«خداوندگار یهوه چنین میفرماید: از آن رو که بر ضد سرزمین اسرائیل دستک زدید و پای بر زمین کوبیدید و به تمامی کینه دل شادی کردید، هان دست خود را بر شما دراز خواهم کرد و شما را به دست قومها به تاراج خواهم داد و شما را از میان ملتها منقطع ساخته، از میان ممالک هلاک خواهم کرد و نابودتان خواهم ساخت. آنگاه خواهید دانست که من یهوه هستم.» (کتاب مقدس. حزقیال نبی ۲۵: ۶-۷)
چرا جهان اسلام از اورشلیم نفرت داشته و در صدد نابودی کامل آن است؟ دلیلی که مسلمین ارائه میکنند این است؛ به علت تصرف مسجدالاقصی که پیامبر اسلام در رویایش شبانه سوار بر اسب بالدار براق به آنجا سفر کرد. در حالیکه حتی از اورشلیم در قران ذکری به میان نیامده و مسجد قپهطلایی هم صد سال بعد از وفات پیامبر عربی بدست عمر ساخته شده است. (نویسندگان احادیث فراموش کرده بودند که براق نمیتوانسته به سوی مسجدی پرواز کند که صد سال بعد ساخته خواهد شد!)
علت اصلی توجه مسلمین به اورشلیم به زمان جنگهای صلیبی بازمیگردد و زیارت مسیحیان از آن مکان. در کتاب مقدس ۸۰۶ بار از اورشلیم یاد شده، مسیح اکثر معجزاتش را در آن نواحی انجام داده و مقبرهای که او را در آن نهادند و از آنجا به آسمان صعود کرد نیز در اورشلیم است. مکانهای مقدس مسلمین، مکه و مدینه هستند و نه اورشلیم. اما در جهانبینی اسلامی هر زمینی که توسط لشکریان اسلام فتح شده باشد، جزو قلمرو ابدی اسلام محسوب میشود؛ هرکس در آنجا زندگی کند یا بایستی به آغوش اسلام پناه آورده و یا مالیات سنگین جزیه را بپردازد. تا زمانی که اورشلیم تحت حکفرمایی حکومتهای مختلف اسلامی بود این مالیات پرداخت میشد، یهودیها تحت سلطه کامل بوده و با نامسلمانها بد رفتاری میشد.
اما بعد از جنگ جهانی دوم بار دیگر یهودیها به سرزمین آبا و اجدادی خود بازگشتند؛ مکانی که زمانی به تسخیر اسلام درآمده بود اینک نامسلمانها در آن ساکن شدند بدون اینکه مجبور به قبول یوغ اسلام باشند و یا پرداخت جزیه؛ این یعنی بزرگترین توهین ممکن به جهان اسلام. با پایان گرفتن آتش جنگ جهانی دوم اعراب مسلمان ساکن در آن منطقه زمینهایشان را به قیمت گزافی به یهود فروختند؛ سرزمین اسرائیل -نه از راه جنگ و خونریزی بلکه از طریق خرید قانونی زمین- بنا شد. اما در سال ۱۹۴۸ میلادی کشور مسلمان اردن به آنجا حمله کرده، شهر قدیم را تصرف نموده، کنیسهها را با خاک یکسان ساخته و مانع ورود یهودیها به مکانی شد که از نظر قانونی به آنها تعلق داشت؛ زیرا یهودیها باید تسلیم مسلمین باشند! در سال ۱۹۶۷ میلادی اسرائیل در جنگ ۶ روزه آن منطقه را از اردن بازپس گرفت و تا به امروز فریاد مظلومنمایی مسلمین به آسمان برخاسته است. زیرا جهان اسلام تحقیر شده است؛ ۱۴ میلیون یهودی در برابر ۲ میلیارد مسلمان ایستادهاند و شکست نمیپذیرند. دیگر گذشت آن زمانی که لشکر شکستناپذیر اسلام گردن یهودیها را بر لب خندق میبرید، گذشت آن روزی که یهودی آواره به حاکم مسلمان مالیات سنگینی را پرداخت میکرد. اکنون تنها کاری که از دست جهان اسلام برمیآید این است به قیمت کشتهشدن تمامی بچهها و نوجوانهای فلسطینی هم که شده، مانع زندگی روزانه یهودیها در خاکی بشود که خود به آنها فروخته است.
در جهان بینی اسلامی امکان صلح با یهود وجود ندارد، تنها عرب مسلمانی که حاضر به امضاء قرارداد صلح با اسرائیل شد؛ عبدالله پادشاه اردن بود که مسلمین غیور او را به خاطر خیانتش در سال ۱۹۵۱ میلادی به قتل رسانیدند. اورشلیم باید به زیر سلطه اسلام بازگردد حتی اگر به قیمت مرگ و خودکشی انتحاری تمام مسلمانهای فلسطینی تمام شود. حکومت اسلامی ایران هم وظیفه دینی خود میداند تا آدمکشها و خانوادههای تروریست لبنان و حزبالله را حمایت مالی کند. اسلام بذر کینه و نفرت را در دل میلیاردها مسلمان کاشته و آنها را تشنه به خون یهود ساخته است.
ادعای اینکه امپریالیستهای دنیا آن منطقه را به دست یهود دادهاند، مثل دیگر ادعاهای مسلمین تنها یک دروغ بزرگ است. درحقیقت اعراب و مسلمانها بزرگترین امپریالیستهای دنیا هستند و خطرناکترین آنها. کشورهایی که در گذشته تحت استعمار انگلیس و یا کشورهای اروپایی بودند امروزه کاملا آزاد هستند. اما غیرممکن است کشوری که به زیر سلطه اسلام آورده شده بتواند روزی آزاد شود؛ ۱۴۰۰ سال پیش اجداد ما از روی ترس و برای حفظ جانشان به اسلام گرویدند، نسل بعد نسل مسلمان به دنیا آمدند و هیچکس جرات نکرد تا پشت به اسلام کند زیرا مجازات مرگ در انتظارش میبود؛ به این دلیل اسلام خطرناکترین امپریالیستها محسوب میشود.
اگر اسلام در پی تسخیر دنیا و برپایی حکومتی اسلامی است، پادشاهی خداوند ما عیسی مسیح کاملا غیردنیوی است. اگر به لشکریان اسلام اجازه تجاوز به جان و ناموس و چپاول اموال دشمنان اسلام داده شده، در پادشاهی و ملکوت مسیح جایی برای آدمکشان، دروغگویان و زناکاران نیست. مسیح چنین گفت:
« پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان میبود، خادمین من میجنگیدند.» (انجیل یوحنا ۱۸: ۳۶)
پادشاهی مسیح روحانی است و بر دلهای ایماندارانش. خادمین مسیحی نه از راه لشکرکشی و به امید غارت اموال مردم، بلکه از راه بشارت کلام خدای زنده به نبردی روحانی دست میزنند. مسیح تک تک انسانها را دعوت میکند تا از راه ایمان به او و کاری که برای نجاتشان انجام داده وارد ملکوت آسمانی او شوند.
دوست عزیز، آیا میدانستید که خداوند برای نجات شما یک نجاتدهنده را به این جهان فرستاده تا مجازات شما را متقبل شود تا بتوانید از راه ایمان به او رستگار شوید؟ آیا از اسارت در غل و زنجیر سنگین اسلام خسته شده و آروزی رهایی دارید؟ تنها مسیح خداوند است که میتواند شما را آزاد سازد، نزدش شتافته و دعا و التماس کنید تا شما را از قید و بند خرافات، دروغ و ترس رهایی داده و وارد ملکوت آسمانی خود سازد؛ همان اورشلیم آسمانی. کسانی که به او ایمان میآورند، خداوند از ایشان انسانهای تازهای میسازد با خصوصیات اخلاقی تازه؛ کسانی که با خدای زنده و حقیقی وارد مشارکت میشوند. به تمام ایمانداران به مسیح در همین حیات تاجی از نجات بخشیده خواهد شد. خداوند به آنها چنین وعده میدهد:
«به زودی میآیم. آنچه داری محکم نگه دار تا کسی تاجت را نرباید. هرکه غالب آید، او را ستونی در معبد خدایم خواهم ساخت و دیگر آنجا را هرگز ترک نخواهد کرد. بر او نام خدایم را و نام شهر خدایم، اورشلیم جدید را که از جانب خدا از آسمان نازل میشود و نام جدید خود را خواهم نوشت.» (مکاشفه یوحنا ۳: ۱۱-۱۲)
پروفسور جلالی. گلاسکو. بهار ۲۰۱۸ میلادی