آیا کتاب مقدس قاطعانه میآموزد که هدایای کاریزماتیک یا پنطیکاستی – عطایای روح القدس – پایان یافته است؟ آیا میشود ثابت کرد که آنها خاتمه یافتهاند؟ بعضیها بر این باورند که با توسل به کتاب مقدس نمیتوان به نتیجهگیری قاطعی رسید که این عطایا از میان برداشته شدهاند.
ما براین عقیدهایم که پایان یافتن مکاشفه و عطایای دوره رسولان به روشنی در کلام خداوند آموزش داده شدهاند: در حقیقت با چنان وضوحی که خلاف این عقیده تنها از حدود یکصد سال اخیر رواج پیدا کرده است. آیین نامۀ وست مینستر (Westminster Confession of Faith) میگوید: «راههایی که در گذشته خداوند از طریقشان اراده خود را به قومش مکشوف میساخت، اکنون بسته شده اند.» نه تنها مکاشفه، بلکه علایم آن نیز -که همانا مکاشفه در حال پیشرفت است- به آخر رسیده است.»
اکنون به صورت مختصر به ۶ دلیل انجیلی اشاره خواهد شد که پایان گرفتن هدایای روح القدس (رویاها، کلام آگاهی، نبوت، شفا دادن و تکلم به زبانها) را ثابت میسازند. خداوند هنوز هم بیماران را شفا میدهد، اما تنها از راه دعا و نه از راه دست گذاردن و یا لمس کردن کسی که از عطای شفا برخوردار است.
در این زمینه از آیات ۸-۱۰ فصل ۱۳ نامه اول قرنطیان در اثبات ادعایمان سود نجسته بلکه فقط آیاتی را که روشن کننده این مطلبند به کار گرفتهایم.
۱) انقضاء بعد از دوره رسولان
اولین دلیل بر پایان گرفتن مکاشفه و عطایای روح این است که شفا بخشیدن و انجام معجزات فقط توسط رسولان صورت میگرفت، آنهم به عنوان مهری بر تأیید درستی ادعایشان. پولس رسول در رساله دوم قرنطیان ۱۲: ۱۲ میگوید: «بدرستی که علایم یک رسول، در میان شما با کمال صبر از آیات و معجزات و قدرتها پدیدار گشت.» در کلیسای قرنطیه عدهای بودند که «رسالت» پولس را زیر سؤال کشیده بودند. پولس برای دفاع از مقام خودش، توجه آنها را به قدرت شفا دادن و معجزاتش جلب کرده و اعلام میدارد که تنها «رسولان» قادر به انجام چنین اعمال خارقالعادهای اند و نه هیچکسی دیگر.
«رسول» کسی بود که خداوند عیسی مسیح را همراهی کرده، او را بعد از رستاخیزش دیده و شخصاً توسط او به این منصب گماشته شده بود. به او بعنوان شاهدی بر رستاخیز قدرت شفا دادن بخشیده شده بود. بعلاوه در زمان معین «تمامی حقیقت» توسط روح القدس به او مکاشفه خواهد شد.(یوحنا ۱۴: ۲۶ و ۱۶: ۱۳). رسول، نویسنده کلام و یا تأیید کننده آن خواهد بود.
ایمانداران بایستی رسولان واقعی را تشخیص میدادند تا به اقتدار یگانه ایشان احترام بگذارند. شناخت آنها از راه شفا دادن بیماران و دیگر معجزات ممکن پذیر بود زیرا کسانی که جزو گروه رسولان نبودند، قادر به انجام چنین کارهای شگرفی نبودند. زیرا اگر می توانستند آن کارها را انجام دهند، دیگر هیچکس قادر نبود تا رسول واقعی را شناسایی کند.
در اعمال رسولان ۲: ۴۳ و ۵: ۱۲ تأکید شده که معجزات بدست «رسولان» صورت میگرفته است. این نشانه خاص آنها بود. به علاوه در رساله عبرانیان ۲: ۳ و ۴ عطای شفا دادن نیز به رسولان نسبت داده شده است.
پولس چون خداوند را پس از رستاخیزش دیده و مستقیماً از سوی او به خدمت خوانده شده بود، «رسول» بود. ولی چون در زمان حیات توسط عیسی مسیح تعلیم نگرفته بود، با دریافت مکاشفه مستقیم و ویژه این کمبود در او جبران شد. او وضعیت خود را شبیه به «طفلی سقط شده» می خواند.(اول قرنطیان ۱۵: ۸) که موضوع بیانگر این است که او یگانه رسول بود جدای از گروه شاگردان و لذا آخرین آنها.(کسانی که امروزه خود را رسول میخوانند، چون هرگز خداوند را ندیده و از او تعلیم نگرفته اند، ادعایشان با کلام همخوانی نداشته و ادعایی باطل است).
وقتی که مردم میگویند که از روی کتاب مقدس نمیتوان ثابت کرد که هدایای روح تمام شده، از یاد میبرند که در اعمال رسولان تأکید شده که شفا و دیگر معجزات فقط خاص رسولان بوده و اکنون به انتها رسیده است.
وقتی که کلیسا شروع به رشد کرده و تعدادشان زیاد شد، پطرس به شهرهای لیدا و جوپا رفت و آناس را شفا داده و دورکاس را زنده ساخت. تمام مردم آنجا به شگفتی درآمدند زیرا هیچیک دیگر از مسیحیان قادر به انجام چنین کاری نبودند.
وقتی که آن مرد جوان از پنجره طبقه بالا در ترواس به پایین افتاده و جان سپرد، تنها یک نفر آنجا بود که قادر بود وی را به حیات بازگرداند و او پولس رسول بود.
عقیده پنطیکاستیها/کاریزماتیکها که میگویند شفا توسط تعداد زیادی از ایمانداران انجام میگرفت، در هیچ جای عهد جدید پیدا نمیشود. تنها رسولان قدرت شفا بخشیدن داشتند (به علاوه دو نفر از همکارانشان به نامهای استفان و فیلیپ و احتمالاً برنابا).
یگانه موردی که فردی خارج از این گروه کسی را شفا میدهد، زمانی است که خداوند آنانیاس را میفرستد تا بینایی را به پولس بازگرداند. هیچ شفای دیگری جدای از اینها در کلیسای اولیه نیست. عقیده پنطیکاستیها/کاریزماتیکها که شفا به شکلی گسترده و بیوقفه توسط مسیحیان صورت میگرفت، در روایت کتاب مقدس و در عهد جدید درج نشده است. تاریخ کتاب مقدس ثابت میسازد که نحوه برداشت پططیکاستیها/کاریزماتیکها از موضوع شفا، برداشتی اشتباه بوده که جایی در کلام ندارد. تاریخ ثبت شده در کلام جای شکی باقی نمیگذارد که شفا دادن و دیگر معجزات محدود به گروه ویژهای از ایمانداران بوده که اکنون از دنیا رفتهاند.
۲) هدف موقتی سخن گفتن به زبانها
دومین دلیل که برای انقضاء عطایای روح میتوان آورد، سخن گفتن به زبانهاست. سخن گفتن به زبانها به عنوان نشانه ای خاص برای یهودیان آورده شد و نمایانگر این بود که دوره ای جدید فرارسیده است. پولس در رساله اول قرنطیان باب۱۴ آیات ۲۱-۲۲ چنین میگوید: «در تورات مکتوب است که خداوند میگوید به زبانهای بیگانه و لبهای غیر با این قوم سخن خواهم گفت و با این همه مرا نخواهند شنید. پس زبانها نشانی است نه برای ایمانداران بلکه برای بی ایمانان…».
به عبارت دیگر عطای زبانها برهانی معجزه آسا برای یهودیانی بود که در قبال ایمان آوردن به عیسی مسیح مقاومت می ورزیدند . این علامت به آنها نشان میداد که دوره مسیحا فرا رسیده و کلیسای نوینی برپاشده است. این نشانه برای یهودیانی که ایمان آوردند نبود بلکه علامت هشداری بود به یهودیانی که ایمان نیاوردند.
پولس در آیهای که ذکر شد اشاره به کتاب اشعیاء نبی میکند که پر از نبوتهایی است در مورد آمدن مسیح. اشعیاء در ۲۸: ۱۱ (آیهای که پولس از آن نقل قول کرده) میگوید که به عنوان نشانهای به یهودیان، آنها با «زبانی غریب و لبهای الکن» مخاطب قرار خواهند گرفت. این نشانه ای است برای یهود. آنها با زبانی غیر یهود به چالش کشیده خواهند شد که تجربهای بسیار تحقیرکننده بر ایشان خواهد بود. همزمان با آن، نشانه ای خواهد بود که دوره مسیحایی غیر یهودیان را نیز به کلیسا خواهد آورد و انجیل به دیگر زبانها نیز موعظه خواهد شد.
دوره جدیدی فرا خواهد رسید : زمانی که خداوند پرچم کلیسای یهود را پایین کشیده و پرچم کلیسای غیریهود – یهودی عیسی مسیح را برخواهد افراشت. یهودیانی که در برابر ایمان به مسیح مقاومت کرده و به دامن موسی چسبیدند، در خواهند یافت که کلام خداوند به زبانی غیر به آنها موعظه خواهد شد: زبانی غیر عبرانی.
همه این نبوتها -که شروع آن از روز پنطیکاست بود- به وقوع پیوست و پیشاپیش به یهودیان هشدار داده شد. به غیر از رساله اول قرنطیان بابهای ۱۲ تا ۱۴ و اعمال رسولان، در جای دیگری از آنها ذکری به میان نیامده است و همین روشن میسازد که آنها هدفی را که خداوند از ارسالشان داشته:-هشدار به یهودیان- به انجام رسانیده و اینک دوره نوینی از راه رسیده است.
اعلام فرا رسیدن این دوره زمانی بود که رسولان زنده بودند و بعد از آن نیاز از میان برداشته شده است. آنچه امروزه زیر عنوان «تکلم به زبانها» صورت میگیرد، در حضور یهودیان شکاک انجام نمیشود و هیچ ربطی به آنچه که در عهد جدید رخ میداد ندارد. این نشانه هدفش را (مطابق آموزش کلام) به انتها رسانده و واقعیت جایش را گرفته است.امروزه انجیل تقریباً به همه زبانهای دنیا موعظه میشود.
۳) زبانها، زبانهای واقعی بودند.
دلیل سوم در اثبات پایان گرفتن عطایا این است که عطای سخن گفتن به زبانی واقعی در روز پنطیکاست (و فقط برای مدتی کوتاه بعد از آن) داده شد که از آن زمان تا کنون هرگز تکرار نشده است. سخن گفتن به زبانها در دوره حاضر به صورت کلام شکسته و بیمعنیای بوده و کار معجزه آسایی نیست. بلکه هر کس با فراگیری تکنیک و کمی تمرین میتواند زبان خود را در دهان چرخانده و به گمان خود سخن گوید.
در عهد جدید روح القدس این توانایی را به ایمانداران داد تا به زبانی واقعی که هرگز آن را نیاموخته بودند، صحبت کنند و کسانی که با ایشان بزرگ شده بودند از شنیدنش به حیرت درآمدند. در روز پنطیکاست بسیاری از یهودیان که در کشورهای دیگر می زیستند و برای مراسم مذهبی به اورشلیم آمده بودند، به زبان بومی خودشان کلام را شنیدند و بر درستی گویندگانش مهر تأیید زدند. همچنین روح القدس هدیه معجزه آسای ترجمه و فهم آن را به عدهای از ایمانداران بخشید. مشابه این کار از زمان انجیل تا به حال در هیچ کجا رخ نداده است.
در رساله اول قرنطیان ۱۳: ۱ پولس رسول میگوید فرض کنید کسی حتی به زبان فرشتهها سخن بگوید، این کار بدون محبت بیارزش است. معلمین کاریزماتیک که به هر تدبیری بدنبال آیهای میگردند، از این آیه در حمایت از ادعایشان نقل قول کرده و استدلال میکنند که زبانهای غیر کلامی (زبان فرشتهها) چیزی است که پولس بدان اشاره دارد. اما هر فردی که به درستی بیندیشد در مییابد که این یک استفاده نادرست از آیه است.
آنچه که امروزه در کلیسای کاریزماتیک صورت میگیرد، این است که عدهای از مسیحیان ساده باور برای اطاعت از گفته رهبرانشان تلاش میکنند تا این نحوه سخن گفتن بیمعنی را به اجرا درآورند. اما آنها به زبانی قابل فهم تکلم نمیکنند، حتی خودشان نیز نمیدانند که چه میگویند.
پایان یافتن این عطایا در کلام آموزش داده شده، به صرف این حقیقت که سخن گفتن به زبانها را آنگونه که بدقت در کلام تشریح شده، نمیتوان با کارهایی که امروزه صورت میگیرد یکسان فرض کنیم.
از زمان عهد جدید تا به کنون با واقعه پر شکوه اصلاحگری و نوزایی در کلیسا روبرو هستیم که روح خداوند با قدرت ویژه ای در کلیسا شروع به کار کرده است. اما حتی یک مورد گزارش شده هم از اینکه کسی با زبانی واقعی -که آنرا هرگز نیاموخته- صحبت کند وجود ندارد و همین دلیل قاطعی است که عطای زبانها به آخر رسیده است.
۴) هیچ دستورالعملی برای انتصاب پیامبران نداریم.
چهارمین دلیل بر انقضای عطایای روح این است که در عهد جدید هیچ اشارهای برای برگماردن رسولان، پیامبران، شفادهندگان و امثال آنها وجود ندارد. این سکوت بسیار معنی دار است زیرا خداوند الگویی دقیق برای نحوه اداره کلیسا در عهد جدید در اختیار ما گذارده است.(هر چند پارهای از مسیحیان براین عقیده نیستند اما باپتیستها و انجیلیها بدان پایبند میباشند.)
پولس رسول به تکرار به ما دستور میدهد تا بدقت از او تقلید کنیم، چه در مورد نحوه رفتارمان در کلیسا و چه در مورد نحوه اداره آن. او در رساله های شبانی نشان میدهد که ما چگونه باید رفتار کنیم و چه نقشی در کلیسای خداوند داشته باشیم. طرح دقیق اداره کلیسا برای تمامی دورانها به ما داده شده است. در کلام خداوند دستورالعملهایی دقیق برای انتصاب واعظین، مشایخ و ناظران کلیسا داریم اما دستورالعملی در مورد انتصاب رسولان وجود ندارد. (زیرا قرار نبود که منصبشان ادامه داشته باشد) و یا اینکه چگونه یک پیامبر را تشخیص داده و او را منصوب کرد. (زیرا عطای مکاشفه با اتمام انجیل به آخر رسیده است) هیچ راهنمایی برای انتصاب شفادهندگان نیست. اینها ثابت میکنند که نقش این افراد در کلیسا موقتی بوده و اکنون به انتها رسیده است.
الگویی دقیق و کامل با جزئیات آن تا زمان بازگشت خداوند عیسی مسیح برای اداره کلیسا به ما داده شده است. اگر افرادی را که خداوند راجع به انتصابشان در کلیسا به ما دستورالعملی نداده در کلیسا بگماریم، از طرح کامل خداوند برای اداره کلیسا نافرمانی کردهایم.
چگونه میشود گفت که دلیلی بر توقف عطایای روح در کتاب مقدس نیست، وقتی که کلام دستورالعملی در مورد گماردن آنها به ما نمیدهد؟ سکوت کلام دلیلی است بر پایان یافتن عطایا، مگر اینکه به کفایت کلام خداوند باور نداشته باشیم.
۵) مکاشفه اکنون کامل شده است.
پنجمین دلیل بر اتمام عطایای روح القدس این است: انجیل به ما میآموزد که مکاشفه کامل گشته و وحی دیگری بعد از رسولان نخواهد بود. در انجیل یوحنا ۱۴: ۲۶ و ۱۶: ۱۳ عیسی مسیح دو مرتبه به شاگردانش گفت، وقتی روح القدس بیاید آنها را به همه و تمامی حقیقت راهنمایی خواهد کرد. آنها نویسندگان کتابها عهد جدید خواهند بود و همه حقیقت آشکار خواهد شد. بعد از دوره رسولان کلام کامل شده و مکاشفه تازهای نخواهد بود. کلام خداوند کامل و کافی است.
چقدر این حقیقت باعث شادی و آرامش خاطر ماست: گمان ببرید که فردی اینجا یا آنجا پیدا میشد و ادعا میکرد که از طرف خداوند پیامی دارد. کی می توانست بفهمد که آیا درست میگوید یا گفتهاش باطل است؟
یهودا در رساله اش قادر بود راجع به ایمانی صحبت کند که یکبار برای همیشه به مقدسین سپرده شد. این رساله که احتمالاً ۲۵ سال قبل از آخرین کتاب عهد جدید نوشته شده، حاوی آموزه های اصلی و دستورالعملهایی برای کلیساست. کلام کامل گشته و بزودی (از نقطه نظر یهودا) دیگر مکاشفه ای نخواهد بود.
آخرین آیات کتاب مقدس به ما هشدار میدهد تا هیچ چیز به مکاشفه یوحنا اضافه نشده و از آن کاسته نگردد. این نکته نه تنها به کتاب آخر بلکه به تمامی کتاب مقدس اطلاق دارد. زیرا این هشدار شبیه هشداری است که موسی در کتابها اولیه بدان اشاره کرد: «بر کلامی که من به شما امر می فرمایم چیزی میافزائید و چیزی از آن کم منمائید…» (تثنیه ۴: ۲)
تکمیل شدن کلام با این حقیقت قابل اثبات است که رسولان و پیامبران «بنیاد» کلیسا خوانده شدهاند.(افسسیان ۲: ۲۰) خداوند میگوید، «بر بنیاد رسولان و انبیاء بنا شدهاید که خود عیسی مسیح سنگ زاویه است.» بنیاد، چیزی است کامل و لایتغیر در حالی که ساختمان در حال ساخته شدن است.
شاید بپرسید، درباره نبوت یوئیل چه می گوئید، آنجا که پطرس در روز پنطیکاست از آن نقل قول میکند که روح خداوند بر همه ایمانداران، زن و مرد، پیر و جوان ریخته خواهد شد؟ آیا منظور این نیست که این واقعه تا بازگشت خداوند ادامه خواهد داشت؟…خیر. زیرا درک ما از این آیه بایستی مطابق با آموزه غیر قابل تردید کلام باشد که مکاشفه کامل شده و به آخر رسیده است و در تمامی اعصار و تا آخر دنیا شاهدی خواهد بود برای زنان و مردان. ایمانداران خواب و رؤیاهایی خواهند دید اما تنها به این معنی که: درباره رؤیاها و خوابهایی که در کلام ذکر شدهاند تفکر کرده و آنها را به دیگران بازگو میکنند. نبوت بدان معنی که آوردن مکاشفه است، نخواهند کرد بلکه خواب و خیالشان این خواهد بود که چگونه انجیل را بشارت داده و کار خداوند را پیش ببرند. اینگونه است که نبوت یوئیل در زمان حاضر نیز مصداق پیدا میکند.
عطایای شگفت برانگیزی چون تکلم به زبانها تا زمانی که پولس دو رساله خود را مینوشت کم کم از میان رفته بودند زیرا او اشارهای هم بدانها نمیکند. چون مکاشفه در زمان رسولان پایان گرفت،می بینیم که عملکرد رسولان و پیامبران نیز از میان برداشته شد. اگر مکاشفه به اتمام رسیده، نشانههای تأیید کننده کسی که حامل آنها بود نیز از میان رفته است. به یاد بیاوریم کلام پولس را در رساله دوم قرنطیان ۱۲: ۱۲ :«بدرستی که نشانههای رسول در میان شما با کمال صبر از آیات و معجزات و قدرتها پدید گشت.»
با این همه چگونه میشود گفت که هیچ دلیلی در کتاب مقدس مبنی بر پایان گرفتن عطایای روح نیست، در حالیکه کتاب مقدس به تأکید به ما میگوید که کلام در زمان شروع کلیسا کامل شده است.؟
۶) کلام مقدس شاهد انقضاء عطایاست.
ششمین دلیل بر اتمام عطایای روح القدس این است: کلام نشان میدهد که آنها حتی در دوره رسولان نیز رو به افول گذاشته بودند. به عنوان مثال، پولس رسول که قادر به انجام معجزات و آیات بود، باگذشت زمان نتوانست تیموتائوس یا تریفیموس یا اپافرودیتوس را شفا بخشد.
در رساله یعقوب باب ۵ نیز میبینیم که عطای شفا رو زوال گذاشته زیرا یعقوب در مورد دعا برای شفای بیماران و دست گذاردن مشایخ بر آنان دستورالعملهایی میدهد. به وضوح پیداست که در آنوقت دگر کسی با عطای شفا بخشیدن نبود، بلکه فقط مشایخ بودند که باید برای شفا دعا میکردند.
یعقوب به «تدهین کردن با روغن» اشاره میکند. در زبان اصلی (یونانی) از لغتی که برای تدهین به عنوان رسمی مذهبی بکار میرود استفاده نشده و آن لغت را میتوان به «مالیدن روغن» ترجمه کرد. در این آیه یعقوب به آنها درسی عملی میدهد که برای بهبود فرد از کمی ضماد استفاده کرده و آنرا به محل ضایعه بمالند. آنچه که اهمیت دارد دعا کردن است. یعقوب نمیگوید که یک «شفادهنده» را به بستر بیمار بخوانند تا او را با لمس خود شفا دهد.
دست گذاردن مشایخ بر بیمار تنها حالتی نمادین دارد و محبت، مسئولیت و علاقه کلیسا را به فرد منتقل میسازد.
آن پاره از رساله یعقوب چهار مرتب ما را تشویق به دعا میکند که بعد از تعلیمش است درباره اینکه نمیدانیم فردا چه خواهد شد و یعقوب به ما میگوید:«به عوض آن باید گفت اگر خدا بخواهد زنده میمانیم و چنین و چنان میکنیم» ما میتوانیم و باید برای شفای افراد دعا کنیم اما ممکن است اراده خداوند بر این باشد که فرد از بیماری رنج ببرد تا شاهدی باشد بر فیض خداوند در زمان دردمندی.
نکته اصلی این است که در باب۵ رساله یعقوب هیچ اشارهای به فردی با عطای شفا نشده است. شفا با پاسخ خداوند به دعا امکانپذیر است. وظیفه دائمی کلیسا دعا کردن برای شفاست اما باید به یاد داشت که عدهای فراخوانده شدهاند تا زندگیشان «نمونه سختی کشیدن و صبر» باشد.(رساله یعقوب ۵: ۱۰)
عدم اشاره به فردی با عطای شفا در این رساله به ما میآموزد که حتی در آن زمان نیز قدرت شفابخشیدن از افراد گرفته شده بوده است.
آیا خوانندهای بیغرض ممکن است گمان ببرد که عطایای روح برای همه زمانها بوده است؟
عدهای میگویند که اگر یک نو ایمان را با کتاب مقدس در اتاقی در بسته قرار دهیم هرگز به گمانش نخواهد رسید که عطایای روح انقضاء یافته است.در حالیکه عکس قضیه صادق است. افراد زیادی هستند (عده ای شان را ما از نزدیک می شناسیم) که هرچند در خانوادهای با مذهبی دیگر بزرگ شدهاند، اما به صرف مطالعه کتاب مقدس ایمان آورده و بعد راه خودشان را به کلیسا یافتهاند. آنها با خواندن کتاب مقدس هیچ انتظاری برای وقایع کاریزماتیک درشان بوجود نیامد.
مرتباً -وبا گذر زمان تعداد بیشتری- ایمانداران کلیساهای کاریزماتیک را ترک میکنند زیرا در می یابند که بسیاری از کارهایی که در کلیسایشان رخ میدهد هیچ جایی در کتاب مقدس ندارد. آنها با خواندن «اعمال رسولان» در می یابند که تنها گروه رسولان قادر به شفا دادن بودند و حس میکنند که با آموزه های کاریزماتیک/پنطیکاستی گمراه شدهاند.
عدهای به این فکر میافتند که هدف و اهمت از سخن گفتن به زبانها چه بود؟ و وقتی که با خواندن رساله های پولس در می یابند که این نشانهها اختصاصاً برای یهود فرستاده شده بود، آنوقت حس میکنند که توسط معلمینشان گمراه شدهاند. بویژه وقتی که بفهمند که زبانها، زبان واقعی و قابل فهم بوده و زمین تا آسمان با سروصدای بیمعنی آنها که عطای سخن گفتن دارند تفاوت دارد.
این ایمانداران به مجرد اینکه پی به اهمیت الگوی کتاب مقدس برای کلیسا بردند، این سؤال به ذهنشان میرسد که پس کجا است دستورالعملهای انتصاب رسول و نبی و شفادهنده؟ بعد درمییابند که چنین چیزی وجود ندارد و بیشتر از پیش به تعالیم کاریزماتیکها سوءظن پیدا میکنند.
بعد مسأله اقتدار و کفایت کتاب مقدس پیش میآید و آنها فکر میکنند: آیا مکاشفه کامل نشده
است؟ پس این نبوتهای امروزه چگونه میتواند ارزشی داشته باشد؟ و برایشان مثل روز روشن میشود که همه نبوتهایی که در حلقه کاریزماتیکها شنیدند، اشتباه و توهمی بزرگ بوده است.
بسیاری از ایمانداران فکور خود در مییابند که نزد کاریزماتیکها، کلام خداوند مقام دوم را دارد و مقام اول به تجربه غریب شخصی و خیالبافی آدمی داده شده است. هر چه این دوستان بیشتر کلام را مطالعه میکنند، قضیه برایشان روشنتر میشود که عطایای کاریزماتیک خیلی زود پس از فروریختن روح القدس بر کلیسا در روز پنطیکاست ناپدید شدند.
آنچه گفته شد بدین معنی نیست که خداوند دیگر به قوم خود چیزی را القاء نمیکند تا مسئولیتهای خود را به یاد آورند و اگر خطری در راه است از آن برحذر باشند. اینها تنها «القاء الاهی» است و نه مکاشفه یا عطایی خاص.
در تاریخ کلیسا موارد ثبت شده بسیاری است از اینگونه القائات که خداوند خدمتکاران خود را نسبت به خطری که تهدیدشان میکند، هشدار میدهد. بویژه در زمان آزار به کلیسا: مثلاً در زمان حکومت کمونیستها در شوروی راجع به یکی از رهبران کلیسا میخوانیم که خداوند به نوعی به دلش قرارداد که به مکانی که مورد نظرش بود نرود. بعداً معلوم شد که پلیس مخفی ک.گ.ب در آنجا در کمین دستگیری اش بوده است. خداوند میتواند به راههای گوناگون ایمانداران خود را از خطراتی که پیش رو دارند، هشدار دهد. اما این نوع هشدارها به هیچ روی پیدایی دوباره نشانهها و عطایای رسولان نیست.
صدمه تعالیم کاریزماتیک
شمار زیادی از کاریزماتیکها دریافتهاند که شکاف بزرگی بین آنچه که بهشان آموخته شده و آنچه در کتاب مقدس آمده، وجود دارد. عدهای از آنها دچار سردرگمی شدهاند که چرا عده زیادی از کاتولیکها -کسانی که به مریم اعتماد میکنند و به مراسم عشاء ربانی و انجام اعمال برای رستگاریشان- آنها نیز قادر به سخن گفتن به زبانها و نبوت هستند. بسیاری حتی مراسم پرستشی شبیه کاریزماتیکهای پروتستان دارند. آنها حیرتشان زیادتر خواهد شد وقتی که بدانند که گروههای ضاله و غیر مسیحی نیز میتوانند به زبانی شبیه زبان کاریزماتیکها تکلم کنند. زیرا این شیوه سخنگویی عطای واقعی روح نیست.
تعداد زیادی از مسیحیان واقعی در حلقه کاریزماتیکها وجود دارند اما ما عقیده داریم که تلاش آنها برای زنده سازی نشانههای مکاشفه و عطایا خطایی است بسیار بزرگ. زیان فاحش آن را در بخش عمدهای از این حرکت میبینیم که انجیل در زیر تودهای از رفتارهای عجیب و غریب مدفون و ناپدید شده است. امروزه گروههای بزرگی از کاریزماتیکها هستند که مرگ مسیح برای نجات گناهکاران را قبول ندارند، عدهای حتی منکر تثلیث نیز شدهاند. (عده آنها در ایران کم نیست)
پرستش آمیخته با موسیقی تفریحی-دنیوی(حتی ناهنجارترین نوع موسیقی که در کلوبهای رقص از آنها استفاده میشود) در کلیساهای کاریزماتیک رایج است. کارهای شارلاتانهای کاریزماتیک که در برنامههای تلویزیونی بدنبال پول در آوردن هستند و وعده زندگی مرفه و بی دغدغه را به بینندگان خود میدهند، مرتباً در کانالهای ماهواره ای پخش میشود. عده کثیری از این شارلاتانها دنباله روهای فراوانی برای خود دست و پا کرده و دور دنیا می چرخند و در سالن های تجمع عطای ظاهری شفا بخشیدن را در روی صحنه به نمایش میگذارند. حتی از سالن های موسیقی و تکنیکهای غیب گویی استفاده شده تا مردم را با آنچه که «روحانی» قلمداد شده، به حیرت وا داشته و کیسه خود را پر کنند.
این جریان قوی که مدام حرکت کاریزماتیک را از کتاب مقدس دور و دورتر میسازد شاهدی است بر اشتباه اساسی آنها: یعنی عقیده بر تداوم عطایای روح برای تمامی زمانها. تجربه آنها ۲ خطا را در بر دارد، اولاً : کوچک ساختن آن عطایا به چیزی معمولی و غیر معجزه آسا (تبدیل تکلم به زبانی واقعی به ادای صدهای بی معنی) دوماً: کاستن از اقتدار کلام خداوند، که بایستی در برابر رؤیاها، تجارب شخصی غریب و «کلامی از خداوند» سر تعظیم فرود آورد.
صدمه به ایمانداران نیز وارد میشود که به جای ایمان به خداوند و کلام لایتغیر او، به سوی احساسات و وقایع غریب متمایل میشوند.
ما صمیمانه دعا میکنیم تا خداوند کسانی را که فرزندان واقعیاش هستند از این آسیبها که ناشی از دور شدن از کلام مکشوف اوست، برهاند.
دکتر پیتر مسترز – ترجمۀ دکتر زرین قلوب