هلاک‌شوندگان، از آنجا که محبت حقیقت را نپذیرفتند تا نجات یابند. به همین جهت خدا به ایشان عمل گمراهی می‌فرستد تا دروغ را باور کنند. (دوم تسلونیکان ۲: ۱۱-۱۰)

این آیات اشاره به کسانی دارد که علاقه‌ای به حقیقت و پارسایی نداشته و درعوض از اعمال شریر خود و ناراستی لذت می‌برند.(دقت کنید که باور به عقاید نادرست باعث شیوه زندگی و رفتار شرارت‌بارانه می‌شود.) خداوند نیز به خاطر علاقه آن‌ها به ناراستی و بی‌توجهی‌شان به حقیقت و راستی، ایشان را به حال خود رها می‌کند تا دروغ را باور کرده و آنچه را که دل شریرشان دوست دارد، حقیقت بپندارند. خداوند بانی گناه و هلاک شدن آن‌ها نیست بلکه چون آن‌ها انجیل و حقیقت کلام مکاشفه خداوند را قبول نمی‌کنند، خدا نیز مجازاتی روحانی بر آن‌ها نازل می‌کند تا از عقاید غلط خود اطمینان پیدا کرده و بر اساسش زندگی کنند.

اگر از هفتاد میلیون نفر جمعیت ایران نظرخواهی شده و از آن‌ها بپرسند تا بدون ترس از اینکه کسی اسم آن‌ها بداند و یا نظرشان سانسور شود، واقعیت را بیان داشته و بگویند که به نظر آن‌ها پلیدترین، بی‌شرم و حیاترین، دروغگوترین، غیرقابل‌اعتماد‌ترین، خیانتکارترین، شهوت‌بارترین و منفورترین انسان‌های کره زمین چه کسانی هستند؟ همه به اتفاق اراء خواهند گفت:…آخوندها!

اگر از آخوندها سؤال شود که به نظر آن‌ها مؤمن‌ترین، مقدس‌ترین، متقی‌ترین، مسلمان‌ترین، خداپرست‌ترین و بهترین انسانهای روی زمین چه کسانی هستند که خداوند باید آن‌ها را به بهشت بفرستد؟ با اطمینان خواهند گفت؛ ما آخوندها!

اسلام عزیز علی‌رغم ادعاهای زیادی که می‌کند قادر نیست حتی جدی‌ترین پیروانش را بدل به انسانهای شرافتمندی کند. توجه به زندگی و منش بزرگان و رهبران اسلامی باطل بودن ادعای  اسلام را بر همه آشکار می‌سازد. این موضوع نه تنها شامل رهبران کنونی دین است بلکه تاریخ مکتوب هزار و چهارصدساله نیز بر آن گواهی می‌دهد. توهمی کورکننده در تعالیم اسلامی وجود دارد؛ مجتهدین و مراجع اسلام بزرگترین دروغ ممکن را پذیرفته‌اند. آن‌ها باور دارند که کلام مکشوف خداوند نیاز به اصلاح و تدوین داشته و لذا آخرین نبی از سوی او فرستاده شده تا این کار را انجام دهد. آن‌ها ایمان دارند که محمد و دینش از سوی خدای حقیقی است و پیروی از او باعث رستگاری فرد و بهبودی جامعه بشری می‌شود. ایشان کلام مکتوب خداوند و نوشته‌های تمامی پیامبران واقعی را رد می‌کنند بدون اینکه حتی یک بار زحمت خواندنش را به خود داده باشند.

آن‌ها عاشق دین محمدی و حسن و حسین هستند زیرا به ایشان اجازه می‌دهد تا گناهان خود را در زیر ردای دینشان پنهان سازند. اسلام به آن‌ها مجوزی می‌دهد تا حساب بانکی خارج از کشورشان را با پول صدقه و بیت‌المال مردم پر کرده و تظاهر به زندگی ساده و خداپرستانه داشته باشند. آن‌ها نمی‌دانند که ؛ «خداپرستی با قناعت سودعظیمی است. زیرا که به این دنیا هیچ نیاوردیم و واضح است که از آن هیچ نمی‌توانیم برد. » (اول تیموتائوس ۶: ۷-۶)  اسلام به آن‌ها اجازه داده تا شهوات خود را با تعدد زوجات و صیغه و متعه سیراب سازند و درعین حال خود را پرهیزکار بدانند. آن‌ها نمی‌دانند که خداوند گفته؛ «ظالمان وارث ملکوت خدا نمی‌شوند. فریب مخورید زیرا فاسقان، زناکارن و لواط کاران، دزدان، طمعکاران، میگساران، فحاشان و ستمگران وراث ملکوت خدا نخواهند شد.» (اول قرنتیان ۶: ۱۰-۹)  آن‌ها به اعمال مذهبی خود افتخار کرده و به غرور و خودخواهی خود پروبال می‌دهند و درعین حال خود را فروتن می‌پندارند. ایشان نمی‌دانند که؛ «خدا با متکبران مقاومت می‌کند ولی فروتنان را فیض می‌بخشد.» (اول پطرس ۵: ۵)  اسلام به آن‌ها اجازه می‌دهد تا به مصلحت خود دروغ بگویند و درعین حال خود را خداپرست بدانند. اما نمی‌خواهند که بدانند؛ «همه دروغگویان نصیب ایشان در دریاچه افروخته شده به آتش و گوگرد خواهد بود.» (مکاشفه ۲۱: ۹) دین محمدی از آن‌ها خواسته تا هر نظر مخالفی را با وحشتناک‌ترین طریق ممکن از میان بردارند و در عین حال سر به سجاده بگذارند. آن‌ها کلام خداوند را نخوانده‌اند که فرموده است: «هر که به برادر خود بی‌سبب خشم گیرد مستوجب حکم باشد و هر که احمق گوید مستحق آتش جهنم بود.» (متی ۵: ۲۲)

اسلام به مراجع، رهبران و پیروانشان با همه گناهان و جنایاتی که مرتکب می‌شوند، وعده اجر اخروی را نیز می‌دهد. یک مسلمان متقی از نظر شرعی می‌تواند هم حرمسرایی در این دنیا داشته باشد و هم بعد از مرگش به حرمسرای بسیار بزرگتری با حوریان باکره وارد شود. به همین دلیل در زمان پاگیری اسلام رزمندگانش حاضر بودند تا حجله عروسی را بدون غسل گرفتن ترک کرده و به میدان نبرد با کفار بروند تا به حجله بزرگ‌تر و جاودانی داخل شوند. برای یک انسان نفسانی با تفکری نفسانی چه دینی بهتر از اسلام؟

حقیقتی که آن‌ها از آن کاملاً بی‌خبرند و نمی‌خواهند آن را بدانند این است که: «اگر کسی از سر نو زاده نشود، ملکوت خدا را نمی‌تواند ببیند.» (یوحنا ۳: ۳) انسان نفسانی غیرممکن است بتواند وارد ملکوت خداوند بشود مگر ابتدا تغییر و تحولی روحانی را تجربه کند. انسان نفسانی خیال می‌کند می‌تواند با اعمالش خدا را از خود خوشنود سازد. وی گمان دارد که با کمی تلاش و تزکیه نفس بدل به فرد مورد قبول خدا می‌شود. آن‌ها رأی خداوند را درباه بنی‌آدم نمی‌دانند که؛ «کسی پارسا نیست، یکی هم نه! کسی فهیم نیست، کسی جویای خدا نیست. همه گمراه و جمیعا باطل گردیده‌اند. نیکوکاری نیست، یکی هم نه. » (رومیان ۳: ۱۲-۱۱) به همین دلیل نیز ابتدا باید خداوند انقلابی در درون وی به وجود آورده و شریعت خود را -که آدمی به طور طبیعی از آن گریزان است- بر آن نقش کند.

مسلمین غیور خیال می‌کنند که خدا را می‌شناسد و او را خدمت می‌کنند درحالیکه شیوه زندگی آن‌ها اشاره به حقیقتی دیگر دارد؛ «هر که گناه می‌کند برده گناه است.» (یوحنا ۸: ۳۴) ایشان که مثل بقیه مردم برده گناه بوده و در اسارت آن می‌باشند، گناه را در شکل ظاهری‌اش فقط در دیگران می‌بینند. غیرت دینی آن‌ها از مشاهده آن به جوش آمده و زندان‌ها، شکنجه‌گاه‌ها و قبرستان‌ها را در طول حکومتشان از مردم گناهکار پر ساخته‌اند. هیچ‌کس حق اعتراض و انتقاد را از رهبران محترم دین نداشته و شدیدترین مجازات‌ها در انتظارش خواهد بود. زیرا ایشان خود را نماینده بر حق خدایشان بر روی زمین فرض می‌کنند. آن‌ها برای زدودن گناه از جامعه مامورینی را گماشته‌اند تا با آن مقابله کند. آن‌ها حتی پاشیدن اسید به صورت زنان را مباح و شرعی اعلام می‌کنند تا جلوی گناه گرفته بشود.  آن‌ها کلام خداوند را نخوانده‌اند که می‌گوید؛ «چگونه است که خس را در چشم برادر خود می‌بینی و پاره چوبی که در چشم خود داری نمی‌بینی؟…ای ریاکار ابتدا پاره چوب را از چشم خود بیرون کن آنگاه نیک خواهی دید تا خس را از چشم برادرت بیرون کنی.» (متی ۷: ۶-۳)

 

بیش از این‌ها می‌توان در بطلان دین محمدی و ادعای شگفت آن نوشت. هر فرد عاقلی که ذهنش را به کار گیرد به راحتی می‌تواند به این نتیجه برسد اما ترس از مرگ و هراس از عذاب جاودانی که همه منکران محمد به آن دچار می‌شوند جلو فکر کردن و اندیشیدن مسلمان‌زاده‌ها را می‌گیرد.  مردم ترسانده شده‌اند تا مبادا فکر خود را به کار گیرند؛ به آن‌ها گفته شده هرکس سخن حقیقت را بگوید «اولائک اصحاب النّار هم فیها خالدون»!

اما حقیقت قابل شناخت است و شناختش باعث آزادی ما از ترس، مجازات ابدی و خرافات می‌شود. این حقیقت آزادی‌بخش در خداوند ما عیسی مسیح یافت می‌شود، او گفته است:«اگر شما در کلام من بمانید، حقیقتاً شاگرد من خواهید شد و حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.» (یوحنا ۸: ۳۲-۳۱) باید ترس را کنار گذاشت و جویای این حقیقت شد. خداوند بارها در کلامش ما را تشویق کرده تا جویای او شویم؛ خدای زنده و حقیقی، خدایی که خود را از راه کلام مکتوبش بر ما مکشوف ساخته است.

ترسی از اسلام و ادعای بیهوده آن نداشته باشید و نه از رهبران و مجتهدین دین زیرا خداوند که از دلهایشان آگاه است چنین رایی درباره آن‌ها صادر کرده است: «شما از پدر خود ابلیس می‌باشید و خواهش‌های پدر خود را به عمل می‌آورید. او از اول قاتل بود و در حقیقت ثابت نمی‌شود برای اینکه در او حقیقت نیست. هرگاه به دروغ سخن می‌گوید از ذات خود می‌گوید زیرا دروغ‌گو و پدر دروغگویان است.» (یوحنا ۸: ۴۴)