پارسا

شهروند آسمانی

«پس بترسیم، مبادا با آنکه وعدۀ دخول در آرامی وی باقی می‌باشد، آشکار شود که احدی از شما قاصر شده باشد.» (رسالۀ عبرانیان ۴ :۱)

هیچ‌وقت آرزو کرده‌اید که ای کاش گذرنامۀ کشور دیگری را می‌داشتید تا با آن به راحتی و بدون دردسر به هر نقطۀ از دنیا سفر کنید؟ گذرنامه‌ای‌ معتبر که به حامل آن اجازۀ ورود به هر کشوری را بدهد. می‌دانید که اعتبار هر سندی بستگی به میزان اعتبار صادرکنندۀ آن دارد؛ اگر دولتی قدرتمند و صاحب اعتبار جهانی باشد، شهروندان آن کشور حق عبور از هر مرز و ورود به هر کشوی را خواهند داشت، مگر به آن کشوری که با دولت آن‌ها در جنگ باشد.

در اختیار داشتن چنین پاسپورتی چه تغییری که در شرایط فرد ایجاد نمی‌کند! در هر نقطه‌ای که از دنیا باشد و برایش مشکلی پیش بیاید، کافی است که به سفارت کشورش تماس بگیرد تا او را کمک کنند. شاید شما دوستان و آشناهایی را بشناسید که خانه، خانواده، دوستان و محیط اجتماعی خود را ترک کرده و ساکن کشوری دیگر شده باشند. ایشان به جایی پناه آورده‌اند و سختی‌ها و مشکلات فراوانی را به جان خریده‌اند تا سرانجام گذرنامه‌ای‌ به نامشان صادر شود. آن‌ها به شما خواهند گفت که سالها انتظار و بلاتکلیفی و مرارت ارزشش را داشت زیرا عاقبت ایشان شهروند مملکتی آبادتر شدند. اکنون آن‌ها از حقوق و امتیازهای تازه‌ای بهره‌مند هستند.

بسیاری از ما آرزوی بدست آوردن یکی از این پاسپورتها را داریم تا حقوق از دست رفتۀ انسانی ما را به ما بازگرداند، تا آزادی مدنی را که عمری از آن محروم شده بودیم، برای ما و فرزندانمان فراهم سازد. بدست آوردن گذرنامه‌ کشوری معتبر، ما را از ایستادن در صف ویزا و رد شدن درخواستمان، خلاصی می‌دهد و هنگام ورود به کشوری دیگر با سربلنی می‌توان آن را به مأمور گمرک نشان داده و بدون سؤال و جواب و دردسر، وارد آنجا شد.

بدیهی است که حتی فکر مسافرت به خارج از کشور بدون گذرنامه‌، احمقانه است. همۀ مسافرین هنگام ورود به کشوری دیگر نیاز به سند و مدرکی معتبر دارند. شاید بگوئید که خیال سفر به خارج از کشور را نداشته و نمی‌خواهید وطنتان را ترک کنید. واقیعت این است که، خواهی نخواهی همۀ ما مسافریم و به سوی مقصد معینی درحرکت می‌باشیم. سفر بدون وقفۀ ما از گهواره آغاز شده و به گور می‌انجامد. همگی ما سوار بر عرابۀ زمان هستیم که با قدرت، مداوم و یکنواخت به پیش می‌رود. هر ضربۀ عقربۀ ساعت یادآور این حقیقت است و حرکت سایه روی دیوار، یادآور قدمی پیشتر به سوی مقصد نهایی است.

سفر ما در ابتدا با بهاری زیبا و افسونگر آغاز می‌شود، با هوایی سرمست کننده از بوی گلها و شکوفه های بهاری. همه چیز زیبا و فناناپذیر به نظر می‌آید و حتی لحظه‌ای هم به سرانجام زندگی‌مان نمی‌اندیشیم. اما به زودی برگهای سبز رو به زردی گذارده و خشک می‌شوند. آنچه که زمانی باعث شادی و خشنودی ما می‌شد چون بازیچه‌ای کهنه، بی‌ارزش و خسته‌کننده می‌شود. زمان چون برق می‌گذرد و عمر ما چون علف سبز می‌ماند که خشک می‌گردد. ‹این قافلۀ عمر عجب می گذرد!› عاقبت سفر ما به دو مکان کاملأ متفاوت ختم می‌شود؛ بهشت و دوزخ. مهم نیست که به چه شکلی در سفریم و چه سختی‌هایی در راه برایمان پیش آید، مهم این است که سرانجام به کدام یک از این دو مکان خواهیم رسید. هزارانی در دام گناه اسیر شده و روز به روز این بند محکمتر شده تا عاقبت آن‌ها را به نابودی ابدی می‌کشاند. عده‌ای بیهوده تلاش می‌ورزند تا شریعت موسی را حفظ کنند، اما شریعت، اطاعت مطلق و همیشگی را می‌طلبد و در نهایت آن‌ها را محکوم ساخته و به کورۀ ناامیدی و هراس می‌افکند. هزارانی وجدانشان ایشان را معذب ساخته و برای آرامش وجدان خویش به دست و پا افتاده‌اند اما تلاشهایشان بی‌فایده بوده و نمی‌توانند وارد آرامش و آسایش خداوند شوند.

چگونه می‌شود از این ناامیدی هراسناک نجات یافت؟ چگونه می‌توان به آرامشی که خداوند در کلامش وعده داده داخل شد؟ چه چیزی مانع ورود ما به ملکوت خداوند می‌شود؟ کلام خداوند به ما می‌گوید که خداوند قدوس است و اجازۀ نزدیک شدن گناه را به حضورش نمی‌دهد. گناه، چون سّد غیرقابل نفوذی ما را از خداوند جدا ساخته است. ملکوت خداوند جایی است که در آن هیچ گناهی یافت نمی‌شود. ما با نافرمانی و طغیان خود علیه سلطنت خداوند، با او در حال جنگ می باشیم. احکام و فرامین او برایمان سنگین و ناخوشایند است، هیچ علاقه و محبتی نسبت به او نداریم و دشمنی دورنی علیه او در ما ریشه دارد. چگونه ممکن است خداوند ما را در چنین شرایطی به ملکوت خود بپذیرد؟ بگذارید با مثالی این نکته را روشنتر کنیم؛

وقتی که دو دولت در دشمنی با یکدیگرند، اجازۀ ورود به ساکنین کشور دیگر را به خاک خود نمی‌دهند. تصور کنید فردی با پاسپورت ایرانی-اسلامی قصد سفر به کشور اسرائیل را داشته باشد! در گذرنامۀ وی به صراحت نوشته شده که به حامل آن اجازۀ سفر به اسرائیل داده نمی‌شود زیرا دولت او حکومت اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد. دو دولت در تضاد با یکدیگرند و عبور از مرز و ورود به خاک دیگری به طور قانونی غیر ممکن است.

این مثال کمک می‌کند تا به موقعیت خود پی ببریم؛ ما هم در دشمنی با خداوند هستیم و فرامینش را به رسمیّت نمی‌شناسیم. ما او را دوست نداریم، او را به درستی نمی‌شناسیم و در دل خود با او دشمنیم. اما خیال می‌کنیم که پس از مرگ، خدا ما را به ملکوت خود راه می‌دهد! چه خیال باطلی! در شرایط طبیعی و ذاتی خویش، ورود ما به آن مکان غیرممکن است.

برای ورود به بهشت ما با دو مشکل بزرگ روبرو هستیم؛ در وهلۀ اول تنها پارسایان و کسانی که تمامی احکام خداوند را در تمام دوران زندگی‌شان بدون ذره‌ّای نافرمانی حفظ کرده باشند، شایستگی ورود به بهشت را دارند. در وهلۀ دوّم گناهانی که مرتب شده‌ایم، مجازات و نه رحمت خداوند را طلب می‌کند و عدالت مطلق خداوند بایستی ما را به مجازات رساند. این بدهی بایستی تا ریال آخر پرداخت شود. لذا ورود به بهشت با تلاش بشری برای ما گناهکاران کاملأ غیرممکن است.

در این شرایط غیرممکنی است که مسیح به یاری ما می‌آید و میانجی ما می‌شود. ما مسیحیان به یک خدای یگانه ایمان داریم در سه شخص متفاوت و مجزا. عیسی مسیح که در ذات الهی خویش برابر با خدای پدر است، با قدرت روح القدس در رحم مریم باکره قرار می‌گیرد تا چون طفلی زاده شود؛ -خداوند در میان ما- او که قالب بشری به خود گرفت و در میان قومش سکنی گزید. مسیح یگانه بشری است که مرتکب هیچ گناهی در طول حیات زمینی‌اش نشد و تمامی احکام خداوند را با دل، جان و روح خود در تمام دوران حیاتش حفظ کرد. او به عنوان میانجی و به جای ما به صلیب کشیده شد تا خدای پدر مجازات همۀ گناهان ما را که عدالت او آن‌ را می طلبد، بر وی قرار دهد. در پیکر بشری خود، مسیح همچون ما مجازات شده و رنج کشید و ذات الهی‌اش او را یاری کرد تا مکافات ازلی میلیونها ایماندار را تا ضربۀ آخر متحمل شود. اینک بدهی آن‌ها به کمال پرداخت شده است. «زیرا که مسیح نیز برای گناهکاران یک بار رنج کشید. یعنی پارسایی برای ظالمان. تا ما را نزد خدا بیاورد» (نامۀ اول پطرس ۳ :۱۸)

مسیح گذرنامه‌ ورود به بهشت را برای همۀ ایماندارانش صادر می‌کند. در این سند، مسیح پارسایی خود را – حفظ کامل شریعت خداوند- به حساب آن‌ها می‌گذارد تا در محضر خداوند پارساشمرده شده و شایسته ورود به بهشت شوند. علاوه بر این، بر تمامی گناهان آن‌ها خط باطل کشیده می‌شود زیرا مسیح مجازات عادلانۀ آن‌ها را به جان خریده و بدهی را تا ریال آخر پرداخت کرده است. تنها و تنها داشتن این گذرنامه‌ است که ورود ما را به بهشت تضمین و قطعی می‌سازد. سندی معتبرتر از این وجود ندارد زیرا صادرکننده آن خود خداوند است که نمی‌تواند دروغ بگوید. رستاخیز مسیح از میان مردگان مُهر تأئید خداوند بود بر کار پایان یافته مسیح بر روی صلیب. اینک مسیح در دست راست خدای پدر نشسته و همۀ ما را به مصالحه و آشتی با خدا و درنتیجه داخل شدن به آرامش ابدی دعوت می‌کند.

اما مراقب باشید که گذرنامه‌ای‌ جعلی به شما داده نشده باشد. کسانی هستند که برای خود چنین مدرکی صادر کرده‌اند که روی آن نوشته شده؛ ‹من آدم چندان بد و شریری نیستم، اگر از دستم برآید به فقرا کمک می‌کنم. در نتیجه راه به روی من باز است› این دنیا هم برای عده‌ای گذرنامه‌ای‌ تقلبی صادر کرده است که روی آن نوشته شده؛ ‹این فرد شهروند محترمی است که به جامعه خدمت کرده است›. اما چه کسی به آن‌ها اجازۀ صدور گذرنامه‌ را داده است؟ تنها قانونگزار یک مکان است که می‌تواند این مجوز عبور را صادر کند. تنها خداوند است که باید این سند با‌ارزش را صادر سازد. به شهادت تمامی پیامبران واقعی خداوند، تنها یک راه نجات، یک میانجی و یک نجات دهنده وجود دارد؛ خداوند عیسی مسیح «و در هیچ‌کس غیر از او نجات نیست. زیرا که اسمی دیگر در زیر آسمان به مردم بخشیده نشده که بدان ما باید نجات یابیم.» (کتاب اعمال رسولان ۴ :۱۲)

عده‌ای نیز هستند که خیال می‌کنند با دادن رشوه می‌توانند راه خود را به ملکوت خداوند باز کنند. آن‌ها که در دلشان عشق و علاقه‌ای به خداوند و احکام مقدس او نیست، از روی ترس دست به انجام کارهای مذهبی می‌زنند تا مگر خداوند را خشنود سازند. گویی می‌توانند با دادن رشوه مجوز ورود خود ر به بهشت بخرند! آن‌ها در پاسپورتی که برای خود جعل کرده‌اند چنین نوشته شده است؛ ‹من سالها نماز خواندم، برای حسین آبگوشت نذری پخته و آن را به فقرا دادم، دارایی‌ام را صرف ساختن مدرسه و مسجد کردم.› عده دیگری نیز اعمال مذهبی را که در جوانی انجام نداده و این کارهای به عبارتی ‹قضا› شده‌ را بازخرید کرده و با دادن مبلغی به یک سیّد عمامه سبز از او می‌خواهند تا مراسم مذهبی را به جای ایشان به جای آورد. سیّد روضه خوان نیز با صداقت تمام ، روی جانمازش خم و راست شده و به خیال خودش بدهی آن‌ها را به خداوند می‌پرازد! (چه کسی مجازات گناهان آن سیّد را می‌پردازد؟) لیست این رشوه‌های مذهبی که به روشهای مختلف پرداخت می‌شود، بسیار طولانی است. عده‌ای جنازه‌شان را به مکانهای مقدسه می‌فرستند تا در آنجا به خاک سپرده شود، عده‌ای به زیارت مکانهای مقدسه می‌روند، عده‌ای نیز از دارایی خود چشم پوشیده و مقداری به نیازمندان می‌دهند و غیره و غیره…اما کاملأ بی‌فایده. زیرا هیچ یک از این کارها، هرچند هم پسندیده، فرد را شایسته دریافت گذرنامه‌ خداوند نمی‌کند. زیرا خداوند نجات را بدون بها و رایگان می‌بخشد تا کسی را یارای فخر کردن نباشد.

حال بیائید تا به این سند نگاه دقیقتری بیندازیم؛ هر پاسپورتی دارای آرم و نشان دولت صادرکننده‌اش است. به عنوان مثال پاسپورت اسلامی ایران نقش دو شمشیر متقاطع را دارد که با خطی در میان به هم متصل شده و به شکل پیاز درآمده‌ است. این نشانه و سمبول بدون معنی نیست، زیرا اشاره به شمشیر ، خونریزی، زور و خشونت می‌کند. اما گذرنامه ای که خداوند صادر می‌کند، رویش نقش صلیب حک شده است: «زیرا او را که گناه را نشناخت در راه ما گناه ساخت تا ما در وی پارسا شویم» (رسالۀ دوم قرنطیان ۵ :۲۱) صلیب سمبلی است از خدای محبت و نیکی‌ها که برای نجات بشرّیت حتی از قربانی ساختن پسریگانۀ خویش نیز دریغ نمی‌ورزد. او که از نیاز حیاتی همه ما و ناتوانی‌مان از نجات دادن خویش باخبر است، به لحاظ محبت و نیکویی ذاتی‌اش به یاری ما شتافته و راه نجات را فراهم نموده است.

این گذرنامه‌ به صورت ارثی و خانوادگی به کسی داده نمی‌شود بلکه هر فرد باید شخصأ برای دریافتش اقدام کند. باید به گناهکار بودن خویش اقرار ورزیده و نالیاقتی خویش را برای ورود به ملکوت خداوند بپذیرد. همه می‌توانند برای دریافت این گذرنامه‌ اقدام کنند، هیچ بشری -هرچند هم گناهکار، هرچند هم جنایتکار، هرچند هم ضدّخدا و بی‌ایمان- مستثناء نشده است. بلکه همۀ کسانی که با خلوص نیّت پی به نیاز اساسی خویش برده و به مسیح روی آورند این برکت خداوند شامل حالشان خواهد شد. هیچ امتیاز یا عمل نیکی برای دریافت آن ضروری نیست. تنها لازم است که ما به طور صحیحی برای دریافتش اقدام کنیم. بیائید تا گوشۀ خلوتی را پیدا کرده و در حضور خداوند زانو بزنیم و با صمیم قلب از او بخواهیم که گناهان ما را به خاطر مسیح بخشوده و به ما حیات تازه عطا کند. اگر با خلوص نیّت این کار را انجام داده و دعا کنید، بدون ذرّه‌ای تردید و یقینأ خداوند شما را به فرزندخواندگی خویش درآورده و گذرنامه‌ای‌ برایتان صادر خواهد شد که هیچ قدرت و حکومتی نمی‌تواند آن را باطل سازد.

ایرانی‌هایی که گذرنامه‌ کشور دیگری را می‌گیرند، تغییری در شخصیّت و ذاتشان بوجود نمی‌آید . آن‌ها همچنان خصوصیات فردی و ایرانی خود را حفظ می‌کنند. اما زمانی که خداوند ما را به آرامش خویش وارد می‌سازد، ما را از درون تغییر می‌دهد. روح القدس در دل فرد ایماندار کار کرده و احکام خداوند را در آن حک می‌کند، محبت به خداوند و به هم‌نوعان به فرد داده می‌شود. این تغییر اساسی و روحانی بوده و فرد را آماده ورود به ملکوت خداوند و لذت بردن از حضور او می‌سازد.

بزرگترین تراژدی حیات، از دست دادن عزیزان، سلامتی و یا ثروت و دارایی نیست. بلکه تلختر و تأسف بار تر از همۀ این مصیبتها، این است که در روز آخر دریابیم که اگر فقط برای دریافت این گذرنامه‌ اقدام کرده بودیم، به رایگان و بدون بهانه به ما هدیه می‌شد، اما این کار را نکردیم! بی‌ایمانی ما را از ورود به آرامش و ملکوت خداوند برای همیشه بازداشت.

دکتر زرین قلوب

Exit mobile version