«دزد نمی‌آید مگر آنکه بدزدد و بکشد و هلاک کند. من آمدم تا ایشان حیات یابند» (انجیل یوحنا۱۰: ۱۰)

این آیات سخنان عیسی مسیح است که دو نکته‌ٔ مهم را به ما معرفی می‌کند؛ نکته اوّل اینکه کسانی آمده‌اند که تعالیمشان منجر به هلاکت و مرگ دیگران می‌شود و در این آیه به عنوان دزد از آن‌ها یاد شده٬ معلمینی که تنها به فکر منافع فردی خود هستند و در این راه حتی از کشتن دیگران هم دریغ نمی‌ورزند. نکته دوّم که این آیه به ما یادآور می‌شود علت فرستادن عیسی مسیح به این جهان می‌باشد. از آنجا که در این مورد سوءتفاهم زیادی وجود دارد لذا ضروری است که از زبان خود خداوند دلیل آمدن وی را به این دنیا بشنویم؛ خداوند به ما نمی‌گوید که عیسی مسیح یک فرستاده و یا پیامبری است که برای هدایت و یا راهنمایی بشر فرستاده شده است. همچنین علت آمدن او این نبود تا به پیروانش برکات دنیوی و جسمانی رساند. (زیرا بهترین این برکات٬ موقتی و ناپایدار هستند درحالیکه سلطنت او آسمانی است و جاودانی.)

به علاوه او به این دنیا نیامد تا آن را بدل به مکانی بهتر سازد تا همه در آسایش و آرامش با همدیگر زندگی کنند. دلیل آمدنش این هم نبود که گناهکاران٬ جنایتکاران و افراد شریر را مجازات کند. (هر چندکه او هر دو این کارها را در زمان بازگشت دوباره‌اش انجام خواهد داد.) بلکه علت تناسخ خداوند ما عیسی مسیح این بود که امکان رستگاری و حیات ابدی را برای همه انسان‌ها من جمله جنایتکاران و افراد شریر و ظالم فراهم سازد. او به این جهان فرستاده شد تا امکان حیات را برای ما پدید آورد. بدیهی است که منظور کلام در اینجا حیات جسمانی نیست زیرا خداوند این هدیه را به تک تک ما داده و ضرورتی نداشت تا برای بخشیدن دوباره آن کسی به این جهان بیاید. اگر او آمده تا به ما حیاتی را برساند می‌توان به طور منطقی نتیجه گرفت که ما فاقد آن حیات هستیم. این دقیقاً تعلیمی است که کتاب مقدس در مورد وضعیت هریک از ما به دست می‌دهد: مطابق آموزه روشن و صریح کتاب مقدس همه ما مرده در گناه هستیم. ( افسسیان۲: ۱) رابطه ما با خداوند قطع شده و از تمام برکات مربوط به مشارکت با خداوند محروم هستیم.

از سویی شایسته توجه است که تنها خداوند است که قدرت حیات بخشیدن را دارد. تنها و تنها اوست که بدون نیاز به هیچ نیرویی خارج از خود از ازل تا به ابد وجود داشته و خواهد بود٬ او سرچشمه حیات و زندگی تک تک ماست و هرآنچه که قابل رویت است و حتی فرشتگان و جهان غیرمرئی. این آیه به ما می‌آموزد که عیسی مسیح در خود این قدرت الهی را دارد تا به هرکس که اراده نمود حیات ببخشد٬ زیرا او همان خدای متعال است که در زمانی موعود وارد قابل بشری شد و به جهان مادی پای گذارد. در کلام خداوند به ما اطلاع داده شده که این مسیح بود که در ابتدا همه هستی‌ها را از نیستی پدید آورد. هم او که در ابتدا با گفتن کلامی کائنات را آفرید به این جهان آمد تا به هرکه بدو ایمان آورد حیات جاودانی ببخشد؛ حیاتی که از لحظه ایمان آغاز شده و تا به بهشت و ابدیت ادامه خواهد کرد. حیاتی که کسی قادر به گرفتن آن از ما نخواهد بود.

این مژده نیک باید حداقل ما را به پرس وجو و کنجکاوی وادارد٬ شایسته است که از خود بپرسیم چگونه می‌شود به این حیات رسید؟ ما در جامعه‌ای بزرگ شده‌ایم که از وقتی ما را به دبستان فرستادند و اول صبح به صف شدیم تا وقتی که بالغ گشته و به نمازجمعه رفتیم٬ مکرراً فریادمان این بوده: مرگ بر آمریکا٬ مرگ بر انگلیس٬ مرگ بر اسرائیل٬ مرگ بر منافق٬ مرگ بر ضد ولایت فقیه… ما دیگران را دیده‌ایم که به بهانه‌های مختلف به دار کشیده شدند. صفحات روزنامه‌ها پر است از تصاویر افراد اعدامی و کشته شدگان. اینک حلق آویز کردن مجرمان در ملاء عام چنان عادی شده که مردم گویی به تماشای مسابقه فوتبال می‌روند! زن و مرد٬ پیر و جوان با شوق به دور محکوم حلقه زده و انتظار می‌کشند تا شاهد آخرین دست و پازدن‌های فرد قربانی باشند. کوچکترها منتظرند تا پس از پایان اعدام به سرعت سکّه‌هایی را که از کیسه محکوم به زمین ریخته شده جمع آوری کنند. مرگ بسیار عادی و رومزه شده و تنها چیزی که ارزش ندارد زندگی من و شماست. این دیگران بودند که قبرستانها را آباد می‌کردند. آری اکنون مرگ به صحنه حیات کشیده شده و جزئی از زندگی روزانه ما. در چنین تاریکی مرگزا و ناامیدکننده‌ای است که مسیح به ما مژده حیات واقعی و جاودانی را می‌دهد؛ او به این دنیا آمد تا به ما حیات بدهد. به هر یک از ما که به او ایمان آوریم٬ زیرا خدای مَحبت از وضعیت مرگبار ما به خوبی آگاه است و می‌داند که راه دیگری وجود ندارد. او با مرگ خود بر صلیب٬‌ مرگ و صاحب قدرت مرگ را نابود ساخت تا برای آدمی حیات را به ارمغان آورد٬ حیاتی که به وفور به تک تک ایمانداران داده خواهد شد.