فلسفۀ عرفانی
«آزمودم عقل دوراندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را»
تفکر عرفانی، صوفیانه و یا درویشانه به این باور است که رسیدن به واقعیت روحانی تنها با نگاه به درون و باطن میسر است. دیدگاه عرفانی به نوعی اگزیستانسالیزم [هستیگرایی] روحانی یا دنیا پرستی و خود پرستی میانجامد. در واقع، این نتیجۀ اجتنابناپذیر دیدگاه عرفانی است. شخص عرفانی درک عقلانی را بی فایده و ناتوان دیده و به جای آن از طریق احساسات، خیالات، رؤیاهای شخصی، صدای درونی، الهام شخصی، و یا دیگر وسیلههایی که فقط وابسته به طرز تفکر شخصی میباشند، بدنبال حقیقت و راستی میباشد. در این دیدگاه،‹ حقیقت عینی› عملاً به چیزی زائد و بیهوده بدل میشود و به جای آن تجربههای عرفانی هستند که خود را تأئید و تصدیق میکنند. این تجارب به هیچ صورتی تحت کنترل، تأئید و یا تصدیق خارج از تجربه و احساس خود فرد یا واقعیتی عینی نیستند. تجربههای درونی بطور خاصی فقط به آن شخصی که آنها را تجربه کرده ربط دارند واز آنجا که به هیچ فرایند عقلانی و استدلالی بستگی ندارند، بنابراین از هرگونه آزمایش و انتقادی نیز مصون میباشند.
تجربۀ درونی، شخص عارف را به نوعی از ‹واقعیت ذهنی› متقاعد میسازد، که او هیچ شکی در ارزش، راستی و حقیقت آن ندارد. وی آنچه را که به او «گفته و نشان داده شده » باور کرده و می پذیرد. بطور خیلی ساده، دیدگاه عرفانی را میتوان بدین صورت خلاصه کرد؛ باور داشتن به هر عقیدهای دلیلی بر وجود آن است. به نظر عرفا و صوفیان، واقعیت و حقیقت نهایی، صرفاً ذهنی و درونی است؛ بنابراین به ‹رهرو› این امکان را میدهد تا هرگونه واقعیتی را که بخواهد در خیال و ذهنش ایجاد کند. لذا فرد با دیدگاه عرفانی، حقیقت را بوسیلۀ تجربۀ خود «ایجاد» میکند. البته درجات مختلفی از چنین باوری وجود دارد. به عنوان مثال؛ در ردۀ دیدگاه میانه رو عرفانی، بنظر میرسد که این باور وجود دارد که «واقعیتهای مختلفی» وجود دارند، که هر یک مانند دیگری حقیقت دارند، و اینها در تجربههای درونی شخص بر او آشکار میشوند. به هر صورتی که این حقیقت آشکار شود، معیار آن حقیقت صرفاً موضوعی شخصی بوده و به طرز تفکر و تجربۀ فرد بستگی دارد. لذا اینگونه باوری بدون آزمایش، تأئید شده و بدون حفاظت در برابر خطا و اشتباهات به پیش میرود. با این حال، هر عارف بر این عقیده راسخ است که باور و دریافت ذهنی ناشی از تجربۀ وی، جایی برای پرسش دیگران دربارۀ صحت و درستی آن باقی نمیگذارد. زیرا آنها از ‹خود› و اندیشۀ کوتاه بین فرا رفته و به تجربهای متعالی رسیدهاند:
«مرا پرسی که چونی؟ بین که چونم خرابم، بی خودم ، مست جنونم»
ثمرۀ عملی تمام موضوعات به اینجا ختم میشود که هیچ جایی برای استدلال و پرسوجو با کسانی که به جنین نتایجی رسیدهاند، باقی نمیماند. چنین افرادی معمولاً برای مباحثه و دلیل آوردن بر ادعایشان نه فرصتی دارند و نه تمایلی. به روشنی پیداست که دیدگاه عرفانی متضاد با اندیشه خردمندانه و هوشیارانه است. عرفان در هر جامه و لباسی که خود را پنهان سازد، در نهایت به نوع ایمانی فاقد از اندیشه و فکر عقیده دارد. عرفای فارسی زبان با کلامی افسونگرانه و شیرین پیروان خود را به رها کردن عقل و خرد تشویق کرده و آن را مانعی در راه یافتن حقیقت میدانند؛
«بیدل شو ار صاحبدلی، دیوانه شو گر عاقلی کاین عقل جُزوی میشود در چشم عشقت آبله»
مسیحیت عرفانی
عرفان همچون آش شله قلمکاری است که دیدگاهها و فرقههای «مسیحی» را در خود ترکیب داده و میدهد. برخی از این فرقهها و دیدگاههای «مسیحی» مانند لیبرالها، نئو ارتودکس ها، جنبش کاریزماتیک و پنطیکاستی، مسیحیان انجیلی ضد-تفکر، و بخشهایی از کلیسای رومان کاتولیک میباشند که اصولهای عرفانی به سیستم عقیدتی شان وارد شده است. در نتیجۀ پذیرفتن عقاید عرفانی و اضافه کردنشان به تعالیم کتاب مقدس و باورهای رایج کلیسا، جنبشهای مختلفی در کلیساهای غربی بوجود آمده، که به دیگر کلیساهای نقاط دیگر دنیا نیز نفوذ کردهاند. به عنوان نمونه میتوان به پارهای از آنها به شکل مختصر اشاره کرد:
- انواع و اقسام انگیزههای پنطیکاستی و کاریزماتیک، که به دنبال تجربیات درونی هستند.
- جنبش ‹موج سوم› که جنبش جدیدی در بین کاریزماتیکها و پنطیکاستیهای مدرن است، بطور شدیدی بر آیات، معجزات و نبوتهای شخصی تأکید میکند.
- گروههای کاتولیک که تعالیم رهبران عرفانی کاتولیک قدیمی را با ادیان کشورهای شرقی و دیگر سنتهای عرفانی میآمیزند.
- جنبش ‹جنگ روحانی› که به پیروانش میآموزد تا بطور مستقیم با قدرتهای شیطانی و ارواح پلید مبارزه کنند.
- جنبش ‹نبوت شخصی› که ایمانداران را به دریافت مستقیم وحی، الهام و کلام الهی (که اضافه بر کتاب مقدس میباشد) تشویق میکند.
این هجوم فلسفۀ عرفانی در کلیساهایی که خود را انجیلی و در اسم پایبند به کتاب مقدس میخوانند، باعث شده که درهای این کلیساها به روی آموزهها و برداشتهای ‹عصر جدید› گشوده شود. به عنوان مثال: کنترل افکار درونی و پنهانی، شفای درونی، ارتباط با فرشتگان، هدایت انرژیها و افکار درونی، تجزیه و تحلیل خواب و رؤیا، اعتراف و تأئیدات مثبت، و همچنین سایر شیوههای درمانی که از ادیان شرقی، عارفانه و طالع بینی وارد تعالیم کلیسایی شده است. (جالب است که انبوهی از این کتابهای عصر جدید به زبان فارسی ترجمه شده و قفسه های کتابفروشی ها را پر کرده است.) در ابتدا گروهی که به سرعت این دیدگاههای عرفانی را با آغوش باز پذیرفتند، پنطیکاستیها و کاریزماتیکها بودند. اما از دهۀ ۱۹۸۰ میلادی به بعد دیدگاه مسیحیان پروتستان انجیلی نیز بطور چشمگیری تغییر کرده، تا حدی که معلمین دینی که به خود عنوان پروتستان و ‹انجیلی› را میدهند، تعالیمشان بسیار شبیه به افرادی شده است که در گذشته ‹لیبرال› و ‹روشنفکر› خوانده میشدند.
عرفان و کامل بودن کتاب مقدس
کسانی که برای دفاع از تحریف نیافتن و اشتباه نبودن کتاب مقدس میکوشند، همه چیز را بر مذبح ‹عرفان› از دست میدهند. وارد شدن انگیزههای عرفانی در کلیسا موضوع ‹مصون از خطا بودن› و‹تحریف نشدن کتاب مقدس› را بیربط و کم اهمیت میسازد. بدین معنی که، اگر حقیقت بستگی به نظر شخصی دارد و با تجربۀ درونی و یا باطنی حاصل میشود، پس نهایتاً اگر کتاب مقدس صحیح و بدون خطا نباشد، اهیمت چندانی ندارد! اگر «محتوای» ایمان مسئلۀ اصلی نیست، واقعاً چه فرقی دارد اگر کتاب مقدس تحریف شده یا دست نخورده باقیمانده باشد؟
فلسفۀ عرفانی بر ‹الهام یافتگی کتاب مقدس از منبعی خارج از این دنیا› حمله میکند. در نهایت مسیحیت عرفانی، مکاشفه یا ‹الهام › کتاب مقدس را در اصل از بین میبرد. نتیجۀ عملی تفکر عرفانی چنین است ؛ با پذیرفتن دیدگاه ‹تجربۀ شخصی›، مسیحیان انجیلی تمام آنچه را پدرانشان به آن باور داشته و از آن با دقت حفاظت میکردند، از دست میدهند. اگر ما قادر باشیم تا مطلب هدایتکننده و معنیداری را از تفکر در خوابها و تعبیر رؤیاهایمان کسب کنیم، پس چرا دیگر سعی کنیم تا بفهمیم کلام خدا به ما چه میگوید؟ اگر آنچه ‹وحی تازه› خواند میشود یعنی؛ نبوتهای شخصی، خوابها، رؤیاها، و موجودات آسمانی و فرشتگان میتوانند ما را پیوسته در موضوعات روحانی و زندگی هدایت کنند، دیگر نیازی به یک منبع صد درصد قابل اطمینان و تغییر ناپذیر (کتاب مقدس) نیست. دیگر مهم نیست که آیا کتاب مقدس تحریف شده، یا مصون از خطاست یا نه؟
با اینکه مسیحیان عرفانی این نتیجهگیری غیر قابل انکار را رد میکنند، اما به روشنی پیداست که دیدگاه عرفانی، کتاب مقدس را بی اثر و باطل میکند، یا حداقل از اهمیت آن به عنوان تنها مرجع قابل اعتماد میکاهد. زیرا چنین باوری، پیروانش را از کلام نبوت ‹مطمئن› الهی – که تنها دلیل و مقصود ایمان است – به سوی چیزهای نامطمئن و شخصی هدایت میکند.
امیدواریم که خوانندگان عزیز ایرانی دریافته باشند که مسیحیت عرفانی بسیار نادرست و خطرناک است. خطر آن برای ما ایرانیها دوچندان است زیرا ذهن و باور ما مملو از اشعار شیرین و عارفانه است. این عقاید غلط در ادبیات و باور عامه چنان رواجی دارد که خواه ناخواه اثر نامطلوبش را بر هر تازه ایماندار مسیحی میگذارد. از سویی چون کلیسای ایران در حال حاضر بسیار نوپا و ضعیف است، لذا باورهای نادرست به سرعت در آن ریشه میگیرد. افراد کم اطلاعی که خود را معلمین مسیحی می خوانند، نوعی از ایمان مسیحی را آموزش میدهند که به تجارب شخصی و فردی وابسته است. با اینکه آنها از ‹ایمان› صحبت میکنند، اما در آخر ایمانشان کاملأ ‹ایمانی درونی› است، بدین معنی که ایمانشان به موضوع مشخصی خارج از خودشان بستگی ندارد. ایمان این مسیحیان عرفانی در انتها به ‹دل› و ‹نظر شخصی› آنها بازمیگردد؛ ‹ایمانی درونگر› که دلیل و هدفی خارج از خود ندارد. این ایمانی است که نباید آن را در بوتۀ آزمایش گذاشت و زیر سؤال کشید و نقد کرد! برای همین وقتی آنها از خواب یا رؤیایی صحبت میکند، کسی حق آزمایش و انتقاد از آنها را ندارد، زیرا که تجربهای است شخصی. این تجربۀ ایماندار ساده لوح، نیاز به پرس و جو ندارد، بلکه باید آن را بدون چون و چرا پذیرفت.
دوستان عزیز، برحذر باشید که ‹ایمان عرفانی› یک توهم و خیال باطل بیش نیست. «واقعیتی که فقط برای من حقیقت دارد» و به هیچکس دیگری مربوط نیست! ایمانی که فاقد هرگونه دلیلی خارج از شخص میباشد، آن ایمانی نیست که کلام خداوند به ما میآموزد. لذا در نهایت، ‹مسیحیت عارفانه› و ایمانی که فقط بر پایه نظریات و احساسات درونی فرد است، توانایی آن را ندارد تا فرد گناهکار را از موقعیت ناامیدکنندهاش نجات دهد. نهایت کاری که چنین ایمانی قادر به انجامش است، این است که معتقدینش را پیوسته بدنبال تجربههای روحانی و احساسات بهتر تشویق کند. بسیاری از افرادی که خود را مسیحی میدانند در دام ‹چرخۀ زندگی روحانی› افتادهاند. ایشان که از یک تجربه احساس خوشی بهشان دست داده،بدنبال تجربه و احساس جدیدی هستند. آنها با خوش باوری از این جلسه به آن جلسه، و از این کنفرانس به آن کنفرانس میروند تا شاید آن تجربهای را که بهشان وعده شده بدست آورند. اما متأسفانه بدان نمیرسند، و حتی وقتی چیزی از آن را حس میکنند آنرا سریع از دست میدهند. چنین افرادی دارای هیچ مفهوم واقعی از‹ حقیقت› نیستند، بلکه بدنبال تجربه آن هستند. ایشان به خاطر یک خواب، یک تجربه و احساس گذرا به مسیح «ایمان» آوردهاند، و آنرا نباید به هیچ نحو زیر سؤال کشید. پرسش هایی چون؛ آیا آنها واقعأ از گناهانشان توبه کردهاند، آیا زندگی قدیسانه و بدور از گناهی دارند، آیا خداوند به دعاهیشان پاسخ میدهد، آیا روزانه کتاب مقدس را میخوانند و سعی در شناخت بهتر خدایشان دارند؟ آنها را ناراحت میسازد زیرا جواب درستی برایشان ندارند. متأسفانه اینگونه ایمان، ایمان بیفایدهای است چون باعث تغییری در شخصیت آنها نشده است.
‹زندگی برتر مسیحی› را تنها میتوان بوسیلۀ پیشرفت در قدوسیت و با پیروی و متابعت از مسیح بدست آورد. چنین تعالی در مذهب، در نتیجۀ جستجوی درونی، تخیلات، جذبه و رؤیاها حاصل نخواهد شد، بلکه نتیجۀ کار روح القدس و دعا میباشد. تفکر و اندیشیدن به تعالیم مسیحی (جدای از تخیلات درونی و انسانی) فیضی است که ما را در قدوسیت پیشرفت میدهد. جای تأسف است که اینگونه ‹تفکر مسیحی› در بین ایمانداران کم دیده میشود. کتاب مقدس از ما میخواهد که با خواندن آموزه هایش «در آنها تفکّر کنید » (فیلیپیان ۴: ۸) و یا «در این امور تأمّل نما» (اول تیموتاؤس ۴: ۱۵) کتاب مقدس به ما نمیگوید عقل دور اندیش را کنار بگذار تا خداوند را از راهی عارفانه بشناسی. خیر! بلکه ما تشویق به تأمل و تفکر عمیق در مکاشفۀ خداوند شدهایم. ایمانداران با هوشیاری و تعمق اندیشمندانه و پیوسته بر موضوعات کتاب مقدس و با روحی پر از دعا، می توانند احساسات نفسانی و گناهآلود را نابود سازند. نزدیکی به خداوند و بهرهمند شدن از مَحبت خداوند از راه خلسه، سماع و رؤیا ممکن نیست. شاعران بنگی، صوفیان افیونی و درویشهای مست و ملنگ خیال داشتند با جذبه و شعبده بازیهای عرفانی خود را به خداوند نزدیک سازند. دود بنگ، دوغ وحدت، رقص سماع و وردخوانی آنها را به اشراق و تجارب ظاهرأ روحانی میرسانید. اما این شیوه ای نیست که خداوند آن را در کلامش به ما آموخته است. بدیهی است برای شناخت خداوند و مشارکت با او بایستی از دستورالعملی که او صادر کرده پیروی کنیم و بدنبال نوگرایی نباشیم. خداوند به ما میآموزد که تفکر و مطالعه کتاب مقدس توأم با دعا وسیلهای برای مشارکت و رابطۀ نزدیک و صمیمی با خداوندمان عیسی مسیح خواهد بود. منابع بیشتری در این مورد از کلام:
-
ارمیا ۱۷: ۹، « دل از همه چیز فریبندهتر است و بسیار مریض است كیست كه آن را بداند؟»
-
یوشع ۱: ۸، « این كتاب تورات از دهان تو دور نشود، بلكه روز و شب در آن تفكر كن تا برحسب هر آنچه در آن مكتوب است متوجه شده، عمل نمایی زیرا همچنین راه خود را فیروز خواهی ساخت، و همچنین كامیاب خواهی شد.»
-
مزمور ۱: ۱- ۳، « خوشابحال کسی که به مشورت شریران نرود و به راه گناهکاران نایستد، و در مجلس استهزاکنندگان ننشیند؛ بلکه رغبت او در شریعت خداوند است و روز و شب در شریعت او تفکر میکند. پس مثل درختی نشانده نزد نهرهای آب خواهد بود، که میوه خود را در موسمش میدهد، و برگش پژمرده نمیگردد و هر آنچه میکند نیک انجام خواهد بود.»
-
مزمور ۷۷: ۱۲، « و در جمیع کارهای تو تأمل خواهم کرد و در صنعتهای تو تفکر خواهم نمود.»
-
در انجیل یوحنا ۱۷: ۱۷ مسیح در مورد قوم خود به خدای پدر فرمود: « ایشان را به راستی خود تقدیس نما. کلام تو راستی است.»
پس عزیزان بگذارید تا کلام خدا در شما رشد کند، و مسیح را پیروی کنید، نه آنهایی که شما را به درون بینی و تجارب عرفانی تشویق میکنند. یکی از برکات ‹تحول روحانی› این است که به ایماندار قدرت درک کلام خداوند و مطالب روحانی داده میشود. گویی از تأثیر مخرب گناه بر فکر و اندیشه او کاسته شده و به او دیدگان روحانی داده میشود. وی اگر به خواندن روزانۀ کتاب مقدس و دعا کردن منظم ادامه دهد، برکات الهی در هر موقعیتی که باشد بر وی خواهد بارید. تنها با این کار است که آرامش و شادی مسیح در شما همیشه افزون خواهد گرفت. نگذارید تا خیالات و آموزشهای عرفانی شما را از آنچه که مسیح برایتان با خون خود خریده است برباید.
نوشته شبان پ. م.