«از ساعت ششم تا نُهم تاریکی تمام آن سرزمین را فرا گرفت. نزدیک ساعت نُهم٬ عیسی با صدای بلند فریاد برآورد؛ ایلویی٬ ایلویی٬ لمّا سبقتنی؟ یعنی٬ خدای من٬ خدای من٬ چرا مرا واگذاشتی؟» (انجیل متی۲۷: ۴۶-۴۵)
بر صلیب شدن مسیح ساعت نُه صبح و از زمانی آغاز شد که روشنایی روز آن صحنه را غرق در نور کرده بود. تا دم ظهر روشنایی بود تا اینکه ظلمات ناگهان نزول کرد و تا ساعت سه بعدازظهر به درازا کشید. سیاهی تمام منطقه یهودیه و احتمالأ کمی فراتر را در برگرفت. این واقعه را با فرایندهای طبیعی نمیتوان توجیح نمود؛ این تاریکی٬ به دلیل خسوف یا کسوف نبود زیرا مصلوب شدن مسیح در زمان عید پسخ رخ داد که همیشه مطابق با بدر کامل برگزار میشد. همچنین ناشی از توفان شن٬ بادسوزان و گرد وغبار شدیدی که جلوی آفتاب را بگیرد٬ نیز نبود. زیرا اگر چنین میبود مطمئنأ در یکی از اناجیل به آن اشاره میشد.-از طرفی باد و توفان شن هیچوقت باعث تاریکی مطلق نمیشود.-
فروکش کردن روشنایی خورشید٬ چیزی به جز اراده خداوند نبود و نویسندگان مسیحی اذعان داشتهاند که این حادثه٬ معجزهای بود به دست عیسی مسیح -علی رغم ضعف و ناتوانی ظاهریاش-. افول چشمگیر روشنایی بیدرنگ وحشتی را در دل جمعیت پدید آورد٬ چونکه یهودیان راجع به «روز داوری» به خوبی تعلیم دیده بودند؛ روزی که در آن خورشید به تاریکی میگراید.
این حادثه بسیار به جا بود؛ زیرا که جهان خلقت که بدست خداوند آفریده شده بود -وقتی که او بزرگترین کارش را بر روی صلیب به انجام میرسانید- مجبور شد تا سر تسلیم فرود آورد. خورشید به نشانه احترام توقف نمود و همه کارهای انسانی به سکون واداشته شدند. هراس و هیبت بر مردم غالب آمد و تمام ناسزاگوییها به خاموشی کشیده شد.
این تاریکی چه معنایی در بر دارد؟ چرا به وقوع پیوست و گویای چه نکاتی است؟ خداوند در این سه ساعت تاریکی چه چیزی را به زبان ایما و اشاره القاء میکند؟…در این مختصر به ملاحظات هشتگانهای میپردازیم که با تعمق از دل این تاریکی بیرون کشیده شدهاند:
۱- مخفی ماندن راه رستگاری بر اذهان ناباور
جدای از صلیب٬ عمدهترین مشخصه جلجتا مشایخ قوم یهود و ناظرین واقعه هستند که ناسزاگویان و طعنه زنان فریاد برداشتهاند که: «بگذار تا خود را نجات دهد»-«اگر پسرخدایی از صلیب فرود بیا!»-«دیگران را نجات داد اما خود را نمیتواند نجات دهد»-«او به خدا توکل دارد٬ پس اگر خدا دوستش میدارد اکنون او را نجات دهد.»
تاریکی که صحنه را فروبلعید٬ همه تمسخرکنندگان را نیز به سکوت واداشت. چگونه میتوانستند به مسخرهگی هیاهو کنند٬ وقتی که نمیتوانستند ببینند چه چیزی در حال رخ دادن است؟…شاید مسیح از صلیب پایین میآمد٬ شاد پدر او را چون الیجا به آسمان میبرد٬ کسی چه میداند!…جمعیت حاضر در بهت و هراس سکوت اختیار کردند: پارهای از روی هول و هراس٬ پارهای با یادآوری پیشگوییهای مربوط به روز داوری و عدهای هم به علت اینکه نمیدیدند چه اتفاقی در حال روی دادن است. نه نور ماه بود و نه شعاع خورشید (بدیهی است که کسی در روز روشن با خود چراغ حمل نکرده بود.) جمعیت یاوه گو که به مدت سه ساعت نعره کشیده بود٬ اینک چیزی نمیدید و این نمونه نمادینی است از اینکه چگونه خداوند ذهن تمام بدگویان و طعنه زنان را کور میکند تا پی به رستگاری نهفته در فدیه مسیح نبرند. تنها زمانی که رحمت خداوند چشمان کور ما را میگشاید تا به سویش بازگردیم٬ فرا میگیریم که به صلیب به دیده تحقیر نگاه نکنیم.
جمعیتی که مسیح را در حال ضجرکشیدن نظاره میکردند٬ چون نسبت به گفتههای پیامبران پیشین و نبوت های آنها درباره مسیح بیاعتنا بودند٬ قادر به دیدن چیزی نبودند. (تا زمانی که در روز پنتاکُست روحالقدس فرود آمد و دلهای بسیاری را منور ساخت) افراد بیایمان هرگز قادر به رویت عمق ناپیدای کفارهای که مسیح برای گناهان پرداخت و درک رنجهای او نیستند. هرگز فدیه مسیح را درست درک نخواهیم کرد مگر در ابتدا غرور و ناباوری از میان برداشته شود. بیشک این حقیقت٬ جزئی از پیام آن ساعات تاریکی است.
۲- نمایش جلال کبریایی مسیح
به مدت سه ساعت خداوند در ملاءعام شکنجه دید؛ زمانی کافی برای گواهی تاریخ بر این حقیقت که او به واقع وارد کالبدی انسانی شده و رنج کشید. بعد در نیمه راه داوری خداوند٬ پردهای بر روی صحنه کشیده میشود (شاید توسط خود مسیح) تا شهادتی باشد بر مقام کبریایی او. تاریکی چیزی از میزان رنج او نکاسته بلکه بیانگر ذات خدایی اوست. جلال مسیح چنان بسیط و شمول است که اجازه نمیداد بیش از آنچه ضروری است٬ بر او خیره شوند. به عبارتی٬ حقارت ظاهری او در تاریکی مخفی شد تا نشانهای باشد بر جلال اعظم ناپیدایش.
۳- پنهان ماندن رنج ازلی و بیکران مسیح
همچنان که آن ساعات سپری میشد٬ رنج و حزن روحی و جسمی خداوند ما در زیر بار عذاب ابدی گناهان میبایستی اثری بسیار شنیع بر سیمایش گذارده باشد؛ اما کراهت آن از دید عموم مردم پوشیده خواهد ماند. هرچند که این ظلمات علت مهمتری نیز دارد؛ جلوه خارجی هرگز قادر به برملاساختن طبیعت حقیقی رنجهای درونی مسیح نیست٬ زیرا هیچ چشم فانی را یارای مشاهده درد جانکاه و نهفته روحی او نیست.
اگر میشد به گذشته بازگشت تا او را در جلجتا و بر بالای صلیب ببینیم٬ نمیتوانستیم بگوئیم؛ میدانم چه رنجی میکشی! ظاهر او نشانگر میزان رنجش نمیبود. اگر به پریشانی و مجازات ازلی میلیونها ایماندار بیندیشیم که به شکل غیرقابل تصوری در زمانی به مدت شش ساعت متراکم و فشرده گشته و اگر تأثیر گناه و مجازات بر جانی قدوس و بیگناه را در نظر داشته باشیم٬ سه ساعت تاریکی در جلجتا به ما میآموزد که رنج و مکافاتی بیش از آنچه ما را یارای دیدن و تصور آن را داشته باشیم٬ در جلجتا تحمل شد. در حقیقت ژرفای چنین رنج بیمنتهایی فرای اندیشه و ذهن محدود آدمی است. آن یگانه پسر خدا٬ عاری از گناه و به سان یک گناهکار رنج کشید. آن درستکار و دادرس همه مخلوقات عالم٬ ضربات تازیانه عدالت را به خود کشید. آن طبیب جانها بیش از هرکس و هر آنچه عالمیان در مجموع بتوانند٬ رنج برد. آفریننده به مرگ دچار شد. جلجتا حقیقتأ واقعهای است فرای ارزیابی و گمانهزنی دیدگان تماشاگر.
۴- اشارهای به واماندگی مسیح
آن سیاهی همچنین مبین گوشهای از رنج روحی و منحصر به فرد خداوند عیسی مسیح است که در لحظات جدایی از پدر آن را تجربه نمود. همین تجربه دهشتناک بود که او را به فریاد واداشت: «خدای من٬ خدای من٬ چرا مرا واگذاشتی؟»
تراکم تاریکی نمودی است به تنهایی او و جدایی. این جداماندگی شکلی از یأس٬ حزن درهمشکننده٬ خلائی بیامید و لعنتی ابدی به خود گرفت. آیا قادر به درک میزان رنجی هستیم که مسیح به خاطر ما متحمل آن شد؟ عذابی که میبایست تا به ابد آن را به جان میکشیدیم…او حتی بیش از آن را به جان خرید؛ چرا که به جای میلیونها نفر عذاب دید.
مسیح در ذات خداییاش هرگز از پدر جداشدنی نیست اما در کالبد انسانیاش بایستی تمام آن مکافات را به خاطر ما تجربه کند و طعم تلخ جدایی از خدا را بکشد؛ زمانی که در امید٬ آسمان و خوشبختی به رویش قفل شده و در تاریکی دوزخ تنها گذاشته شد. تمام گناهان و علاقه ما به آن گناهان از جمله غرور٬ بیایمانی٬ ردّ تعمدی رحمت و بخشایش بیشائبه خداوند٬ سزاوار خشم و اظهار تنفر خداوند است و مسیح بایستی نه تنها درد و رنج آن را تجربه کند٬ بلکه پیآمد انزجار خداوند را نیز. تاریکی سخن از این نومیدی و دوری از خداوند است.
۵ – فراخوانی به دیدار گناهانمان بر روی صلیب
آن ساعات ظلمانی یاریمان میدهد تا به جنبه دیگری از جلجتا پی ببریم؛ زیرا مسیح نه به خاطر خود که به خاطر قوم خود رنج کشید. «ما» در آنجا هستیم زیرا که او به واسطه گناهان ما رنج دید و نه از آن خود. همه شرارتها و اعمال پلید٬ گفتار و خیالات گناهآلود ما بر او نهاده شد و منجی قدوس و بیگناه مجازات گردید. اگر در آنجا میبودیم و سیمای دردمندش را مینگریستیم٬ شاید حس همدردی ما چنان برانگیخته میشد که از درک معنی عظیم رنج او وامیماندیم. اما آن تاریکی٬ دید ظاهربین را در بنبست قرار داده و ذهن را به پرس و جو و کنکاش فرامیخواند. گاه لازم است که نگاه کنیم٬ نه به نجاتدهنده بر روی صلیب٬ بلکه به گناههای خود؛ «او کسی را که گناه را نشناخت٬ در راه ما گناه ساخت»
۶- اشاره به جدیّت حمله فوج تاریکی و پاسدارانش
وقتی که سران کاهنان و فرمانده نگهبانان معبد و بزرگان قوم برای دستگیری خداوند آمدند٬ وی به ایشان گفت؛ «اما این ساعت شماست و قدرت تاریکی» (انجیل لوقا۲۲: ۵۳) قدرت تاریکی٬ اشاره به حمله شدید شیطان و سپاهیانش به خداوند مصلوب ما دارد و سه ساعت تاریکی٬ این فعالیت مهیب را برملا میسازد. اگر چه مسیح به معنای واقعی شیطان و هنگش را با تحمل مجازات گناهانی که ایمانداران را از خدا جدا میساخت٬ شکست داده و آنها را نجات بخشیده و نقشه شیطان را نقش بر آب کرد. اما این حقیقت را که خصومت و دشمنی واقعی شیطان در آن ساعات تاریکی به اوج و نهایت خود رسید٬ نباید نادیده گرفت؛ سرشار از جنون٬ غضب و نفرت٬ سپاهیان ظلمت مسیح را به محاصره گرفته و با جدّ و جهد دیوانه وار -هرچند ناامیدانه- تلاش کردند تا او را به گناه وادارند. هرچه که از نفرت و غضب در چنته داشتند٬ بر سر او خالی کردند چون میدانستند که ساعت آنها فرارسیده است؛ خشم کور ناامیدانه کینه جوست. «اسپرجن» -یکی از واعظین معروف کلیسای انگلیس در دوره ملکه ویکتوریا- جلجتا را با این کلمات ترسیم میکند: «زوزه مخوف دوزخ اوج گرفته و به غوغا و نعره میرسد. سیاه چال بیانتها سپاه خود را به بیرون میافکند؛ مخوف به سان شیر درنده٬ گرسنه همچون گرگ و سیاه به تیرگی شب٬ بیشمار سپاه سیاهی به مسیح خداوند هجوم میآورند».
کیست که بتواند از میزان خوف و وحشتی که مسیح در آن زمان قدرت تاریکی تجربه کرد٬ گمانه بزند؟…اما در نهایت او ثابت کرد که بر همه غالب آمده و «اسارت را به اسیری برد» و «ریاستها و قدرتها را خلع سلاح کرده٬ در نظر همگان رسوا ساخت و بوسیله صلیب بر آنها پیروز شد» (افسسیان۴: ۸ – کولسیان۲: ۱۵) نجاتدهنده ما جزای تمامی گناهان را به کمال دریافت کرد و عواقب آن را در جدایی از پدر تجربه نمود و لاجرعه زهر خصومت قدرت تاریکی را تا به قطره آخر چشید.
۷- گواهی بر اینکه تنها مسیح عدالت خداوند را پاسخگوست
سه ساعت تاریکی٬ یکباره و قاطعانه با یک کلام مسیح خاتمه یافت. اگر یکی در آن میان شمع یا چراغی به همراه میداشت تا به دل تیرگی رخنه کند٬ چه میدید؟…آن نور ضعیف جز گوشهای اندک را روشن نمیکرد و بلکه بیشتر تاکیدی بود بر سیاهی. تنها کلام مسیح است که سیاهی را به کناری میزند؛ چه در آن روز و چه امروزه. نور مُرده علم٬ هنر٬ روانشناسی٬ فلسفه و ادیان بشری قادر به حل معضل آدمی نیست. تنها انجیل گویای حقیقت بوده و تنها مسیح است که فدیه رستگاری را پرداخت تا خداوند عادل را که از گناهکاران در خشم است٬ به آشتی در بیاورد. یکی از دلایل آن تاریکی همین بود تا نشان دهد که فقط مسیح میتواند تاریکی را از بین برده و روشنایی ببخشد. به محض اینکه مسیح آیات مزمور ۲۲ را ادا کرد٬ نور به صحنه بازگشت.( هرچند خواری و فرومایگی ذات آدمی به حدی زیاد است که در اندک زمانی جمعیت به خود آمده و یاوه گویی را از سر گرفت.)
۸- نشانهای بر ضرورت و تقدم ایمان
نیمی از رنجهای مسیح در زیر لوای تاریکی مطلق صورت پذیرفت تا ضرورت ایمان قلبی را به ما تأکید کند. مسیح را نه به دیده تماشا بلکه با ایمان جستجو میکنیم. به حد ضرورت آنچه را که او برای نجات ما انجام داده٬ میبینیم و بعد تاریکی است که به ما یادآور میشود که رستگاری ما از راه خیره شدن بر صلیب یا با تصور ذهنی رنجهای او بر صلیب میسر نیست. تماشای صلیب یا تأکید بیش از حد بر رنجهای جسمانی او کمکی به ما نمیکند. بلکه تنها با ایمان کامل به آنچه مسیح به انجام رسانید٬ نجات مییابیم. به واقعیتهای جسمانی -چه در تخیلات و چه در فیلمهای سینمایی- خیره نمیشویم٬ بلکه با دیده ایمان به غاییترین و نهاییترین فضیلت و دست آورد تاریخ -که همانا بازخرید جانهای ازلی ماست- مینگریم. ساعات تاریکی به نحوی به ما هشدار داده و ما را دعوت به ایمان میکند.
ساعات تاریکی میتواند اشارهگر به موارد عدیده دیگری هم باشد؛ میتواند دعوتی باشد به تفکر و اندیشه٬ تا با نگاهی به درون خود دعوت خدا را پاسخ گفته و به سوی او بازگشت کنیم. عدهای از مفسرین بر این باور هستند که این ساعات به نوعی حالت نبوت و پیشگویی پیامبرانه دارد؛ چه سخن از برخورد و رویکرد آدمی در طول تاریخ با این مقوله دارد؛ از یک سو ادیان زمینی که رستگاری را به بهای اعمال نیک وعده میدهد٬ لاجرم با چنین نجاتدهندهای در تضاد هستند و حتی واقعیت تاریخی مرگ او را نفی میکنند. از سوی دیگر الحاد میجنگد تا به هر نحو ممکن آن را پایمال کند.
در مملکت ما تمام درها محکم به روی روشنایی بسته شده؛ بشارت انجیل ممنوع است و مجازات سنگینی بدنبال دارد٬ مبشرین کلام در زندانهای مخفی اسیرشدهاند٬ جلو نشر و پخش کلام خداوند به هر وسیلهای گرفته شده و در یک کلام٬ قدرت تاریکی قرنهای متوالی است که در آن سرزمین ابا و اجدادی ما حکمرانی میکند. آیا هیچ امیدی برای نجات از این سیاهی خرافات اعرابی وجود دارد؟ تنها و تنها مژده نجاتبخش انجیل است که روشنایی را به دلهای سیاه و مُرده هر یک از ما که به او ایمان بیاوریم٬ باز خواهد آورد. قطعأ آن ساعتهای تاریکی جلجتا حاوی معنایی بس ژرفند٬ چون با عیسی٬ حتی در تاریکی هم برای جانها نور هست.
موعظه دکتر پیتر مسترز (برگردان به فارسی از موعظه) واعظ و شبان کلیسای متروپولیتن لندن – ترجمه دکتر زرین قلوب