۱ – مسیحیت حقیقی همیشه از الهام، کفایت و برتری کتاب مقدس آموخته است. آن مسیحیت حقیقی به مردم گفته که «کلام نوشته‌شدۀ خدا» تنها دستور قابل اعتمادیست برای ایمان و عمل و زندگی دینی؛ که خدا چیزی را برای ایمان بیش از آنچه که در این کلام باشد نمی‌خواهد، و هیچ چیزی که با آن تضاد دارد درست نیست. آن هیچوقت اجازه نداده که منطق یا حکم و صدای کلیسا در فرای آن یا هم سطح کتاب مقدس قرار داده شود. بلکه پیوسته به این اعتقاد بوده که، هرچه ما آنرا به درستی نفهمیم، اما آن کتاب کهن برای تنها معیار و استاندارد زندگی و آموزش می‌باشد.

– ۲ –

مسیحیت حقیقی همیشه به کامل از گناهکاری، تقصیر و فساد ذات انسان آموخته است. مسیحیت حقیقی به مردم گفته که، ایشان در گناه، متولد شده، سزاوار خضب و لعنت خدا بوده، و طبیعتاَ به بدی تمایل دارند. آن هیچ وقت اجازه نداده که مردان و زنان موجوداتی ضعیف و رقت بار بوده، که وقتی مایل باشند می‌توانند خوبی کنند و خودشان با خدا آن صلح را ایجاد آورند. بر خلاف این، آن مسحیت حقیقی بطور مداوم از خطر و پستی انسان، و نیاز او برای آمرزش الهی و کفارۀ گناه خود، تولدی جدید با تحول روحانی، و تبدیل کامل دل اعلام کرده است.

– ۳ –

مسیحیت حقیقی همیشه در جلوی مردم، خداوندْ عیسی مسیح را به عنوان والاترین موضوع ایمان و امید در دین قرار داده است – یعنی عیسی مسیح به عنوان واسطۀ الهی بین خدا و انسان، تنها منبع آرامش وجدان، و ریشۀ تمام حیات روحانی است. اصول اساسی‌ای را که در مورد مسیح اصرار داشته اینها هستند: — کفارۀ گناهانمان را که او با مرگ خود بجا آورد، فدیۀ او بر صلیب، بازخرید کامل از تقصیر، گناه و محکومیت بتوسط خون او، پیروزی او بر قبر توسط قیام او، زندگی فعال در شفاعت او در دست راست خدا، و ضرورت مطلق از ایمان ساده به او می‌باشد. به خلاصه، مسیحیت حقیقی مسیح را در اول و آخر الهیات مسیحی قرار داده است.

– ۴ –

مسیحیت حقیقی همیشه به شخص خداوند روح القدس احترام گذاشته، و عملکرد او را تمجید و بلند می‌کند. مسیحیت حقیقی هرگز نیاموخته که تمام مسیحیان اسمی توسط گرفتن غسل تعمید، یا بخاطر اینکه عضو کلیسایی هستند طبیعتاَ فیض روح الهی را در دل خود دارند. بلکه آن پیوسته آموخته که ثمره‌های روح القدس تنها مدرک داشتن روح است، و آنکه این ثمره‌ها باید دیده شوند! آن همیشه آموخته که، ما باید با روح متولد شویم، با روح رهبری شویم، با روح پاک و مقدس شویم، و عملیات روح را در خود تجربه کنیم. تنها علامت‌های عملیات رضایت آمیز روح القدس و ثمرۀ آن را در پیروی نزدیک با خدا در راه فرمان و کلام او، زندگی مقدس، محبت، از خود انکاری، پاکدامنی، و غیرت و شوق برای کارهای نیک، دیده می‌شود.

مسیحیت حقیقی چنین است. برای دنیا چیز خوبی می‌شد اگر بطور بیشتری آنگونه مسیحیت را در طول ۱۹ قرن اخیر داشتیم! در بسیاری از موارد، و در بسیاری از نقاط دنیای مسیحیت، خیلی کم از آن وجود داشته است – و اینک دین مسیح بنظر می‌رسد که منقرض شده، و بسیار در تحت تمسخر و کاهش یافته است.

این مسیحیتی‌ است که در ایام رسولان «زمین را زیر و زبر نموده» بود! این بود که معابد بت‌پرستان را از مردم بت‌پرست خالی کرد؛ این بود که فیلسوفان یونانی و رومی را شکست داد، و حتی نویسندگان غیر مسیحی را مجبور کرد تا اعتراف کنند که پیروان این «خرافات جدید»، همانطور که ایشان مسیحیت را می‌خواندند، مردمی هستند که به همدیگر محبت داشته، و در زندگی پاک و مقدسی بسر می‌برند!

هیچوقت فراموش نکن، که اصول عمدۀ مسیحیت حقیقی، آنهایی هستند که در بیشتر مواقع انسان طبیعی را خوشحال نمی‌کند. بلکه برعکس، آنها دقیقاَ اصولی هستند که برای ناپسندی و توهین سنجیده شده‌اند. انسان مغرور دوست ندارد بشنود که او ضعیف و مجرم گناهکاری است — که او نمی‌تواند جان خود را نجات دهد، و باید به عمل شخص دیگری اعتماد کند — که او باید در پاکی و خود انکاری زندگی کند، و از این دنیا بیرون آید.

با این حال، این مسیحیتی است که در هر موقع به انجام اعمال نیک می‌باشد، در هر جا که خوبی واقعی عمل شود دیده می‌شود. تنها آموزش دینی که باعث اثرات محکم و مثبتی هست، آن است که به این آموزشهایی که ذکر کردم امتیاز عمده‌ای دهد. هرکجا که اینها بدرستی آموزش داده شود، مسیحیت می‌تواند به ثمره‌های خوب آن اشاره کند – که خود مدرک عالی هست برای اثبات سرچشمۀ الهی آن. هزاران نفر مسیحیان اسمی هستند که حیات یا واقعیت در دین و ایمان خود ندارند – و تنها اسماَ عضو کلیسای مسیح هستند. به جز حضور خود در کلیسا در روزهای یکشنبه، به هیچ وجه مدرکی دال از مسیحیت حقیقی ایشان موجود نیست. اگر که زندگی روزانۀ ایشان را نشان کنی می‌بینی که، ایشان نه به جان خود فکر می‌کنند، و احساس و مراقبتی برای روح خود، و هم برای خدا یا ابدیت ندارند. مردان و زنانی که در روزهای یکشنبه کلیساها را پر می‌کنند – و بعد از آن زندگی دنیوی و خودخواهانه‌ای را تا هفتۀ آینده در بر دارند – و همینها بهترین و کارآمدترین دوستان شیطان می‌باشند.

ایمان حقیقی فقط یک «پذیرش فکری» از چند نکات الهی نیست – بلکه یک حقیقت زنده، مشتعل و محرک است، که با محبت در عمل بوده، دل را پاکسازی می‌کند، بر دنیا پیروز شده، و ثمرۀ بسیاری از قدوسیت و اعمال نیک را حاصل می‌شود. پس بیایید تا آنگونه زندگی کنیم که نشانۀ ایمان ما به هر نقطه و واژه کتاب مقدس باشد – یعنی مثل اینکه یک مسیح مرده، رستاخیز شده، شفاعت کننده، و آینده را در پیش چشمان خود همیشه داریم!