«زیرا او خود صلح و سلامتی ماست که این دو گروه را یکی ساخته است. او در بدن خود دیوار جدایی را که باعث دشمنی بود فرو ریخت…به واسطه صلیب خود که بر آن دشمنی را کشت. او آمد و بشارت صلح را به شما که دور بودید و آنهایی که نزدیک بودند رسانید.» (کتاب مقدس. رساله افسسیان ۲: ۱۴-۱۷)
هدف از بشارت انجیل دعوت ما به صلح و آشتی با خداست؛ خدایی که ما -با انتخاب شیوه زندگی خود – با او از در دشمنی درآمده و از او دور هستیم. ما خود را از همه برکات روحانی ملکوت خداوند محروم ساخته و به جای آن آنچه را که این دنیا میتواند ببخشاید برگزیدهایم. در این شرایط دشمنی و ضدیت با خدا -زمانی که ما هنوز در گناه بودیم- مسیح تناسخ یافت و به این جهان آمد تا ما را با خدای زنده آشتی دهد. مسیح با مرگ خود و رستاخیزش نه تنها دشمنی بین انسانها را از میان برداشت، بلکه دشمنی انسان را با خدای حقیقی و زنده. وی پیش از رستاخیزش به پیروان اندکش این اطمینان خاطر را بخشید که:
«آرامش برای شما میگذارم، آرامش خود را به شما میدهم. نه چنانکه جهان میدهد، من به شما میدهم. دل شما مظطرب و هراسان نباشد.» (انجیل یوحنا ۱۴: ۲۷)
بدون ایمان به مسیح ما نه از صلح و آرامش درونی برخورداریم، نه از صلح و دوستی با دیگر انسانها و نه از آشتی و صلح با خدا. زیرا گناه یک دیوار جدایی بین ما انسانها و خدای قدوس کشیده است؛ رابطه ما کاملا گسسته شده، خداوند حتی دعای ما را ناشنیده میگیرد. اما مسیح -برّه خدا که گناه جهان را برمیدارد- با مرگش بر روی صلیب، بار دیگر امکان صلح و آشتی با خدای حقیقی را برای آدمی فراهم ساخته است. هدف از تناسخ مسیح همین بود؛ ماموریتی که پدر آسمانی به او سپرده، انبیاء راستین آن را پیشگویی کرده، مسیح آن را بر عهده گرفته و به کمال رسانید. در انجیل خداوند ما عیسی مسیح این دعوت به دوستی و آشتی با خدا به ما میرسد.
اما صلح و آشتی که مسیح آن را فراهم ساخته فقط مربوط به رابطه بین انسان و خدایش نیست بلکه حتی آسایش مدنی را هم شامل میشود. این وعدهای بود که خداوند به موسی داد که اگر قوم از دستورات و فرامینش اطاعت کنند آنگاه:
«من به زمین صلح و سلامت خواهم بخشید: خواهید خفت و کسی شما را نخواهد ترسانید…شمشیر از زمین شما گذر نخواهد کرد.» (لاویان ۲۶: ۶)
خداوند ما عیسی مسیح به پیروانش دستور میدهد و از ایشان انتظار دارد تا :
«سخت بکوشید که با همه مردم در صلح و صفا به سر برید و مقدس باشید، زیرا بدون قدوسیت هیچکس خدا را نخواهد دید.» (عبرانیان ۱۲: ۱۴)
از مسیحیان خواسته شده تا جایی که ممکن است از جنگ، دعوا و مرافعه خودداری کرده و زندگی مقدسی داشته باشند با این وعده که در حیات آینده خداوند عیسی مسیح را که رستاخیز کرده خواهند دید. دعای کلیسا از همان ابتدا همین بوده تا در جهان صلح و آرامش باشد. (دقیقا برعکس آنچه که در نمازهای جمعه روی میدهد و آرزوی مرگ این کشور و آن کشور توسط مسلمین با صدای بلند از خدایشان خواسته میشود.) خدای حقیقی و زنده به ایماندارانش فرمان میدهد تا:
«اگر امکان دارد تا آنجا که به شما مربوط میشود با همه در صلح و صفا زندگی کنید.» (رومیان ۱۲: ۱۸)
نه فقط با دیگر مسیحیان، بلکه با همه انسانها؛ سفید و سیاه، ترک و فارس، فقیر و غنی. اینگونه است که ایمان به مسیح باعث تحکیم صلح و دوستی بین طبقات مختلف جامعه میشود که در غیر آن صورت با هم دشمن میبودند.
اما در تضاد و تقابل کامل با کلام مکاشفه خدای حقیقی، محمد به پیروانش حکم جهاد را داده است تا در جهان جنگ و خونریزی به پا کنند. در قران بیش از ۴۰۰ آیه راجع به جهاد وجود دارد؛ جهاد بر پیامبر واجب بود، بر هر مسلمانی واجب و ضروری بوده و تا پیروزی نهایی اسلام باید ادامه پیدا کند. جهاد اسلامی برای خاموش کردن فتنهها، محو شرک و بتپرستی، از بین بردن دشمنان اسلام و ایجاد ترس در دل نامسلمانها است. حتی الله -در سوره عادیات آیات ۱تا ۵- به اسبهای دونده جنگی و جرقههای سمهایشان قسم یاد میکند!
این آش به حدی شور است که مفسرین اسلامی کوشیدهاند تا با اشاره به اینکه آن آیات مربوط به جهاد با نفس و تزکیه آن است جلوه انساندوستانهای به دین خود بدهند. اما کسی با شمشیر و اسب به جنگ با نفس خود نمیرود و یا انسانهای دیگر را از حق حیات محروم نمیسازد. نمونههای این دستورات دینی در قران فراوان است به عنوان مثال در آیه ۱۹۰ سوره بقره دستور مقابله و مقاتله دشمنان اسلام صادر شده است. در سورههای انفال آیه ۹ و سوره نساء آیه ۷۵ دستور اکید به قتل داده شده است. نمونههای دیگر سوره حج آیه ۷۸، سوره توبه آیات ۷۳ و ۱۶…هربار هم که نوجوانهای مسلمان ساکن اروپا -با گوش دادن به خطبههای یکی از مسلمین دوآتشه- مصصم به اجراء حکم جهاد شده و با بمبگزاری در ایستگاه قطار، به گلوله بستن شرکت کنندگان در کنسرت موسیقی، زیرگرفتن عابرین پیاده و کارهای تروریستی دیگر قصد ایجاد ارعاب را در دل نامسلمانها دارند، بلافاصله آخوند مسجدی مصاحبه تشکیل داده و با جسارت کامل تقیه نموده و میگوید: اسلام دین صلح است! برای صحت ادعای ایشان به تاریخ اسلام و نحوه گسترش آن نگاه کنید.
اما سوال برای شما خواننده این سطور در اینجاست؛ شما کدامین خدا را برمیگزینید؟ خدای محمد یا خدای کتاب مقدس را؟ خدایی که جنگ، خونریزی، ایجاد ترس و ارعاب را در بین پیروانش اشاعه میدهد یا خدای محبت را؟ شما به سوی کدامین خدا دست دعا برمیدارید؟ خدای محمد که خانه سنگیاش در مکه است و مقبره پیامبرش در نزدیکی آن؟ یا خدای حقیقی و زنده، خدای کتاب مقدس، خدای تثلیث که در شخص دوم تثلیث پا به این جهان گذارد، برای قومش مُرد اما اینک زنده است و روزی برای مکافات این جهان بازخواهد گشت؟ دوستان وقت آن است که جویای حقیقت شوید؛ تنها و تنها خدای حقیقی و زنده است که میتواند صلح و آرامش درونی را به وجدان معذب، آشفته و بیقرار شما عطا کند. تنها و تنها او را جویا شوید.
دکتر زرینقلوب. لندن. بهار ۲۰۱۸