«و چون سرهنگی که مقابل وی ایستاده بود دید که بدین طور صدا زده روح را سپرد٬ گفت: در حقیقت این مرد پسرخدا بود.» (انجیل مرقس۱۵: ۳۹)

این‌ اعتراف سربازی رومی است که شاهد بر صلیب شدن خداوند ما عیسی مسیح بود. هرچند او بارها برصلیب کشیدن جنایتکاران را دیده بود اما هیچ‌کس چون مسیح با بردباری و بدون اعتراض خود را به دست جلادانش نسپرده بود. جرمی که او مرتکب شده بود این بود که خود را پادشاه اسرائیل دانسته بود. اما پادشاهی که برای برقراری حکومتش دست به شمشیر و یا جنگ نیازیده بود. شاید ظلماتی که در زمان مصلوب شدن وی زمین را فراگرفت و یا دعای مسیح تا خداوند قاتلینش را ببخشد آن سرهنگ رومی را به این اقرار واداشت.

مطابق تعلیم کتاب مقدس مسیحای وعده داده شده در عهدقدیم فردی بود از ذرّیت ابراهیم و از خانواده داوود پادشاه. باور مسلمین بر این است که در کلام خداوند مقام و جلال فوق بشری هرگز به مسیح داده نشده است. ایشان عقیده دارند که قوم یهود در انتظار آمدن مسیحا بود اما هرگز انتظار نداشتند که وی کسی بیش از یک پیامبر عادی و یا فردی معمولی باشد. به همین دلیل هم رهبران قوم وی را به خاطر ادعای بیهوده‌اش به رومیان سپردند تا او را به صلیب کشند.

در پاسخ چنین برداشت غلطی باید گفت؛ درست است که ذهن یهودیان با کنارگذاردن شریعت موسی و یا دعوت غیریهودیان برای دریافت برکاتی که یهودیان آن‌ها را خاص قوم خویش می‌دانستند٬ مشکل داشت و به راحتی قادر به پذیرفتن آن نبود. اما صحیح نیست که بگوئیم در ذهن کسانی که با نبوتهای کتاب‌های عهد قدیم و یا حتی مزامیر داوود آشنایی داشتند٬ مشکل زیادی در پذیرش مقام فوق بشری مسیح وجود داشت. نمونه آن نتانائیل است که به محض اینکه دریافت او مسیحایی است که در تورات و کتاب‌های انبیاء به آمدن او وعده داده شده٬ گفت: « ای استاد تو پسرخدایی» (انجیل یوحنا۱: ۴۹) واضح است که شهادت وی بر اساس مطالبی بود که وی از تعالیم کتاب مقدس در مورد مسیح می‌دانست.

نمونه دیگر مارتاست که وقتی برادرش ایلعازر مُرده بود و مسیح چهار روز پس از مرگ وی به دیدار آن‌ها رفت٬ حتی پیش از اینکه شاهد زنده گشتن برادرش به دست مسیح باشد اعتراف کرد «ای آقا ایمان دارم که تویی مسیح پسرخدا…» وی با نبوتهای عهدقدیم در مورد مسیحا آشنا بود و می‌دانست که او از جلالی مافوق انسانی برخوردار است.

می‌توان به پطرس اشاره کرد که مدتی بعد و در پاسخ سؤال مسیح و به نمایندگی از طرف دیگر شاگردان چنین اعتراف کرد: «توئی مسیح پسر خدای زنده» (انجیل متی ۱۶: ۱۶)

تمامی ایشان اعتقاد داشتند که او پسرخداست٬ به معنایی که اطلاق آن به یک انسان معمولی کاملاً کفرآمیز است. به یادداشته باشیم که همه آن‌ها یهودیانی بودند که با شریعت موسی و احکام کتاب مقدس آشنایی داشتند. با این حال وقتی که پی بردند که مسیحای وعده داده شده در نبوتهای پیامبران ظهور کرده و با چشمان خویش شاهد کارهای وی بودند٬ بدون واهمه وی را پسر خدا خواندند و مسیح هرگز ایشان را از این کار منع ننمود.

شایسته است که یادآور شویم اشارات به مقام الوهی مسیح نه تنها در عهد قدیم نادر نیست بلکه برای کسانی که کلام را به دقت جستوجو و مطالعه کرده باشند٬ یافتن این اشارات چندان مشکل نیست. به همین دلیل است که شاگردانش بدون درنگ وی را پسر خدا می‌خواندند. می‌توان به یکی دو نمونه از این آیات اشاره کرد:

«فرمان را اعلام می‌دارم؛ خداوند به من گفته است: تو پسر من هستی…»(مزمور۲: ۷)

«زیرا که برای ما ولدی زائیده و پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سرور سلامتی خوانده خواهد شد.» (اشعیاء نبی۹: ۶)

دوستان شکّاک با تمسخر از ما خواهند پرسید پس مادرخدا چه کسی است؟ غافل از اینکه خداوندما عیسی مسیح از ازلیّت و همیشه پسرخدا و برابر با او بوده و هست و خواهد بود. ما به یک خدای یگانه و ازلی اعتقاد داریم در سه شخص یا اقنوم؛ خدای پدر٬ خدای پسر و روح القدس. تنها خدای زنده و واقعی آن چنانکه خود را در یگانه کلام تغییرناپذیرش و قابل اعتمادش بر ما مکشوف شاخته است.