«بیايید نزد من ای تمامی زحمت‌کشان و گران‌باران و من شما را آرامی خواهم بخشید.» متی ۱۱: ۲۸

خداوند در مقطع‌هایی از زمان از کلیسای محبوبش به نحو ویژه‌ای بازدید کرده و بدان حیاتی تازه می‌بخشد، از چنین دورانی از تاریخ کلیسا با عنوان «بیداری روحانی» یاد می‌شود. یکی از خصوصیات چنین سالهای پربرکتی این است که حقایق روحانی در نظر مردم کاملاً واقعیت پیدا می‌کنند: گویی خداوند پرده از روی نادیدنی‌ها کنار زده و جلوه‌ای از آن را در برابر دیدگان حیرت‌زده آدمی قرار می‌دهد. در زمان شنیدن موعظه انجیل، فرد برای اولین بار یقین پیدا می‌کند که ابدیتی دهشتناک و یا فرحبخش در انتظارش است: وی مجاب می‌گردد که گناهکار و ناپاک بوده و در چنین شرایطی مورد غضب خداوند قدوس. درک چنین واقعیت تلخی باعث می‌گردد که شنوندگان نتوانند جلو گریه و ندامت خود را بگیرند و یا جلو شادی و شعفی که بعد از توبه و دریافت آمرزش گناهان حس می‌کنند.

البته کلیسای خداوند به هیچ‌روی شبیه حسینیه و یا مسجد نیست که جماعت ریاکار بیهوده به سینه خود کوفته، با صدای بلند روضه‌خوان احساساتی و برای چند ثانیه نالان شده و یا به زور اشک از چمشانشان سرازیر شود! اما روزی که خداوند از طریق کلامش و کار روح‌القدس فرد را مجاب به پذیرفتن حقیقت می‌سازد، وی چاره‌ای جز گریستن و فریاد برداشتن نمی‌بیند که: «چه باید کرد تا نجات یابم؟»

در اینجا صفحه‌ای از خاطرات «ویلیام برنز» یکی از واعظین مسیحی را در چنین روزهایی مرور می‌کنیم. وی ابتدا در اسکاتلند به بشارت انجیل پرداخت سپس به چین رفته و پس از سالها خدمت در میان ساکنین آنجا در همان مکان از جهان رخت بربسته و به خانه پدر آسمانی‌اش شتافت. باشد که مطالعه این متن باعث تشویق ایمانداران به دعا برای چنین برکاتی برای کلیسای ایران گردد.

««یک‌شنبه ۲۲ مارس ۱۸۴۰ پرت (اسکاتلند)

اول صبح با انرژی بدنی زیادی از خواب بیدار شدم اما با بی‌جانی روحانی ، خود را به نحو غریبی تحت حملات آن شریر -چنانکه اغلب هستم- حس می‌کردم بویژه با شک در مورد کلام خداوند. (در جلسه صبح کلیسا) متی ۱۱: ۲۸ را موعظه کرده و در حین تفسیر و توضیح متن هنوز با آن احساس غریب خود در جدال بودم. در هر صورت وقتی که کتاب مقدس را بسته و قصد داشتم تا با چندین جمله موعظه را به پایان برسانم، خداوند به  من قدرت داد تا بر شک و مردگی درونی غلبه کنم. آنگاه چنان احساس همدردی و دلسوزی شدیدی نسبت به وضعیت کسانی که خارج از مسیح هستند به من دست داد که قادر گشتم با سخنان خود با وجدان آن‌ها صحبت کرده و از ایشان التماس کنم تا از رخوت مرگ بیدار شده و برای پناه به سوی مسیح فرار کنند. دیدم که اشک از دیدگان عده‌ای از پیرسالان سرازیر شده و احساس کردم که خداوند در حقیقت در آن مکان حاضر است. جلسه سه ساعت و نیم به درازا کشید و بعد ناهار آقای «مک‌لاگان» -که بسیار فرد پرمحبتی است- اصرار کرد تا دوباره به آنجا بازگردم و گفت که عده زیادی از اعضاء کلیسایش از جلسه ما بهره‌مند شده بودند.

از آنجا به سوی منزل حرکت کرده و تمام طول راه در دعا بودم و بعد از یک ساعت که در خلوت سپری شد در ساعت ۶ عصر به کلیسای «سنت‌لئونارد» رفتم با این هدایت درونی که موضوع بشارت از تثنیه ۳۲: ۳۵ باشد. سالن کلیسا کاملا پر بوده و از جمعیت موج می‌زد. برای موعظه آن روز از بسیاری نکات در موعظه «ادواردز» استفاده کردم. (جاناتان ادواردز، واعظ و الهیدان قرن هیجدهم آمریکا) موعظه را به نحو و ترتیب ذیل ارایه کرده، تمام آیه را موضوع صحبت قرار داده و این نکته‌ها را مورد بررسی گذاشتم:

۱- معنای انتقام، جزا و هلاکت در این آیه چیست؟ آنچه که بر سر افراد شریر و بی‌ایمان خواهد آمد. با نسخه‌برداری از «ادواردز» این سه موضوع را باز کرده و توضیح دادم:

الف) این انتقام و خشم یهوه خدای قادر متعال است.

ب) شدّت و حدّت این غضب.

ج) شدّت و حدّت خشم خداوند تا به ابدیت.

۲- در بخش دوم از جمعیت حاضر خواستم تا این سؤال را در نظر بگیرند؛ چه چیزی مانع می‌شود تا این خشم و انتقام به تأخیر بیفتد؟ به عبارت دیگر، چه چیزی است که گناهکاری را که تحت خون مسیح نیست، حتی برای یک ثانیه خارج از جهنم نگاه می‌دارد؟ به این پرسش ابتدا از لحاظ منفی پاسخ دادم به این صورت که:

اولاً : این عدالت خداوند نیست؛ زیرا عدالت خداوند حکم گناهکاری را که گناهانش در مسیح آمرزیده نشده، هم‌اکنون صادر کرده و آن هم مجازات جاودانی است.

دوماً : به این دلیل نیست که خداوند از آن گناهکار خوشنود است، کاملاً برعکس او به شدت از دستش در خشم است و در بسیاری از موارد خشم او بر گناهکاران زنده بیش  از خشم او بر کسانی است که هم‌اکنون در جهنم هستند.

سوماً : بدین علت نیست که آن فرد اعمال نیکی انجام داده، یا در حال انجامشان هست و یا در آینده آن‌ها را انجام خواهد داد. (میلیونها نفر گمراه شده و گمان می‌برند که اعمال آن‌ها را از عذاب می‌رهاند!)

چهارماً : بدین علت نیست که آن‌ها بدنی سالم داشته و یا مراقب حفظ سلامت خود بوده و یا دیگران این کار را برایشان انجام می‌دهند.

پنجماً : به این دلیل نیست که خداوند به کسانی که خارج از مسیح بوده و تحول روحانی را تجربه نکرده‌اند، قول و وعده‌ای داده باشد.

اما از جنبه مثبت، گناهکاران به خاطر بردباری عظیم خداوند است که لحظه به لحظه از آتش غضب او در امان می‌باشند. سپس این موضوع را برای افرادی که ایمان نداشتند بیشتر توضیح داده و به آن‌ها نشان دادم که گویی بر فراز جهنم قرار داشته و تنها بردباری خداوند است که مانع شده بدانجا فرو افتند ولی آن‌ها همچون کسانی که شعور خود را از کف داده باشند در برابر دعوت مسیح مقاومت کرده و با این کار خداوند را تحریک می‌کنند تا دست از ایشان کشیده و آن‌ها را به میان شعله‌های آتش بیندازد؛ به ویژه با رد کردن خداوند عیسی مسیح: این هدیه غیرقابل توصیف.

به نظر می‌رسید که این عبارات توأم بود با کار خارق‌العاده و شگفت روح‌القدس در دل شنوندگان و احساسات جمعیت به‌قدری شدید بود که مردی از میان حاضرین در جلسه فریاد برداشت: «خداوندا عیسی مسیح، بیا و نجاتم ده». جمعیت زیاد حاضر در کلیسا نیز احساسات شدید خود را با صدای ناله و زاری همگانی بروز می‌دادند. من بلافاصله موضوع را عوض کرده و شروع کردم -مثل کلیسای کیل‌سایت- دعوت‌هایی را که در کلام خداوند هست -مثل اشعیاء ۵۵- تکرار کنم؛ با این تأکید که  عیسی مسیح هدیه رایگان و ارزشمند خداوند است برای همه کسانی که ایمان آورند. بعد از چند دقیقه آن جماعت آرام‌تر شدند. ولی وقتی که من ادامه داده و بویژه حاضرینی را که توبه نکرده بودند مخاطب قرار دادم، دوباره مثل قبل بروز احساسات در بین جمعیت عمیق و همگانی شد. به نظر من که بالاتر ایستاده و صحبت می‌کردم، چنین می‌رسید که پیر و جوان، زن و مرد در اشک غوطه‌ورند.

بروز احساسات که برای بار دوم رخ داد چند لحظه ادامه پیدا کرد و به تدریج روبه خاموش گذارد، فقط معدودی در اینجا و آنجا در میان جمعیت همچنان در اضطراب شدید و قابل روئیت روحی بودند. وقتی که این احساسات شدید و غیرقابل مقاومت شده بود، عده‌ای از حاضرین بودند که از این شرایط ناراضی بوده یا نمی‌فهمیدند چه می‌گذرد: جلوه‌ای از قدرت خدای متعال. به هر حال عده‌ای ناراحت بوده و یک نفر از پله‌ها بالا آمده و از من خواست تا مردم را به خانه‌هایشان بفرستم!

بعد از اینکه تا مدتی طولانی -فرای مدت معمول- برای آن‌ها دعا کرده و با همدیگر سرود پرستشی خواندیم -در این بین نیز عباراتی تشویق آمیز و کوتاه بیان می‌داشتم- با دعای آخر جمعیت را برکت داده و درخواست کردم تا مکان را ترک کنند؛ با این قول که هرکس که احتیاج به راهنمایی و یا دعا دارد می‌تواند به سالن مدرسه بیاید.

با این حال به ندرت کسی آنجا را ترک می‌کرد و حتی بعد از اینکه چراغهای کلیسا را یکی بعد از دیگری -به غیر از دوتا- خاموش کردند، چند صد نفر بودند که آنجا را ترک نمی‌کردند و یا نمی‌توانستند این کار را بکنند. حدود ساعت ۱۰ شب بود که آقای «میلن» از راه رسید و ضروری دید که دوباره چند سرود روحانی خوانده و دعا کنیم.

بعد از این کار بالاخره موفق شدیم مردم را بیرون بفرستیم. از آنجا به مدرسه خانم «رمزی» رفتم و آن خانه را تا جایی که راهرو‌ها و اتاق‌ها فضا داشت پر دیدم از زن و مرد، بویژه زنان: همه در اضطراب و نگرانی راجع به جانهایشان و اکثراً در حال گریه. حدود یک ساعت آنجا مانده و درحالیکه همه دعا می‌کردند و سرود می‌خواندند ایشان را ترک کردم که تا مدتی بعد نیز به آن کار ادامه دادند.

به نظرم این شب باشکوه‌تر از همه آنچه بود که تا به حال شنیده‌ام -شاید به جز اولین سه‌شنبه در کال‌سایت- و شگفتی‌آورترین شب‌هایی که با چشمانم شاهد آن بوده‌ام. تنها تفاوت عمده بین این دو جلسه در این بود که اکثر کسانی که امروز متأثر شدند کسانی بودند که در هفته‌های گذشته ایمان یافته و یا پی برده بودند که گناهکارند، درحالیکه در «کال‌سایت» تقریباً همه حاضرین -به غیر از ایمانداران قدیمی- کسانی بودند که برای اولین بار گویی از خواب بیدار شده بودند. جلال بر بّره خدا! این آخرین یکشنبه بود از اولین سال خدمتم به عنوان سفیر مسیح. تمامی جلال شایسته فیض و رحمت رایگان، ابدی و بی‌نهایت خداوند ما عیسی مسیح! ستایش خدای را.»»

ترجمه و پیرایش از دکتر زرین قلوب

God’s polished arrow: William Chalmers Burns (pp 175-178)  by Michael McMullen.  Christian focus publication 2000