زنان در جوامع اسلامی ظلم دوچندانی را متحمل می‌شوند زیرا خود را چه از نظر حقوقی، اجتماعی و یا فردی در موقعیت بسیار پائینتری از مردان می‌یابند. میراث دختران از پدرشان نیمی از میراث پسران است و خون بهای زنان نیمی از خون بهای مردان. زنها از بدیهی‌ترین و انسانی‌ترین حقوق فردی محروم شده‌اند و با این حال با جسارت ادعا می‌شود که دین جاهلی باعث شرافت و سربلندی زنان شده است! دلیل آن هم این است که اعراب جاهلی دختربچه‌هایشان را زنده به گور می‌ساختند و بنیانگزار اسلام این کار را منع کرد. بلی، زنان مسلمان باید خدا را شکر کنند که کسی آن‌ها را زنده به گور نمی‌کند!

باید پرسید که ریشۀ این بی‌عدالتی اجتماعی و رفتار غیر انسانی‌ با زنان چیست؟ چرا شوهران اغلب در روابط زناشویی بی‌وفایی کرده و حتی به ایشان حق ازدواج به چندین زن داده شده ولی انتظار دارند که همسرانشان وفادار بمانند؟ چرا مردها حق کتک زدن و ضرب و شتم زنانشان را دارند؟ چه کسی به مأمورین گشت ارشاد اسلامی مجوز چنین رفتاری را با زنان داده است؟ در یک کلام، ریشۀ این‌گونه برخورد و رفتار با زنها از چه منشأیی آب می‌خورد؟ برای درک درست این قضیه خوب است که به دو واقعۀ معروف به صورت مختصر اشاره کنیم. علاقمندان می‌توانند جزئیات کامل این دو اتفاق تاریخی را در کتاب‌های حدیث و یا تفسیر قرآن مطالعه کنند.

رخداد اول

‹زید› که محمد او را به پسرخواندگی خویش برگزیده بود، سومین فردی بود که به اسلام گروید. وی ‹زینب› دختر ‹جاحش› – دخترعموی محمد – را به زناشویی گرفته بود. روزی محمد به دیدار زید می‌رود اما او در خانه نبوده و زینب که لباس اندکی به تن داشته، در را به روی پسرعمویش باز کرده و او را به خانه دعوت می‌کند. محمد از زیبایی او به حیرت درآمده و می‌گوید که، تو می‌توانی دل هر مردی را بربایی! اما وارد خانه نمی‌شود.

زینب واقعه را به شوهرش بازگو می‌کند و او هم به سرعت نزد پدرخوانده‌اش رفته و می‌گوید که حاضر است تا همسرش را طلاق دهد. اما محمد پاسخ منفی داده و می‌گوید، همسرت را نگاه دار و از خدا بترس! با این حال، زید سرانجام زنش را طلاق می‌دهد ولی محمد نمی‌خواسته تا عروس خود (زن پسرخوانده‌اش) را به همسری بگیرد. تا اینکه روزی وقتی که در جوار ‹عایشه› (زنی که در ۶ سالگی به ازدواج با او در آمده بود) نشسته بوده، آیه‌ای نازل می‌شود. محمد با خوشحالی می‌گوید، کیست که این خبر نیک را به زینب برساند که می‌تواند به همسری من درآید! آیات ۲ تا ۷ سورۀ ۳۳ اجازه می‌دهد که پدران مسلمان با همسران پسرخوانده‌ خویش ازدواج کنند.

رخداد دوم

محمد به پیروانش اجازه می‌دهد که هم‌زمان با ۴ زن ازدواج کنند، اما آیه‌ای نازل شده که به او حق ازدواج با۱۳ زن را می‌دهد. برای جلوگیری از حسادت زنهایش، او هر شبی را با یکی از آن‌ها می‌گذراند. وقتی که نوبت ‹حفسه› می‌رسد، وی در خانه نبوده زیرا به دیدار پدرش رفته بوده است. وقتی که بازمی‌گردد درمی یابد که شوهرش منتظر نمانده و به بستر مریم، یکی از صیغه‌هایش رفته است. ‹حفسه› عصبانی شده و تهدید می‌کند که قضیه را به دیگر زنان خواهد گفت. محمد برای آرام کردن او قول می‌دهد که تا مدتی از مریم دوری کند. اما حفسه، به عایشه که او هم از مریم زیباروی نفرت داشته، ماجرا را بازگو می‌کند.

بر محمد که در حرم خویش دچار مشکل شده بوده، آیه‌ای نازل می‌شود؛ آیات ۱۵ و ۱۶ سورۀ ۶۶ که به او اجازه می‌دهد که زیر قولش زده و به بستر مریم بازگردد، همچنین به او این حق داده می‌شود که همسرانش را توبیخ کرده و بترساند که اگر به بدخویی ادامه دهند، ایشان را ترک کند. سپس او یک ماه تمام را دور از زنان دیگر و با مریم می‌گذراند. این ترفند کارگر شده و زنان عاصی را به جای خود می‌نشاند. سرانجام ‹ابوبکر› (پدرعایشه) میانجیگری کرده تا محمد زنان احمقش را ببخشد.

تفکر اسلامی

مفسرین اسلامی سعی کرده‌اند تا برای این رفتار رهبر دینی‌شان دلیل و برهان تراشیده و آن را توجیح کنند. اما واقعیت این است که در دین محمدی، زنها موجودات طناز و فریبنده‌ای جلوه داده شده‌اند که زیبائی‌شان مردها را به گناه می‌کشاند. اگر بنیانگزار دینشان زن پسرخوانده‌‌اش را به زناشویی گرفت، دیگر به چه کسی می‌شود اعتماد کرد؟ لذا جهان اسلام ترجیح می‌دهد تا برای پیشگیری از این مشکلات، زنها را در کفنی سیاه مخفی کند. زنها موجودات پستی هستند که تنها برای ارضاء میل جنسی مردها آفریده شده‌اند. قرآن از شوهران مسلمان می‌خواهد که در صورت نافرمانی، زنهای خود را تهدیدکرده و کتک بزنند. به عبارت قرانی: ‹فضربُوهم›! لذا مأمورین گشت ارشاد و شوهران غیور مسلمان، می‌توانند پس از ضرب و شتم با وجدانی آسوده نماز بگزارند.

نتیجۀ این تعالیم این شده که صدها زن افغانی خود را از دست شوهرانشان به آتش بکشند و هزاران زن ایرانی چاره‌ای جز ‹سوختن و ساختن› نداشته باشند. زیرا دقیقأ کسی که بایستی پشت و پناه و حامی ایشان می‌شد، بدل به دشمن جانیشان گشته است. آن‌ها به کدام قاضی و یا دادگاهی می‌توانستند رجوع کنند تا به فریادشان برسد وقتی که شرع نامقدس به شوهران این حق را می‌دهد که آن‌ها را کتک بزنند و یا با کوچکترین بهانه ایشان را طلاق دهند؟

رهبران اسلامی بر این باورند که دادن آزادی به زنها، آن‌ها را تبدیل به افرادی هرزه و فاحشه کرده و در نهایت بنیاد جامعه و خانواده را از هم می‌پاشد. دلیل آن‌ها هم آزادی زنان در جوامع غربی و بی بندوباری در این جوامع است. اما آیا برای این استدلال کودکانه دلیلی هست؟ آیا واقعأ زنها چنان بی‌شعورند که اگر به آن‌ها حقوق انسانی‌شان را بدهیم، مهر و محبت به فرزندان و وفاداری به همسرشان را از یادبرده و بدل به فاحشه می‌شوند؟

مسیح چه می‌گوید

خداوند در کلامش مشکل زنا و پاکدامنی زنها را به نحو دیگری حل می‌کند؛ زنا چون گناهان دیگر، از درون آدمی سرچشمه می‌گیرد. ما نیاز داریم تا از درون و به صورت فردی تغییر کنیم. زور و فشار اجتماعی، فحشا و گناه را از جامعه به خلوت خانه‌ها می‌کشاند. دختران مسلمان ممکن است با لباسی پوشیده و ظاهری پسندیده به خیابان بروند اما گناه را دور از دید مأمورین و در مکانی خلوت مرتکب می‌شوند. همۀ ما نیاز به تغییری درونی داریم تا رابطۀ ما با گناه عوض شده و از آن بیزار شویم. در کلام خداوند، گناه تنها یک امر ظاهری و عملی فیزیکی نیست، بلکه حتی نگاه شهوت آلود ‹زنا› محسوب می‌شود. مسیح به پیروان خود یادآور شد که «شنیده اید که به اولین گفته شده است، زنا مکن. اما من به شما می‌گویم هر کس به زنی نظر شهوت الود اندازد هماندم در دل خود با او زنا کرده است.» (انجیل متی ۵ :۲۷و۲۸)

چگونه می‌توان ذهنیت مردی شهوت باز و طرز نگاهش به زنها را تغییر داد؟ این کار از دست هیچ بشری ساخته نیست. هیچ میزانی از تزکیۀ نفس نمی‌تواند فرد را تغییر دهد. اگر چنین تغییری امکان داشت که بیانگزار دین جاهلی دختری شش ساله را به عقد خویش در نمی‌آورد و ما نباید از پیروانش انتظار بیشتری را داشته باشیم. ایجاد چنین تغییر عظیمی تنها کار خداوند است.

از سوی دیگر خداوند در کلامش ازدواج یک مرد با یک زن را به رسمّیت می‌شناسد. زن و شوهر پس از ازدواج گویی تبدیل به یک واحد می‌شوند. «از اینجاست که مرد پدر و مادر را رها کرده و با همسر خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد.» (افسسیان ۵ :۳۱) تنها در چنین پیوندی است که می‌توان انتظار آرامش و همدردی و تفاهم را یافت. حتی مسلمن نیز به تجربه می‌دانند که اگر از این قاعدۀ خداوند سرپیچی کرده و زنان متعدد بگیرند، جز دردسر و جدال چیزی نصیبشان نخواهد شد. لذا خوشبختانه آن‌ها حتی اگر هم آرزویش را داشته باشند، در عمل نمی‌توانند این سنّت محمدی را حفظ کنند.

به علاوه، خداوند از شوهران مسیحی می‌خواهد به جای اینکه همسرانشان را کتک بزنند، به آن‌ها محبت کنند: «ای شوهران زنان خود را محبت نمائید. چنانکه مسیح هم کلیسا را محبت نمود و خویشتن را برای آن داد.» (افسسیان ۵ :۲۵) اساس پیوند زناشویی در بین ایمانداران مسیحی بر محبت و از خودگذشتگی است. از مردها خواسته شده تا محبت را فرای لذت قرار دهند، تا قدوسّیت و فروتنی را فرای قدرت و سلطه‌گری، و بخشش را فرای محکوم ساختن و ازخودگذشتگی و فداکاری را فرای خودخواهی. «به همین صورت مردان باید زنان خویش را مثل بدن خود محبت نمایند.» (افسسیان باب ۵ :۲۹) پیوند زناشویی، در نظر خداوند پیمانی است مقدس و به سادگی نبایستی شکسته شود. در این معاهده نه تنها حقوق فردی زن کاملأ حفظ شده، بلکه به او امنیت و آرامش خاطر داده می‌شود تا در محیطی مناسب فرزندانش را پرورش دهد.

باید پرسید محرک و انگیزه مردان مسیحی برای چنین رفتاری با زنانشان چیست؟ چرا از ایشان خواسته شده تا به همسرانشان محبت نشان دهند؟ پاسخ این است که آن‌ها با نشان دادن لطف و محبت، مسیح را الگوی خویش قرار می‌دهند؛ «چنانکه مسیح هم کلیسا را محبت نمود و خویشتن را برای آن داد.»

مسیح برای قدرت طلبی، سلطه‌گری، قافله‌زنی و فتح سرزمین‌های مختلف به زمین نیامد. حتی وقتی یهودیان خواستند تا او را پادشاه خود سازند، درخواستشان را رد کرده و گفت که پادشاهی او از این دنیا نبوده و سلطنتی روحانی است. مسیح که برابر با خدای پدر است، جلال و جبروت خویش را ترک کرده و به زمین آمد تا به دیگران خدمت کند، تا بیماران را شفا بخشد، تا دل‌شکسته‌گان را تسلی دهد، تا کورها و کران و مطرودین جامعه را نجات بخشد. او با گناهکاران هم سفره شد و با این کارش خشم خشکه مذهبیون را برانگیخت. در نهایت مسیح محبت خویش به کلیسایش را با رنج کشیدن بر روی صلیب به معرض دید همگان قرار داد. مسیح به خاطر ما و به جای ما بر روی صلیب رنج کشید و عذاب ابدی گناهان ما را بر خویشتن متحمل شد زیرا راه دیگری وجود نداشت. آری، خداوند عادل نمی‌تواند گناه را بدون مجازات بگذارد؛ لذا اجرای عدالت انعطاف ناپذیر خداوند، آتش دوزخ را برمی افروزد. اما محبت خداوند، مسیح -پسر یگانه زاد- را به جای ما به آن آتش می‌سپارد تا ما برای ابد از آن رهایی یابیم.

نیاز دو چندان زنان به مسیح

از زنان مسلمان‌زاده باید پرسید که آیا واقعأ با تمام دل و جان حاضرند که مابقی عمر را با مردی سپری کنند که با ایشان چون یکی از وسایل خانه رفتار کرده و وی را از حق انتخاب و آزادی فردی محروم سازد؟ شما که به تجربه از ‹لعنت زنانگی› در جامعه اسلامی باخبرید، آیا خود را همچنان مسلمان می‌دانید؟

هزاران نفر از دختران و زنان ایرانی در دل خویش به این پرسش پاسخ منفی داده‌اند، اما نیاز به برداشتن گامی دیگر است. متأسفانه عده زیادی که از تعالیم مسیح بی خبرند، گام اشتباهی برداشته و از خدا متنفر شده و اعتقاد به خدا را خرافی و کودکانه تلقی می‌کنند. درحالیکه در درون خود به خوبی آگاهند که ‹یک خدایی هست›.

ای دوستان، چرا به خدای واقعی ایمان نمی‌آورید؟ در مسیح آزادی هست، آزادی از گناه و اسارت آن، او حاضر است تا با روح خود شما را از درون تغییر دهد، تا ریشۀ گناه را در دل شما ضعیف گرداند و به جای آن، محبت به خدا را در دلتان قرار دهد. همۀ ما به این تحول روحانی نیازمندیم. اما نیاز شما بانوان مسلمان زاده دوچندان است زیرا ظلم دو چندانی به شما روا داشته شده است. به مسیح ایمان بیاورید، او پدر یتیمان، همسر بیوه زنان و دوست و یاور ضعیفان است. تنها اوست که می‌تواند شما را از جایگاهی که به شما تحمیل شده، برآورد و به خانواده خداوند پیوند زند. گوشه خلوتی را پیدا کرده و به خداوند بگوئید که گناهکارید، از گناهان خود توبه کرده و از او بخواهید که شما را از درون متحول ساخته و به شما حیات تازه‌ای دهد. اگر با صمیم قلب دعا کنید، بدون شک او شما را خواهد پذیرفت و شما را دختران خویش خواهد ساخت. آه، چه برکتی است که پدر آسمانی خویش را پیدا کنیم.

نوشته دکتر زرین قلوب