«زیرا خدا آنقدر جهان را محبت نمود که پسریگانه ازلی زاد خود را داد تا هرکه به او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.» (انجیل یوحنا ۳ :۱۶)

یکی از معروفترین و محبوبترین آیات کلام خداوند را پیش رو داریم که دربارۀ محبت خداوند و حیات جاودانی صحبت می‌کند؛ حیات جاودانی یعنی حیاتی بدون وقفه و متداوم. آه، اگر می‌شد که بدان حیات رسید، ازلیتی با کیفیت و وضعیتی بسیار والاتر از آنچه که به گمان ما برسد؛ بدور از گناه، رنج، درد، فقر، تنهایی، جنگ، آزار و مرگ. ابدیتی مملو از حضور خدای فیض و رحمت که بودن در جوارش همان بهشت موعود است.

بارها سعی شده تا با مثالی حیات کنونی را از نظر تداومش با حیات جاودان مقایسه کنند؛ حیات کنونی مثل نطفه‌ای است که در رحم مادر قرار دارد و در مقایسه ،حیات ازلی از زمان تولد شروع می‌شود. این حیات فعلی تنها یک مرحلۀ آماده سازی است برای ازلّیت که مشخص می‌سازد به کدامین مکان معین خواهیم رفت.

ای دوستان تمامی توجهتان را به این دنیای موقتی ندهید؛ هرچه که دوست دارید، هرچه که بدان امید بسته اید، هرچه که آرزوی شماست، در این دنیاست. شما ممکن است باهوشترین فرد خانواده‌تان باشید و در زندگیتان بسیار موفق، اما با یک اشتباه حیات جاودانی را از دست بدهید.

از این آیه به روشنی درمی‌یابیم که اعمال نیک و مذهبی هرگز ما را به حیات جاودانی نمی‌رساند. زیرا اگر بدست آوردن بهشت و حیات سرمدی با رفتاری ریاکارانه و مذهبی ممکن بود، خداوند پسریگانه ازلی زادش را به قربانگاه نمی‌فرستاد!

«زیرا خدا آنقدر جهان را محبت نمود»…محبت خداوند بی کران، بدون بهانه، غیرقابل قیاس و در یک کلام، الهی است. چه کسی فکرش را هم می‌کرد که خدا من و شما را به قدری دوست داشته باشد که حاضر باشد پسریگانه اش را به خاطر ما به کام مرگ بفرستد؟

خداوند چه صفاتی دارد؟ دشمنانش او را خدایی جبّار ، قهّار و بدون رحم تشریح می‌کنند؛ خدایی که با احکام و قوانینش زندگی آدمی را محدود ساخته، آزادی را از ما گرفته و ما را تسلیم و بندۀ احکام ظالمانه‌اش می‌کند. خدایی که به زور شمشیر و یا ترس از مرگ و فشارقبر بر ما حکم می‌راند!

این خدایی نیست که در کتاب مقدس با او روبرو می‌شویم. بلکه کاملأ خلاف آن را در این آیه می‌خوانیم: «خدا آنقدر جهان را محبت نمود…» احکام خداوند بهترین و مفیدترین دستورات برای جامعه‌ای مدنی است. آدمی در گناه سقوط کرده و اگر به حال خود رها شود، دنیا را به مکانی غیرقابل زیستن بدل می‌سازد. وقتی خداوند در احکامش از «احترام به پدر و مادر» صحبت می‌کند، این حکم شامل همۀ افراد پیر و مسن جامعه می‌شود و تضمین می‌کند تا از افراد پیر و ضعیف مراقبت شود. احکام خداوند علیه دزدی، قتل و زنا نیز مانع از هم پاشیده شدن جامعه و خانواده شده و نهایت برکت را بدان جامعه می‌رساند. این احکام نشاندهندۀ مراقبت و محبت خداوند و اهمیتی است که او به آدمی می دهد. درحالیکه دشمنانش آن‌ها را محدود کننده و غیرضروری می‌خوانند!

ای دوستان، خداوند محبت است و ما از او بیزار! خدا جهان را محبت می‌نماید، اما درعین حال عدالت او برقرار است؛ محبت او مانع از اجرای عدالتش و مجازات گناهکاران بی‌ایمان نمی‌شود. او قدوس است و نمی‌تواند عدالت را نادیده بگیرد. خدایی که بخشنده و مهربان است و از گناه بدون مجازات کردن آن به راحتی می‌گذرد، خدایی قدوس نیست. عدالت مطلق خداوند مجازات گناه را طلب می‌کند و با هیچ عمل نیکی نمی‌توان به او رشوه داد تا مانع اجرای مجازات عادلانه‌اش شد. با این حال، خداوند محبت است، محبتی که لایزال و بدون کرانه است. محبتی که محدود به گفتار نشده و عمل می‌کند؛ او خود به این جهان آمد تا ما را از مجازات عادلانه رهایی بخشد. در این آیه ما کلام مسیح را می‌خوانیم که می‌گوید، خدا آنقدر جهان را محبت نمود…تأکید کلام بر کلمۀ آنقدر است؛ آنقدر که خلاف عقل است، آنقدر که خلاف انتظار ماست، آنقدر که به نوعی همۀ انسان‌ها را شامل می‌شود. ‹سایۀ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟، ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود.›

شاید بپرسید که خداوند به چه کسی محبت نمود؟… به جامعۀ انسانی، به همۀ بشریت در هر دوره و زمانی به شکل عام و بویژه به ایماندارانش. او به ایماندارانش به طور خاصی محبت نمود. به علاوه، خداوند کسانی را محبت نمود که مسیح را در نهایت رد کرده و بدو ایمان نمی‌آورند و باید مجازات شوند. بزرگترین تراژدی این است که شما به مسیح ایمان نیاورید! او شما را دوست داشت و به شما محبت نمود، اما شما قاطعانه او را رد کردید.

محبت خداوند از سویی چون هشداری است به شما؛ خداوند شما را دوست دارد و نمی‌خواهد که هلاک شوید بلکه تا حیات جاودانی یابید اما شما به او پاسخی نمی‌دهید! به محبت او بیندیشید؛ او آنقدر شما را دوست داشت که مسیح را برای شما وبه جای شما بر صلیب مجازات کرد. خداوند ‹پسریگانه ازلی زاد› خود را به جهان داد. پسرازلی زاد که برابر است با خدای پدر، او که همیشه با پدر بوده و از جوهرۀ الوهیت است. مسیح پسر خدا، برابر با خدای پدر و روح القدس؛ یک خدای یگانه و در سه شخص. خدای پدر محبتش را اینگونه به نمایش گذاشت که پسر محبوب و یگانه ازلی زادش را داد تا هر که به او ایمان آورد، هلاک نگردد.

هرکسی که به مسیح ایمان آورد؛ مهم نیست که در گذشته چه گناهانی مرتکب شده باشد، مهم نیست که ظاهر پسندیده ای داشته ولی در باطن گناهکاری شریر باشد و یا ظاهر و باطن فرد پلید و خطاکار و منفو.. ایمان به مسیح به وی حیات جاودانی می‌بخشد: این است محبت و حکم تغییرناپذیر خداوند.

حتی اگر شما به مسیح ایمان نیاورید، خداوند به شما محبت نموده است. زیرا او مسیح را داد تا شما از حیات کنونی و موقتی بهره‌مند شوید، تا در رحمت به رویتان گشوده مانده و زنده بمانید. زیرا در آن لحظه‌ای که به چنان رشد فکری رسیدید که مسؤل اعمال آگاهانه‌تان باشید و اولین گناه را مرتکب شدید، عدالت خداوند مجازات قطعی مرگ و دوری از خداوند قدوس را حکم می‌کرد. مرگ مسیح بر روی صلیب، ادامۀ زندگی را برایتان میسر ساخت و حکم خداوند را به تأخیر انداخت تا مگر شما توبه کرده و از راه ایمان به حیات ابدی برسید. مسیح را بنگر که با آوای عشق می‌خواندت: ببین، من برای تو حتی جان خود را بر صلیب می‌دهم تا اگر ایمان بیاوری به حیات جاودان برسی. پاسخ شما به محبت او چیست؟

شاید بپرسید که ‹ایمان آوردن› به چه معناست؟ اگر بگوئیم که مسیح را به عنوان پسرخدا قبول داشته و به او ایمان داریم، کافی است؟ …بگذارید تا با مثالی به شما کمک کنیم؛ در پایان جنگ جهانی دوم وقتی که نیروهای متفقین وارد اردوگاه‌های کار اجباری شدند تا زندانی ها را که از گرسنگی و بی غذایی تبدیل به پوست و استخوان شده بودند، آزاد سازند، عده‌ای از زندانبانها که خود را آدمهای زرنگی می‌دانستند، تغییر لباس داده و جامۀ زندان را به تن کرده تا خود را به جای زندانیها جا بزنند! اما زهی خیال باطل! زیرا تشخیص دروغشان خیلی ساده بود چون همه‌شان آدمهای فربه و سرحالی بودند. ما نمی‌توانیم با خداوند اینگونه دست به ریاکاری بزنیم. صرف گفتن اینکه من مسیحی هستم و به او ایمان دارم، هرگز شما را به بهشت نخواهد رسانید.
ایمان به مسیح، یعنی اطاعت از او، یعنی باور کردن و پذیرفتن او. یعنی توبه از گناهان و عمل کردن به آنچه که مسیح از ما می‌خواهد. باید بگوئید: ای خداوند مرا ببخش، همۀ دروغها، دشمنی‌ها، شرارتها و رذالتهای مرا ببخش. من گناهکار بیچاره‌ای هستم که هیچ نیکی در من و یا اعمالم نیست که تو را خشنود ساخته و مرا سزاوار و شایسته دریافت رحمتت سازد. من به مسیح ایمان دارم که بر روی صلیب به خاطر ایماندارانش و به جای آن‌ها جان خود را داد و مجازات کشید. من زندگی خود را به تو می‌دهم و از این به بعد تو پادشاه، نجات دهنده و حامی من باش. باید با صمیم قلب از او بخواهید که زندگی‌تان را تغییر دهد.

هر کسی که چنین ایمانی داشته باشد، هلاک نگردد. پیروان دیگر ادیان بدون شک هلاک خواهند شد. این هلاک شدن به معنی نابودی و هیچ شدن نیست، بلکه نزول به جهنم و جدایی از رحمت و فیض خداوند است. در این دنیا ما با نحوۀ زندگی‌مان در مورد حیات آینده، رأی می‌دهیم؛ یکی خواهد گفت: من به بی‌دینی رأی میدهم، من به دین جاهلی رأی می‌دهم، من به زندگی بدون خدا و نفوذ او رأی می‌دهم …و خداوند رأی شما را پذیرفته و شما را به جایی می‌فرستد که خود بدان رأی دادید.

ای دوستان، خداوند آنقدر به شما محبت نمود که پسریگانه ازلی‌زادش را فرستاد تا حتی این حیات کنونی را برای شما میسر سازد. محبت خداوند است که او را به زمین آورد تا بر روی صلیب رنج کشد. اشعیاء نبی، حدود هفتصد سال قبل از آمدن مسیح دراین مورد نبوت کرده و مکتوب است که او دقیقأ می‌دانست که برای چه کسانی خواهد مُرد تا نجاتشان دهد. او در عذاب و مکافاتش بر روی صلیب، گویی به جهنم نزول کرد و تمام مجازات ما را به جان خرید تا عدالت مطلق خدا به اجرا گذارده شود و ما عادلانه بخشوده شده و رهایی یابیم. این است محبت خداوند! حتی به کسانی که به او ایمان نیاورند، محبت او در رحمت را گشوده نگاه می‌دارد تا مگر به سویش بیایند. شما با این محبت چه می‌کنید؟ پاسخ شما چیست؟

در دین اسلام، خدا نه تنها قدرت عشق ورزیدن ندارد بلکه فاقد هر احساسی است! اما خدای واقعی و زنده که به ما احساسات را بخشیده، خدای محبت است. داستانهای زیادی در بارۀ عشق و محبت شنیده‌اید؛ لیلی و مجنون، خسرو و شیرین و امثال آن‌ها نمونه‌هایی است از زیبایی عشق، عشقی که به جان گرمی می‌بخشد و دنیای تاریک و سرد ما را بدل به مکانی گرم و آفتابی می‌کند. عشقی که تا به پای مرگ وفادرا است و بعد از مرگ نیز در فراق معشوق عمری را به ناله و زاری می‌گذراند. چه شعرهای غمناکی که در وصف آن نسروده‌‌اند! کلام خداوند به ما می‌گوید که او آنقدر شما را دوست دارد که به خاطر شما خود را بر صلیب به تازیانۀ عدالت سپرد تا شما رستگار شوید. و شما این عشق را رد می‌کنید؟ عشقی که بی همتاست، عشقی که دلسوز و هدایت‌کننده است، عشقی که تغییردهنده است. به این آیات بیندیشید، حیات جاودان هم‌اکنون به شما داده خواهد شد، این یک وعده نیست. این گذرنامه شماست برای ورود به ملکوت خداوند و هیچ‌کس قادر نیست آن را از شما بگیرد؛ زیرا خدا آنقدر جهان را محبت نمود که پسریگانه ازلی زاد خود را داد تا هرکه به او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.

نوشته دکتر زرین قلوب