل گرفت؟
۳- چگون امکان دارد که جهش (موتاسیون)٬ نسخه برداری تصادفی و اشتباهی (جابه جا شدن٬ حدف و اضافه شدن حروف دی-ان-ا) حدف و اضافه شدن ژنها و واورنگی کروموزومها باعث تولید حجم عظیم اطلاعات بر روی دی-ان-ا موجودات زنده گردد؟
چگونه امکان دارد که این اشتباهها سه میلیارد حروف دی-ان-ا را تولید کند تا میکروبی را به «میکروبشناس» تبدیل نماید؟ برای ساختن پروتئینها و کنترول نحوه کارکردشان نیاز به اطلاعات است؛ همچنانکه در یک کتاب آشپزی هم مواد اولیه و هم شیوهٔ آمیختن و آماده کردن آنها نوشته شده است. دانستن یکی بدون دیگری کاملاً بیفایده است. تأثیر ویرانگر و منفی موتاسیون بر کسانی که با ژنتیک آشنایی دارند کاملاً روشن است؛ جهش باعث بروز حدود ۱۰۰۰ بیماری ژنتیکی -من جمله هموفیلی- میشود. موتاسیون خیلی به ندرت تغییری مفید را ایجاد میکند٬ با این حال چگونه ممکن است تا بههمریختن اتفاقی اطلاعات موجود در دی-ان-ا باعث ایجاد یک مسیر بیوشیمیایی تازه و یا تولید سلولی خُرد با اجزاء مختلف گشته و تکامل از لجن به انسان را امکانپذیر سازد؟ به عنوان مثال؛ چگونه چرخه ATP که ۳۲ پاره داشته و باعث تولید انرژی در تمام سلولهای زنده میشود٬ به وجود آمد؟
۴- چرا پدیدهٔ انتخاب طبیعی -که دانشمندان علم آفرینش آن را میپذیرند- به نحوی آموزش داده میشود که گویی این پدیده میتواند تنوع و خاستگاه حیات را توضیح دهد؟
«انتخاب طلبیعی» چنانکه از عنوانش برمیآید یعنی یک فرایند گزینشی (گزینش از میان اطلاعاتی که موجود است) و نه یک فرایند آفریننده. این پدیده ممکن است بقای اعضاء قویتر را توضیح دهد (چرا بعضی از ژنها در شرایطی خاص برای یک مخلوق مفیدترند) اما نمیتواند سرآغاز اعضاء قویتر را مشخص سازد (خاستگاه اولیه این ژنها و این مخلوقات از کجاست؟) مرگ و نابودی اعضایی که نمیتوانند خود را با محیط تطابق دهند و بقای آنهایی که میتوانند٬ اصلی پذیرفته شده است اما این اصل نمیتواند به ما توضیح دهد که «منشاء» اولیه آن چه بود که باعث شد تا یک اورگانیسم با محیطی خاص تطابق پیدا کند. به عنوان مثال؛ چگونه تغییری جزئی در نوک یک سُهره میتواند توضیح دهد که منشاء آن نوک چه بود؟ چگونه انتخاب طبیعی میتواند توجیهی باشد برای تکامل لجن به انسان؟
۵- چگونه مسیرهای بیوشیمیایی جدید – که شامل تعداد زیادی آنزیم است که به نوبت و با همدیگر عمل میکنند- به وجود آمدند؟
هر سلول تازه و مسیر بیوشیمیایی نیازمند همکاری بخشهای سازنده پروتئین-آنزیم است. چگونه امکان دارد که اتفاقهای شانسی باعث تولید حتی یکی از این بخشهای سازنده بشود٬ چه برسد به تولید ۱۰ یا ۲۰ و یا حتی ۳۰ تا از آنها و آن هم در یک زمان و اغلب با تناوبی برنامهریزی شده و منظم؟ فرانکلین هارود-کارشناس بیوشیمی داروینی- مینویسد: «باید اعتراف نمود که در حال حاضر هیچ نوع مدرکی در زمینه تحول داروینی سیستمهای بیوشیمیایی و یا سلولی در دست نیست٬ تنها گمانهپردازی امیدوارانه»
۶- با توجه به ظواهر امر به نظر میرسد که موجودات زنده طراحی شدهاند٬ با این حال دانشمندان پیرو تکامل از کجا یقین دارند که آنها برنامهریزی و طراحی نشدهاند؟
پروفسور ریچارد داکینز مینویسد: «بیولوژی مطالعه چیزهای پیچیده است که به نظر میرسد با هدفی خاص طراحی شدهاند.» فرانسیس کریک-یکی از کاشفین ساختمان مارپیچ دوگانه دی-ان-ا -می نویسد: «یک بیولوژیست باید همیشه به خاطر داشته باشد که آنچه مشاهده میکند طراحی نشده بلکه ماحصل تکامل است.» مشکل پیروان داروین این است که موجودات زنده در ساختارشان جلوهگر طراحی و برنامهریزی فوقالعادهاند. اگر یک باستانشناس کوزهٔ شکستهای را از زیر خاک بیرون کشیده و بگوید که آدمی آن را طراحی کرده است٬ چه کسی به او اعتراض میکند؟ اما اگر کسی موجودات زنده را به یک خالق طراح نسبت دهد٬ این نتیجهگیری قابل پذیرش عوام در جوامع غربی نیست. چرا علم بایستی محدود به علتهای طبیعی باشد به جای اینکه علتهای منطقی را هم در نظر بگیرد؟
۷- چگونه حیات چند سلولی آغاز شد؟
چگونه سلولهایی که هر یک برای بقای خود سازگار شده بودند یاد گرفتند تا همکاری کرده٬ ویژه گشته و حیوانات و گیاهان مختلف را به وجود آورند؟
۸- چگونه مقاربت جنسی آغاز گشت؟
تکثیر غیرجنسی در قیاس با تولید جنسی -برای منابعی یکسان- موفقیتی دوبرابر به بار میآورد٬ با این حال اگر اصل «بقای شایستهترینها» را در نظر داشته باشیم چرا از میان این دو٬ تولید از راه مقاربت جنسی برگزیده شد؟ چگونه ممکن است فرآیندهای فیزیکی و یا شیمیایی به خودی خود اندام تناسلی را ابداع کنند؟ (فرآیند کورکورانه و اتفاقی نمیتواند برای تطابق اندام جنسی نر و ماده نقشه کشیده و آن را برنامهریزی کند.)
۹- چرا میلوینها فسیل مرحله بین تکاملی هنوز یافت نشدهاند؟
داروین متوجه این معضل شد که هنوز هم حل نشده باقی است. آنچه که در کتابهای درسی به شکل درخت تکامل حیات ارائه شده بر اساس تخیلات است و نه شواهد فسیلی. دیرین شناس معروف دانشگاه هاروارد؛ استفان گولد مینویسد:«فقدان شدید فسیلهای مرحله تکامی در بین فسیلهای یافت شده یکی از اسرار دیرینشناسی است.» دیگر دیرین شناسان نیز بر وجود این مشکل تأکید میورزند.
۱۰- چرا فسیلهایی که -فسیل زنده- خوانده میشوند در طول به ظاهر میلیونها سال بدون تغییر باقیماندهاند٬ درحالیکه پیروان تئوری تکامل عقیده دارند در این مدت زمان کرمها تکامل یافته و بدل به آدمی شدند؟
پروفسور گولد مینویسد: «ثابت ماندن و دوام در بین گونهها را باید به عنوان یکی از مشکلات اصلی تئوری تکامل در نظر گرفت.»
۱۱- چگونه فرآیند کور شیمیایی میتواند بانی عقل٬ هوش٬ معنی٬ ازخودگذشتگی و اصول اخلاقی گردد؟
اگر چنانکه پیروان داروین به ما تعلیم میدهند همه چیز تکامل یافته و خدا زائیده ذهن آدمی است٬ دیگر زندگی انسان چه معنی و مفهومی میتواند داشته باشد؟ آیا بدین نحو در کلاس بیولوژی به جای علم به دانشجویان فلسفهٔ پوچگرایی آموزش داده نمیشود؟
۱۲- چرا روایت داروینی که بیشتر به یک قصهٔ مندرآوردی شبیه است٬ به راحتی پذیرفته میشود؟
پیروان تئوری تکامل اغلب برای توجیح شواهدی که بر ضد نظریهشان است دست به داستانسرایی میزنند. دکتر فیلیپ سکل -عضو فرهنگستان علوم آمریکا- مینویسد: «توصیفی که پیروان داروین برای چنین پدیدههایی ارائه میدهند اغلب بسیار انعطافپذیر است٬ مثلاً ؛ انتخاب طلبیعی آدمی را خودخواه و پرخاشگر میسازد٬ به جز مواقعی که او را ازخودگذشته و یا اهل آشتی میسازد. انتخاب طبیعی انسانهایی را پدید میآورد که بسیار نیرومند بوده و تمایل به گسترش و تکثیر نسلشان دارند٬ به جز مواردی که انسانهایی را پدید می آورد که وفادار به خانواده بوده و برای آن فراهم میبینند. وقتی که تفسیر یک پدیده برای شرح هرگونه رفتاری تا این حد انعطافپذیر باشد بسیار مشکل است تا آن را مورد آزمایش تجربی قرار داده و یا از آن به عنوان ابزاری در زمینه کشفیات علمی استفاده نمود.»
۱۳- آیا تکامل داروینی تا به حال باعث هیچگونه پیشرفت علمی شده است؟
دکتر مارک کیشنر-مدیر بخش بیولوژی دانشگاه هاروارد- مینویسد: «درحقیقت در طی صدسال گذشته تقریباً همه کشفیات در زمینه بیولوژی جدای از این تئوری صورت گرفتهاند٬ البته به جز خود بیولوژی تکاملی. در علوم بیولوژی ملکولی٬ بیوشیمی و فیزیولوژی به تئوری تکامل به هیچ وجه اهمیتی نشان داده نشده است…دانش ما درباره نحوه واقعی عملکرد این ارگانیسمها برای پزشکان٬ دام پزشکان و کشاورزان اهمیت ضروری دارد و نه گمانهزنی درباره اینکه چگونه آنها در طول میلیونها سال شکل گرفتند.» درحقیقت تکامل داروینی مانعی است بر سر راه کشفیات پزشکی. با این حال چرا در دانشگاهها و مدرسههای غربی وقت دانشجویان را -که میتواند صرف آزمایشهای بیولوژی گردد که برای بشریت مفید است- هدر داده و اصرار بر آموزش تئوری داروینی دارند؟
۱۴- علم شامل آزمایشهایی میشود که نحوه کارکرد چیزهای مختلف را معین میسازد. چرا تکامل داروینی -که یک تئوری در مورد تاریخ است- به گونهای در کلاسهای درسی آموزش داده میشود که گویی علم پزشکی است؟
علم نیاز به آزمایش تجربی دارد ولی امکان ندارد که ما بتوانیم آنچه را که در گذشته رخ داده مورد مشاهده قرار داده و یا به بوته آزمایش بگذاریم. درپاسخ به این پرسش که آیا تئوری داروینی مورد مشاهده قرار گرفته است؟ پروفسور داکینز پاسخ میدهد: «البته که تحول داروینی مورد مشاهده قرار گرفته است. منتهی در زمانی که این اتفاق رخ میداده مشاهده نشده است.»
۱۵- چرا عقیدهای که کاملاً مذهبی بوده و یک سیستم عقیدتی جزماندیش که قادر به توضیح دادن شواهد موجود نیست٬ در کلاسهای بیولوژی آموزش داده میشود؟
کارل پاپر -فیلسوف معروف- مینویسد: «تکامل داروینی یک تئوری علمی که بتوان آن را مورد آزمایش قرار داد نیست بلکه یک برنامه تحقیقی متافیزیکی (مذهبی) است.» مایکل روس- فیلسوف داروینی- اعتراف میکند که: «تکامل داروینی نوعی باور مذهبی است؛ مطلبی که از ابتدای پایگیری این تئوری حقیقت داشته و تا به امروز نیز چنین است.» باید پرسید که اگر اجازه آموزش مذهبی سر کلاسهای بیولوژی وجود ندارد پس چرا تئوری تکامل آموزش داده میشود؟
مطالب فوق ترجمهای است از «۱۵ سؤال برای پیروان تکامل» که توسط «سازمان آفرینش» چاپ و منتشر شده است. برای مطالعه جدیتر میتوانید به وب سایت آنها رجوع کنید: www.creation.com