«اما من فقیر و مسکین هستم. و خداوند درباره من تفکر میکند.» (مزمور۴۱: ۱۷)
آیه فوق که از عهد قدیم نقل قول شده ما را با یکی از صفات برجسته و شاخص خدای حقیقی آشنا میکند. لازم به یادآوری است که تنها زمانی میتوانیم به درستی خداوند و صفات او را بشناسیم که او خود را بر ما مکشوف سازد. هرچند با تأمل و تفکر در پدیدههای آفرینش میتوانیم پی به وجود خالقی بسیار توانا ببریم که شگفتیهای حیات را به عرصه وجود آورده است٬ اما هرگز نمیتوانیم پی به دیگر صفات وی ببریم. زیرا خداوند روح است و فرای قدرت تخیل و تصور ما و در نتیجه ضروری است که وی خود را بر ما مکشوف سازد.
خدایی که خود را در آیات کتاب مقدس به ما معرفی کرده است٬ خدایی است دارای احساسات و شخصیت و نه یک نیروی آسمانی مهیب. شاید از این مطلب بیخبر بودهاید٬ اما خوب است که بدانید پیامبران وی در نسبت دادن خصوصیات انسانی به خداوند هیچ درنگی از خود نشان نمیدادند. کسی که با کتابهای عهد قدیم آشنایی داشته باشد میبیند که در آنها به تکرار به خداوند احساساتی نسبت داده شده که مخصوص آدمی است:شادی٬ نامیدی٬ خشم٬ مَحبت پدرانه٬ عشق و علاقه٬ و حتی پشیمانی و توبه. هر چند آیات دیگری هم وجود دارد که به ما میگوید او خدایی ازلی و کبریایی است که همیشه وجود داشته و خواهد بود. با این حال هر خواننده جدّی کتابهای عهدقدیم به تکرار با این جنبه از صفات خداوند روبرو میشود. این حقیقتی است که خدای زنده را از دیگر خدایان مشخص و جدا میسازد. او خدایی است شخصی که قوم خویش را دوست داشته و تمایل دارد تا با تک تک ایشان رابطه برقرار کند. این نقطه افتراق و جدایی بین مسیحیت و ادیان دیگر است. خدایی که رسولانش از طریق دریافت مکاشفه مستقیم به ما معرفی میکنند یک نیروی بسیار قدرتمند روحانی نیست که هرکاری را -خیر یا شر-که اراده کند انجام دهد. بلکه او یک شخص است؛ بدین معنی که مثل یک شخص صحبت میکند٬ مَحبت میکند٬ دشمنی میورزد و میتواند رابطه برقرار میکند. در کتاب مقدس میخوانیم که او شب و روز از گناهکاران بیزار است٬ به قوم خویش مَحبت میورزد و دعای آنها را شنیده و به آنها پاسخ میدهد.
طبیعی است که هیچ گونه رابطه شخصی با خداوند ممکن نیست مگر اینکه او یک شخص باشد. خداوند ما را در شباهت به خود آفریده و به ما توانایی روحی و فکری کافی داده تا قادر به درک و فهمیدن افکار او بوده و با او مشارکت برقرار کنیم . به لحاظ خصوصیات ویژه و متفاوت آدمی از دیگران مخلوقات است که ما میتوانیم با خداوند رابطه ایجاد کرده و او را به صورت شخصی بشناسیم. این تجربه واقعی همه ایمانداران واقعی در طول تاریخ بوده که خدا یاور و یاری دهنده ایشان بوده٬ گوشش به نالههای ایشان شنوا بوده و در زمان سختی به یاریشان میشتابد. ایشان حضور او را در زندگی خود حس میکنند. تاحدی که خداوند٬ ابراهیم پیامبر را دوست خود خطاب میکند.
کتاب مقدس از این هم پیشتر رفته و علاوه برنسبت دادن خصوصیات انسانی به خداوند٬ اشاره به دست٬ گوش و یا چشم خداوند میکند. شاید این آیات به نظر متناقض و غیرقابل فهم بیایند٬ اما باید به خاطر داشت که شناخت خداوند تنها از طریق مسیح ممکن است٬ وی مکاشفهگر ذات الهی است. اینگونه کاربرد کلامی در کتاب مقدس ذهن ایمانداران را آماده میساخت برای تناسخ مسیح و به دنیا آمدن او. مسیح بعد از عروجش به آسمان در همان قالب بشری -جلال یافته- شاگردان زمینیاش را ملاقات کرد٬ آنها وی را لمس کرده و با او صحبت کردند. وی تا به ابد در قالب بشری خواهد بود و زمانی برای قضاوت غایی و نوسازی دنیا بازخواهد گشت و به همین دلیل است که کتاب مقدس چنین واژگانی را در مورد خداوند به کار میگیرد.
وقتی که ما به سویش دست دعا برمیداریم٬ درواقع به حضورش وارد میشویم. وی با ما از راه کلام مکتوبش صحبت میکند٬ کلامی که زنده و مؤثر است و دلهای ما این را حس میکند. کلامی که سرشار است از مَحبتهای پدرانه که به سوی فرزندان عزیزش سرازیر میشوند. خداوند چونان صخرهای استوار و قابل اعتماد است که ایماندرانش بر آن کاملاً اتکاء ورزیده و در هر شرایطی احساس آرامش و امنیت میکنند. داوود نبی در زمان گرفتاریها٬ سختیها و مرارتهای زندگیاش به سوی او دعا میکرد و تسلی مییافت: «بلی روی تو را ای خداوند خواهم طلبید. روی خود را از من مپوشان. و بنده خود را در خشم برمگردان. تو مددکار من بودهای. ای خدای نجاتم! مرا ردّ مکن و ترک منما. چون پدرو مادرم مرا ترک کنند. آنگاه خداوند مرا برمیدارد.» (مزمور۲۷: ۱۰-۹)